9 سال پیش در چنین روزهایی” تیف” آخرین نفس ها را می کشید

20 مارس 2003 (20 اسفند 1381) تهاجم آمریکا به عراق آغاز شد. 17 ژوئن 2003 مریم رجوی در فرانسه دستگیر شد.10آوریل 2003 هم دولت عراق سقوط کرد. تقریبا همه از پنهان شدن مسعود و فرار مریم و تعداد زیادی از کادرها به فرانسه، مطلع و مسئله دار شدند. سازمان حدود 20 نفر از معترضان را در ضلع جنوب شرقی اشرف، محل زندان های سابق اسکان در بازداشت داشت و شرایط سخت صنفی و رفاهی را در آنجا حاکم کرده بود. اما به دلیل محاصره قرارگاه توسط آمریکائی ها و خلع سلاح ارتش، نمی توانست به شکل قبلی زندان داشته باشد.


وقتی یک روز این زندانیان، در اعتراض به وضعیت بد نگهداری خود، تشک ها و لحاف های خود را در پشت بام یکی از این ساختمان ها آتش زدند، دود حاصله گشت های آمریکائی و سران مجاهدین را به محل کشاند.
سه روز بعد در اثر تلاش فرمانده آمریکائی اشرف، همه این 20 نفر به محل سوله های مهمات در شمال اشرف منتقل شدند و بدین ترتیب نطفه اولیه تشکیل” تیف” شکل گرفت.
ماهها بعد که محل جدید تیف شکل گرفت و نفرات مستقر شده درآنجا به بالای 600 نفررسید. آمریکائیها آمدند و پیشنهاد دادند که برای امور جاری ارتش آمریکا در تیف کار کنید و ساعتی یک دلار مزد بگیرید. شک نداشتیم که این پیشنهاد در واقع ابتکار سازمان بود و ارتش آمریکا هم ما را زیر منت فراوان خود گذاشت که: کار کردن حق شما نیست و این امتیاز ویژه ای است که ما به شما می دهیم. به هر حال بیشتر زندانیان وارد چرخه ی کار شدند. تنها 30 نفر به کار نپیوستند که آنها هم کار کردن در ارتش آمریکا را نوعی تایید سیاستهای آمریکا و مجاهدین می دانستند. کارها عبارت بودند از نظافت عمومی تیف، کمک به زدن چادرهای جدید و کمپ جدید، مبل سازی، سنگر چینی، معاونت کمپ ها و صدازدن برای فورمیشن (آمار) و… یا کارهایی از این دست.
بیش از 3 سال بدین منوال گذشت.
در روز 29 ژوئن، 4 کارمند سازمان ملل به زندان تیف آمدند و با شماری از زندانیان مصاحبه کردند. زندانیان، حق ملاقات آزادانه با کارمندان سازمان ملل را نداشتند و آنها در 8 جولای، تیف را ترک کردند. در روز 9 جولای، خبر دادند که هیاتی از وزارت کشور عراق می خواهد با زندانیان صحبت کند. در آن دیدار اعلام شد که دولت عراق برای همه ی زندانیان جواز خروج از خاک عراق را صادر خواهد کرد. مقامات آمریکایی هم اعلام کردند که با دولت ترکیه به توافق رسیده اند که زندانیان را با این جواز که اعتبارش 6 ماه است بپذیرد و دارندگان بتوانند در آنجا پیگیر کار پناهندگی خود در سازمان ملل شوند.
وزارت کشور عراق کار خود را سه روزه به انجام رساند و تا روز 12 جولای، به همه ی زندانیان جواز خروج از عراق داده شد. البته نفرات وزارت کشور عراق دکوری بیش نبودند و همه کار را افسران آمریکایی می کردند. آنان به صراحت قول دادند که تا یک ماه دیگر از عراق خارج خواهیم شد. اما با جوسازی و شانتاژهای سازمان، چنین اتفاقی رخ نداد. تنها چند روز پس از صدور آن جوازها(لیسه پاس)، مقامات ایران برای ادامه ی گفتگوها با آمریکا بر سر عراق اعلام آمادگی کرد. اما آن دور از گفتگوها هم به نتیجه نرسید و روند آزادی و فرستادن زندانیان به ترکیه متوقف شد. شاید هم به درخواست مجاهدین این روند متوقف شده بود.
از میانه های نوامبر، زندانیان تیف را در دسته های 5 نفره در بیابان کنار اشرف رها می کردند و به آنان ابلاغ می کردند که شما آزاد هستید. درک اینکه چرا گذر از این فاصله ی چند صد متری، 5 سال طول کشیده بود، چندان دشوار نبود.
یکی از نفرات آنروز تیف در خاطرات تلخ، اما خاطره انگیز خود گفته است:
ما 6 نفر بودیم که در روز 6 فوریه از مرز عراق گذشتیم و نزدیک ظهر وارد خاک ترکیه شدیم. کمتر از یک ساعت بعد، یک خودروی ژاندارمری ترکیه به تعقیب ما پرداخت که بالاخره حدود ساعت 15 پس از تعقیب و گریز، دستگیرمان کرد. برخوردها معمولی و خوب بود؛ البته بعد از این که مطمئن شدند ما از p.k.k نیستیم. همان روز در پاسگاه مرزی بازجویی شدیم و برایمان تشکیل پرونده دادند. فردای آن روز یعنی 7 فوریه، ما را به شهر” شمزی” منتقل کردند و در آنجا هم بازجویی و پرسش و پاسخ انجام شد. روز 8 فوریه، ما را به دادگاه بردند و در آنجا محکوم به 2 ماه زندان شدیم. جرممان ورود غیر قانونی به خاک ترکیه بود. در جریان بازجویی ها و روند دادرسی کاملاٌ برایشان روشن شد که ما چه کسانی هستیم و از کجا آمده ایم. به هر حال قاضی اعلام کرد که 2 ماه زندانی را می بخشد یا در واقع عفومان کرد به این شرط که هرچه زودتر به عراق برگردیم. با قاضی وارد بحث شدیم که ما پناهنده ی رسمی UN هستیم و به چه دلیل باید اخراج شویم؟ در پایان بحثها یک فرمانده ی ارشد شهر گفت:”ما با پدیده ی پناهندگی آشنا هستیم و روزانه هزاران پناهنده وارد ترکیه می شوند. مورد شما فرق دارد زیرا از اشرف آمده اید و باید اخراج شوید”، این بار هم نام مجاهدین که یدک می کشیدیم، برایمان مشکل ساز شد. در روز 9 فوریه، ما را به پاسگاه مرزی و سپس با اسکورت نظامی از مرز به عراق بازگرداندند. پس از 10 ساعت سرگردانی در کوهها، بالاخره برگشتیم به جای اول. چند روز بعد، دیداری با سرپرست سیاسی حزب دموکرات کردستان ایران؛”کاک رستم”، در شهر”اربیل” داشتیم و آنها به آگاهی ما رساندند که دولت کردستان تسهیلاتی را برای استقرار موقت ما در کردستان در نظر گرفته است. بماند که ما بعدها متوجه شدیم که این اقدام با توصیه ی دولت آمریکا و نظارت نماینده ی UN عملی شده است. نماینده ی دولت کردستان و نماینده ی UN همزمان و به روشنی به ما گفتند:” شما در کردستان نمی توانید بمانید و خودتان به فکر خروج از عراق باشید. این شرایط، موقتی است.” در جریان استقرار موقت ما در شهر”اربیل”، سایر دوستان ما در تیف هم شرایط تقریبا مشابهی داشتند. خروج قاچاقی نفرات تیف از عراق به ترکیه، ادامه داشت و دستگیریها و دیپورت آنان به عراق از سوی دولت ترکیه نیز شدت یافته بود. یکی از دوستان به نام”حسن میرزایی” (با نام مستعار جهانبخش که از بنیان گذارن تیف اولیه بود و رنج های فراوانی در طی حدود 5 سال اسارت در تیف و قبلش هم درسازمان در کارنامه داشت) و از بچه های تبریزبود، توسط پلیس ترکیه بازداشت و به عنوان”دیپورت” به رودخانه ی مرزی”زاخو” پرت شده و غرق شد و متاسفانه تلاشهایش برای رسیدن به یک دنیای آزاد و آرزویی که داشت یعنی بردن همسرو دخترش به نزد خودش بی نتیجه ماند.”حسن نعمتی” هم در نگرانی از دیپورت شدن، قصد داشت تا خودش را با شنا به جزایر یونان برساند که ناپدید و به احتمال فراوان، غرق شده است، UN هم ظاهرا” ابراز تاسف کرد. مجاهدین هم اشک تمساح می ریختند و به فکر بهره برداریهای خودشان بودند و بقیه هم روزه ی سکوت گرفته بودند.
” تیف” پس از یک دوران پر فراز و نشیب بسیار طولانی و با خاطراتی بسیار تلخ، سرانجام در 26 آوریل سال 2008 (مصادف با اردیبهشت ماه سال 1387)، رسما تعطیل شد و کارنامه ننگین دولت آمریکا با همکاری تنگاتنگ سازمان پرافتخار؟ مجاهدین مختومه شد. اما خاطرات جوانمردانی چون زنده یاد حسن میرزائی (جهانبخش) در همه اذهان باقیست…
فرید

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا