پیام تسلیت انجمن نجات به خانواده مرادخانی
با کمال تاثر و تالم اطلاع حاصل شد که خانم خدیجه ابرغانی مادر دردمند و چشم انتظار فرامرز مرادخانی عضو اسیر رجوی در آلبانی در چشم انتظاری مطلق در بیمارستانی در تهران جان به جان آفرین تسلیم نمود و به رحمت ایزدی پیوست.
مادران ؛ منتظران بدرود یافته – قسمت شانزدهم
دیری نپایید که دیگرازجهانگیردست خط ونامه به خانواده نمی رسید ونگرانی شدیدی براعضای خانواده خاصه مادرچشم انتظارش مستولی گشته بود.مادرنگران وپریشان حال به اتفاق دیگرفرزندش اقبال بدنبال ردی ازجگرگوشه اش به شهرطالش ونهایتا به رشت مرکزاستان درجستجوبود تا اینکه ازجانب آزاده ای خبردارشد که دلبندش بواسطه باند مافیایی رجوی ربوده شده ودراسارت آنان درکمپ تحت کنترل اشرف محبوس است
دلنوشته کوتاه ابوذر موسی پور به عموی اسیرش در تشکیلات سیاه رجوی در آلبانی
ماهمگی خوبیم فقط فراق دوری تو را داریم. عمو جان ما همه چشم براهت هستیم که روزی برگردی آنروز روز شادی و نشاط ما خواهد بود. عمو جان دلمون برایت تنگ شده بیا تو رو خدا سعیت رو بکن.
نامه کوتاه ولیکن پراحساس مهندس احمد دهقان به برادر اسیرش محمود دهقان
محمود جان دلمون تنگ شده برات خیلی خیلی، راستی خبرداری تاکنون صدها نفر از تشکیلات رجوی در آلبانی جدا شدن؟ میدونی چندنفرشون گیلانی و هم شهریت هستن؟ خب برادرم یه مقدار چشات رو بازکن و اطرافت رو ببین.
دیدار نزدیک از خانواده صمیمی محمد تقی یوسفی عضو اسیر رجوی در آلبانی
آقای یوسفی گفتند:” حقیقت بارها وبارها برای فرزندم نامه نوشتم ولی مطلق اشاره ای به درگذشت مادرش نکردم چونکه گمان میکردم که شاید در غربت موجب نگرانی و ناراحتیش بشوم.
نامه خانواده مراد خانی به اسیر در فرقه رجوی
فرامرز جان حدود سی سال هست که همدیگرو ندیدیم شاید خنده ات بگیرد ولی دلم برای روزایی که به سختی همو میدیدیم تنگ شده. واسه روزایی که شاید یک ساعت بود ولی کاش بازم بود. الان که خیلی راحتتر و با آرامش میتونیم باهم باشیم ولی تو دوری، فرامرز جان واقعا سی سال گذشت سخت گذشت ولی گذشت کاش میدیدمت
خدایا شب یلدا برادرم را به من برسان
برادرم هرچقدرماازهم فرسنگها دور باشیم قلبهایمان باهم است ماهمدیگر را داریم منتظرت می مانم ازخداخالصانه می خواهم به تو قدرتی بدهد تا برادرعزیزم تصمیم اخرش رابگیرد. از خدا میخواهم که ترس وشک و تردید را از وجودت بیرون بریزد
جدایی عبدالرضا زاهدی توچایی از فرقه بدنام رجوی مبارک
مادر خوش اقبال عبدالرضا در حالیکه اشک شوق می ریخت افزود:” ایکاش بابای عبدالرضا نیز در قید حیات می بود و تصویر جگرگوشه ام را درصفحه جادویی کامپیوتر می دید و مثل من خوشحال و شادمان اشک شوق می ریخت.”
مادر پیر و سالمندم در واپسین لحظات عمرش چشم انتظار است
آقای جعفرحسن زاده در دیداراخیر با مسول انجمن نجات گیلان درحالیکه بسیار اندوهگین می نمود ضمن لعن و نفرین به رجوی گور به گورشده گفتند” خیلی نگران مادرپیرم هستم. بالغ بر90 سال سن دارند ودرآخرین لحظات حیات خود فقط وفقط چشم انتظار فرزندش رضا هستند و بیتابی میکنند.”
دیدار با خانواده اعضای اسیر احمد و امین تلاوتی در دفتر انجمن نجات گیلان
آقای ناصر تلاوتی آشنا به ماهییت تروریستی سازمان رجوی در دیدار صمیمانه با مسول انجمن ضمن شادباش به خانواده میرزایی گفتند:” فرزندانم از برای کسب و کار و اشتغال عازم ترکیه شدند ومتاسفانه بی آنکه فکرسیاسی داشته باشند ؛ فریب دجالیت گماشته های رجوی را خوردند و به اسارت درآمدند.
مادران منتظران بدرود یافته – قسمت پانزدهم
تقدیرآنگونه رقم خورد که مطلق مطلوب محمد تقی وخانواده زحمتکش یوسفی نبود چرا که دراثراغفال ومغزشویی ؛ محمد تقی تمام وکمال به اسارت رجویها درآمد وسالیان عمروجوانیش را تباه کرد وخانواده خود را گریان وچشم انتظارباقی گذاشت.
تبریک و شادباش به خانواده خوش اقبال سید اسماعیل میرزایی
به لطف خدا با کنترل ومدیریت خودم وسایر اعضای خانواده ؛ مادرم توانست طی تماس های مکرر با سیداسماعیل گفت و شنود داشته باشد و لذت ببرد و با لعن ونفرین به رجوی خائن و گور به گورشده ؛ هزاران باره شکرگزارخدای سبحان هستیم.