دیدار اعضای انجمن نجات مازندران با برادر عباس و محسن صدیقی
در آخرین روزهای زمستان 1403 اعضای انجمن نجات مازندران با ناصر صدیقی برادر عباس و محسن صدیقی از افراد گرفتار در فرقه مجاهدین خلق که در حال حاضر در کمپ مانز در آلبانی به سر می برند، در محل کار وی در شهر امیرکلا دیدار کردند. ناصر صدیقی که بسیار خوشرو بود، به گرمی از […]
آرزوی نوروزی رجوی ها که هیچ گاه محقق نشد
من به خوبی به یاد دارم در درون سازمان هیچ وقت من معنای واقعی تغییر سال را لمس نکردم چون در فلسفه عید و تغییر فصل باید همه موارد را در نظر گرفت. با پایان یافتن زمستان و آمدن بهار باید رویش و جوانی و شادابی همراه باشد. ولی من در مناسبات فرقه ای رجوی […]
عیدی که عید نبود
در ایام حضورم در سازمان مجاهدین خلق هیچ گاه، ایام نوروز و آغاز سال جدید، ما اعضای را خوشحال نمی کرد تازه غصه دار هم می شدیم. فشار کار و نشست ها در طول سال کم نبود، حالا با آمدن ایام نوروز این فشارها مضاعف می شد. بیگاری بود و بیگاری. از صبح تا پاسی […]
پروژه عید نوروز
وقتی عید نوروز فرا می رسد خاطرات سی سال گذشته در سازمان مجاهدین به ذهنم می آید. اسفندماه هایی که در بیگاری می گذشت. اسفندماه با بوی عید عجین نبود بلکه بوی فشار کاری زیاد و بیگاری را با خود به ارمغان می آورد. همیشه با دوستم در محفل های خودمانی مان میگفتیم کاش عیدی […]
دور همی اعضای انجمن نجات مازندران و ارزیابی عملکرد سال ۱۴۰۳
در هفته گذشته، اعضای نجات یافته عضو انجمن نجات مازندران دور هم جمع شدند تا به بررسی عملکرد سازمان مجاهدین خلق در سال گذشته بپردازند. ابتدا مسئول نشست در مورد اقدامات و وضعیت سازمان در سال 1403 نکاتی بیان کرد. ایشان توضیح داد که طی سال گذشته مریم رجوی از یک سو سعی داشت در […]
سرکوب بیشتر با ترفند ثبت نام مجدد در ارتش آزادیبخش – قسمت آخر
در قسمت قبل گفتم از صحبت های رجوی مشخص بود که آمار نفراتی که درخواست جدایی می دادند بسیار بالا بود و او از این بابت احساس نگرانی و خطر می کرد. او گفت “شما مردان همه چیز را ول کردید و حاصلش نیروهایی است که اعلام بریدگی می کنند.” و در ادامه طلبکار همه […]
آشنایی، وصل و رهایی از سازمان مجاهدین خلق – قسمت پایانی
در دو قسمت قبلی در مورد آشنایی با سازمان مجاهدین و رفتن به اشرف و مسائلی که در مناسبات جهنمی مجاهدین شاهدش بودم توضیح دادم و اکنون قصد دارم به مرحله سوم بپردازم. این مرحله برای من مهمتر از دو مرحله قبلی است چون معنی زندگی را فهم کردم و متوجه شدم چیزی که رجوی […]
عضویتم در سازمان رجوی – قسمت پایانی
در قسمت قبلی در مورد چگونگی وصل شدنم و عملیات هایی که حضور داشتم و درباره مسئله داریم بعد از جمع بندی مسعود رجوی از عملیات فروغ جاویدان مطالبی بیان کردم. علت مسئله داری من با سازمان ابتدا در مورد عدم اجازه تماس با خانواده ام مبنی بر اعلام سلامتی و اینکه من در کجا […]
آشنایی، وصل و رهایی از سازمان مجاهدین خلق – قسمت دوم
در قسمت قبل در مورد چگونگی آشنایی با سازمان مجاهدین و وصل شدنم و اعزام به عراق توضیح دادم اکنون قصد دارم دو دهه ای که در اسارات سازمان بودم را شرح دهم و اینکه در چه منجلابی گیر کرده بودم. مرحله دوم : ورود به سازمان در این مورد باید گفت این سرفصل جدیدی […]
رویکرد رهبری سازمان مجاهدین نسبت به خانواده ها – قسمت آخر
در قسمت قبل در رابطه با نگاه و عملکرد مجاهدین خلق نسبت به خانواده به این نتیجه رسیدم که سازمان مجاهدین و به طور خاص رهبری سازمان برای خانواده هیچ ارزشی قائل نمی شود. در این زمینه به یک فاکت دیگر اشاره می کنم. وقتی صدام توسط آمریکایی ها سرنگون گردید ما هم به دستور […]
سرکوب بیشتر با ترفند ثبت نام مجدد در ارتش آزادیبخش – قسمت سوم
در قسمت قبل گفتم بعد از اتفاقاتی که در عراق افتاد و سرانجام ظاهرا خطر سقوط صدام کنار رفته بود، رجوی فرصت را برای گسترش سرکوب اعضای ناراضی و خواهان جدایی و کنترل محکمتر تشکیلات فرقه مجاهدین مناسب دید. به این منظور در یکی از روزهای زمستان سال 74 به ما گفته شد وسایل مان […]
عضویتم در سازمان رجوی – قسمت اول
من محمد فرحی اهل جویبار هستم. در زمان انقلاب هیچ شناختی از گروه های سیاسی آن دوران نداشتم اما اتفاقی زندگی من را عوض نمود و در منجلاب تشکیلات رجوی گرفتار شدم. در سال 1366 به واسطه پسر عمه ام به نام رمضان زارع که هوادار سازمان بود توسط پیک سازمان با او ابتدا به […]