اشتباه نشود، منظور بهداد رضایی، همان فرقه ی رجوی است!

بازهم نیاز رجوی به رای اعتمادی است که باید هرلحظه ارزانی اش شود تا دمی درمقابل بدشانسی هایش بیآساید ومنتظر حوادث معجزه آسایی گردد که زخم این دردهای پیاپی وارد شده بر پیکر فرتوت اش را مرهمی باشد!
رفع تشنجات مربوط به مسائل هسته ای ایران، پیروزی های چشمگیر ارتش سوریه در سرکوب تروریست های متحد استراتژیک رجوی و… مسائلی هستندکه دمار ازروزگار رجوی ها درآورده ولاجرم لازم است که با درج نوشته های دلخوش کننده، ازتلخی این شکست های استراتژیک آنها کاسته شود!
بهداد رضایی نو رسیده ای که ازمتن نوشته اش چنین برمیآید که دراواخر 1370 یا اوایل 1380 به فرقه ی رجوی پیوسته  ونشان میدهد که مبتلا به مرض روانی " تفکر هیچ یا همه چیز" است، ماموریت یافته که دست بقلم شده وبا تعریف وتوصیف از سازمان که همان باند رجوی باشد، مامور اخذ این رای اعتماد برای رجوی شده است.
اودرنوشته اش که " سازمانم از سرتا قدم زیباست " تیترش زده اند، آورده است:
" ظهر تابستان میان سایه‌های بی لک راهی شدم! رسیدم به«سازمان فدا». اکنون وجه زیبای هستی درونم هرلحظه شکوفاتر، انگیزه‌هایم برای نبرد با جرثومة ولایت‌فقیه بیشتر و بیشتر می‌شود. از برادر مسعود «شیر همیشه بیدار» آن فکر و اندیشة متعالیِ فدا و صداقت در تمام لحظه‌های مبارزه را گرفتم. از خواهر مریم عزیز یاد گرفتم سعادت و خوشبختی واقعی، دوست داشتن دیگران و عشق ورزیدن به مردم است…".
 اولا اینکه نام این جریان فرقوی چرا " سازمان مجاهدین خلق "، " شورای ملی مقاومت "، " مقاومت مردم ایران "، " ارتش رهائی بخش ایران " وسرانجام " فدا" ست، برکسی روشن نیست وتنها نام های بی مسمائی است که بر باند مافیایی مسعود رجوی گذاشته شده است!
 ثانیا نامیدن یک روباه مخفی شده بنام " شیر همیشه بیدار "، کسی را فریب نداده وبه وجد نمیآورد!
ثالثا، صداقت این مرشد اعظم رجوی ها با تنها گذاشتن پیروان خود درتمام سرفصل های خطرناک، برهمه روشن است ولازم به یاد آوری بهداد رضایی نبود!
رابعا،اندیشه ی متعالی این فرد خود شیفته از تغییر شکل دادن زندگی افراد به سیستم برده داری و حرمسرا سازی هم که اظهرومن الشمس است، همانطور که بیرحمی و دلاله بازی مریم رجوی شهره ی آفاق وبی نظیر است ولازم نبود که عشق ورزیدن اش به مردم هم بر این صفات حمیده؟! ی او علاوه گردد!
همچنین:
" سازمانم عصاره رنج و خون برادر مسعود، همچون یک قالی دست‌بافت است. تاروپود آن را با وفای صادقانه و بی‌کران، همتی خستگی‌ناپذیر و اندیشه‌ای پویا ـ ضد سستی و تسلیم ـ درهم‌تنیده است. سازمانی که معراجش سرِ دار است. با تشکیلات منسجم و یکپارچه، دارای نمونه بی‌مثل و نظیر خواهران شورای مرکزی، نسلی نو و جوان با اراده‌ای فولادین، نیازمند به مبارزه تمام‌عیار جهت سرنگونی رژیم مفلوک ولایت‌فقیه…".
ما هرگز نمیدانستیم که  زندگی شاهانه واشرافی مسعود درآن قصرهای افسانه ای ودرکنار آن استخر محل " رقص رهائی "، عصاره ای بنام رنج وخون دارد وشاید این عصاره مربوط به زندگی ساکنین نگون بخت لیبرتی است که درچنگال خونریز رجوی گرفتارند وبهداد رضائی مسئله را قاطی کرده است!
درهر صورت، رجوی ها که مضمون الفاظ ومفاهیم را عوض کرده اند، قادرند که عیاشی ها و هرزه بازی های رجوی وجاسوسی هایش بنفع دشمنان متخاصم وبالقوه ی ایران را " رنج وخونش" بنامند!
دیگر اینکه انتصاب  زنان نگون بخت وفرمانبر که حداکثر ودربهترین حالت نماینده ی کمتر از  یک سوم اعضای باند رجوی میباشند ومحروم کردن دوسوم بقیه ی اعضا درشورای رهبری که مردان باشد، یک عمل بشدت ضد دموکراتیک، استبدادی ودرراستای جلوگیری از وجود رقیب استخواندار برای رجوی است که این امر نه تنها مایه ی افتخاری برای یک تشکیلات نیست، که مایه ی ننگ زیاد هم میباشد!
سعید
 

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا