توهین و تهدید فرقه رجوی علیه جداشدگان از فرقه

یکی از سایت های فرقه رجوی حملاتی را علیه اینجانب آغاز نمود که برای من جای تعجب نداشت زیرا با افشاگری بخش زیادی از مناسبات سرکوبگرانه ضربه محکمی را دریافت نموده بود. رجوی پلید برای این که صورت مسله را بپوشاند و جنایت های که در درون فرقه انجام داده را متوجه دیگران نماید همواره تلاش می کند تاکینه و پاسخ ندانم کاریش را روی جداشدگان از فرقه خالی کند، غافل از این که دست رجوی ها رو شد چه در درون و چه در بیرون مناسبات، چهره بزک کرده او افشاء شده و تبدیل به کارت سوخته ای است خالی از اعتبار.
این حرکت های که از خودش بروز می دهد البته طبیعی است و انتظاری نیست، اما جالبتر اینجاست هر بار قافیه به تنگ آید آقا به جفنگ آید طبق عادت حملاتش را متوجه جداشدگان از فرقه می کند از دیر باز همین بود و باز هم خواهد بود.
مطابق اراجیف سر هم بندی شده دستگاه تبلیغاتی فرقه که عنوان نمود در تاریخ 9 تیر 94 قبل از مصاحبه مطبوعاتی ما را به ایران برده و آموزش های ضروری را دیدیم و مجددا جهت مصاحبه به بغداد برگشتیم، این اظهارات از سر افلاس و درماندگی است من هرگز در آن فاصله به ایران نیامدم، جهت اطلاع عرض کنم تحت نظارت صلیب سرخ در بغداد اقامت داشتیم طی آن فاصله پدرم و برادرانم به ملاقاتم آمدند من از قبل تصمیم داشتم به خارج بروم اما پدرم به من تضمین داد اگر به ایران بیاید هیچ مشکلی نداری الان اوضاع ایران تغییر کرده است خلاصه با توجیهاتی که از جانب پدرم شدم تصمیمم را عوض کردم سپس درخواست رفتن به ایران را به نماینده صلیب دادم حدود 7 الی 8 ماه طول کشید تا ریل قانونی از طریق صلیب با دولت ایران سپری شد و به ایران برگشتم، از وقتی به ایران آمدم تا الان چند بار از سوی صلیب از ما سئوال شد آیا در ایران مشکلی دارید؟ هر بار ما هم به آنها گفتیم مثل هر شهروند دیگری به زندگی عادی مشغول هستیم و هیچ مشکلی هم نداریم.
در سایت فرقه آمده به دلیل شرایط سخت مبارزه اشرف را ترک کردم،!! چطور در طول 24 سالی که در فرقه بودم تحمل سخترین شرایط را داشتم  اما حالا که از شما جدا شدم تحمل اش را نداشتم نخیر، واقعیت این است ندانم کاری های فرقه مرا به نقطه این انتخاب بزرگ و حیات بخش دوباره سوق داد، وقتی در درون مناسبات جای نفس کشیدن نیست و با دنیای بیرون هیچ گونه ارتباطی نداشتم و از سوی رهبران و مسئولین فرقه همواره زیر فشار بودم یعنی اعمال دیکتاتوری محض که در نوع خودش بی نظیر است، مگر می شود دم از آزادی زد و خودت در بند باشی چطور ادعا داشته باشم برای آزادی می جنگم، اما خودم اسیر فرقه رجوی باشم، در درون مناسبات هیچ کس اختیاری ندارد همه منصب ها انتصابی است انتخاب به اصطلاح زنان شورای رهبری انتصابی است شخص مسعود و مریم از پیش انتخاب کرده سپس رای خود را به جمع تعمیم می دهند و جمع جرات اظهار نظر و مخالفت را ندارند والا یعنی زاویه داشتن با خط رجوی، سرنوشتش محاکمه در جمع است پیشاپیش حکم صادر می شد (قصاص قبل از جنایت).
دستگاه تبلیغاتی فرقه ادعا کرد پیش از این مرا بارها در معرض انتخاب و رفتن پی زندگی خودم گذاشته بود و هر بار با رد گزینه های ابلاغ شده بر ماندن در تشکیلات شان اصرار داشتم از جمله در اسفند 89!!! باید از فرقه پرسید همه آن تعهد نامه ها اختیاری بود یا اجباری؟ یا به بهانه تعهد نامه افرادی را که نمی خواستند با شما باشند را شناسائی کرده و بعد با افراد ساده لوح و در عین حال صدیق برخورد می کردید بلایی سرشان می آورید که دیگر فکر رفتن و جدا شدن از سرشان می پرید اگر هم کسی بود مقاومت می کرد یا زیر فشار سرکوبگرانه شما دست به خودکشی می زد یا سر به نیستش می کردید یا مجبور بود از سر فشار خودش را همگام با رجوی جنایت کار بداند و ظاهر سازی کند، اما شاهد بودیم روزگاری دست پشتیبان شما که صدام بود از بالای سر شما کوتاه شد و فضای بازی در مناسبات ایجاد شد به ناگهان در یک دوره کوتاه شاهد بودیم 900 نفر از اعضاء در بند در رده های مختلف جدا شده و به تیف رفتند، و مطمئن هستم اگر شرایط خارجه مهیا بود در آن صورت (علی می ماند و حوض اش).
در آن مقطع من یک گزارش مفصل انتقادی نسبت به خط و خطوط رجوی نوشتم ؛ سپس مرا فرا خواندند و در یک جمع 100 نفره که مسئولیت آن جلسه را علی اکبر انباز (یوسف) و پرویز کریمیان (جهانگیر) بر عهده داشتند، گزارشم را به من دادند گفتند در جمع بخوانم، من هم خط به خط همه را خواندم اما ظرفیت خیلی پایین بود بعضی از عناصر خشک و افراطی تحمل شنیدن واقعیت های گزارشم را نداشتند، سخنانم را قطع می کردند، این نشست که در واقع حکم محاکمه را داشت از سر شب تا 4 صبح، با توهین و تهمت و افترا از سوی مسئولین و بقیه افراد ادامه داشته است و به مدت 7 ساعت مرا سرپا نگه داشته و در بی منطقی محض افتراهاتی که لایق خودشان بود را نثارم کردند. باید اذهان کنم معنی آزادی و دمکراسی را به قول مریم قجر (اشرف آزادترین و دمکراتیک ترین شهر جهان است)!!! را در آن نشست به خوبی لمس کردم و دریافتم خفقان ترین شهر جهان است. چه بگویم شهر که نه پادگان نظامی بود.
دعاوی دیگر فرقه که در سایت اش بدان اشاره داشت گفت من در اظهاراتم حمله مالکی در 19 فروردین 90 را که علیه فرقه صورت گرفته بود را تبرئه و به جای آن قربانی را نشاندم ؛ اما واقعیت را از زبان خودم بشنوید وقتی در درون مناسبات بودم هم به شما گفتم ما مهمان کشور عراق هستیم نباید با آنها تضاد کار کنیم باید قوانین این کشور را به رسمیت بشناسیم،دشمن ما دولت عراق نیست ما برای چیز دیگری به عراق آمدیم، این جنگ به سود ما نیست، اما مگر گوش شنوائی در کار بود، من نیامده بودم کشتار عراقی ها را توجیه کنم من آمده بودم لجاجت رجوی را افشاء کنم غیر از این نبود ؛ این مسعود بود باعث کشتن افراد در بند فرقه خود شد از آنجائیکه در بن بست قرار گرفت برای این که لاپوشانی کند و رسوائی خطی اش بر ملا نشود آشوب بر پا کرد و به بهای کشته دادن افراد فرقه گردیده تا از روی تناقضات ذهنی بچه ها بپرد من نیامدم جای قربانی را عوض کنم من حقیقت را گفتم البته حقیقت برای شما تلخ است.
لازم است اشاره ای کوتاه نسبت به رابطه فرقه با دولت عراق نیز داشته باشم، دولت عراق که یک دولت نوپای بود قوانینی وضع کرد آنچه که به مهاجران بر می گشت قوانین برای همه یکسان بود، در قوانین عراق پناهنده پذیرفته نمی شود حتی فلسطینی های که 40 سال در عراق زندگی کرده بودند این قوانین شامل حال آنها هم شد آنها قوانین عراق را محترم شمرده به کشورهای دلخواه مهاجرت کردند، آنها که عرب بودند با دولت و قوانین عراق درگیر نشدند، اما همین قانون مشمول ما یعنی فرقه رجوی شد آقای مالکی شد عامل و دست نشانده دولت ایران. بعد مریم قجر اعلام کرد اینجا پادگان نیست بلکه شهر اشرف است!!! دولت عراق هم گفت اگر شهر است باید تابع قوانین من باشد یعنی من حق دارم در این شهر کلانتری و ایستگاه نظامی داشته باشم، مثلا وقتی فرقه رجوی در فرانسه یا در هر کشور دیگری است مگر غیر از این است که تابع قوانین همان کشور است حالا عراق هم مانند هر کشور دیگر ؛ واقعیت این است رجوی پلید تحمل شرایط حضور عراقی ها در اشرف را نداشت اگر ایستگاهی ایجاد می شد تعداد زیادی از افراد ناراضی از فرقه جدا می شدند دیگر تشکیلات قادر نبود افراد را زیر فشار ببرد و با آنها برخورد کند به همین دلیل با عراقی ها درگیر شدند تا چنین وضعی در اشرف ایجاد نشود و در نهایت لجاجت سران فرقه و قبول نکردن قوانین عراق زمینه ساز درگیری طرفین شد که منجر به کشته و زخمی شدن تعدادی از اعضای فرقه گردید از درگیری 6 و7 مرداد گرفته تا درگیری 19 فروردین، که خودم هم در آن درگیریها شرکت داشتم، نتیجه اینکه: چرا رجوی خودش را درگیر دولت مالکی کرده بود؟ علت یک چیز بیش نیست می خواهد با بحران خط اش را پیش ببرد و می خواهد شکست های خطی و استراتژیک خودش را با بحران های که درست می کند سرپوش بگذارد.
در جای دیگری باز هم فرقه ادعا کرد من با مصاحبه ام خشم حقوق دانان و سازمانهای حقوق بشری عراق را برانگیختم، کدام عراقی؟ کدام حقوق دان؟، مردم عراق که از شما بیزارند نمی خواهند شما در خاک عراق باشید این شماید که اصرار دارید خود را به عراق تحمیل کنید که البته دست یافتنی نیست ؛ مردم عراق در پروسه های مختلف خواستار اخراج شما شده اند، آن دسته که شما ادعا می کنید به اسم سازمانهای دفاع از اشرف و غیره، من که در دستگاه اجتماعی شما کار می کردم خوب می شناسم آنها چه کسانی هستند ما آنها را دعوت می کردیم و به اشرف می آمدند آنها را علیه حاکمیت عراق توجیه می کردیم به قول شما تغذیه سیاسی می شدند آنها چه کسانی بودند جزء نیروهای بعثی و استخباراتی که رابطه تنگاتنگی با شما داشته اند مدافع شما همان بازمانده های حزب منحله بعث هستند که به اسم سازمانهای دفاع از اشرف اسم می برید، فقط اشاره کنم شما با پول های باد آورده آنها را تغذیه می کردید گونی گونی در اشرف خرج راه بعثی ها می کردید تا از آنها حمایت بگیرید حتی به قول شما امضاء هایی که از عراقی ها گرفتید در واقع با پول صورت گرفت عراقی ها در آن شرایط هر کاری می کردند تا خرج خانواده خودشان را تامین کنند. مگر یادتان رفت که رجوی زن باره در باقرزاده گفته بود توی این دنیا تنها دوست من صدام است یعنی بقیه همه دشمن اند کسی که چنین رابطه ای با یک دیکتاتور داشته باشد یعنی ذاتش برابری می کند با ذات او.
در پایان به یک نکته اشاره کنم اگر همه افراد جدا شده به قول شما تحمل شرایط عراق را نداشتیم!!! چرا حالا آنهائی که از لیبرتی به کشور آلبانی رفتند از شما جدا شدند؟ آیا آنها هم تحت تاثیر وزارت اطلاعات و خانواده ها و یا دولت مالکی بودند که رویشان اثر گذاشته و از شما جدا شوند یا موضوع به دنیای بسته شما بر می گردد همین که افراد فضای آزاد بیرون را استشمام می کنند خودشان از بند فرقه رها کرده و قدم به دنیای جدید می گذارند.
رجوی کور خوانده است و نمی توانید با تهدید و ارعاب،جداشدگان را از گفتن حقایق باز دارید و در ضمن به این کار هم افتخار می کنیم که می توانیم جلوی فریب کاری شما جانیان را گرفته تا نسلی دیگر را به قربانگاه نبرید.
محمدرضا گلی
 

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا