انقلاب درونی تان فقط مایه تاسف است

باند تکفیری رجوی که ترجیح می دهد پسوند سکولاریزم هم به القابش اضافه گردد، در نوشته ای ادعا کرده که انقلاب درونی مجاهدین به‌مثابه سرچشمهٔ همهٔ دارایی‌ها و توانمندی آنها و زنان و مردان مجاهد رها شده از همهٔ تعلقات فردی، سبب وحشت حکومتیان یا مخالفان آنها گردیده است.

لابد خواننده محترم اطلاع دارد که منظور از انقلاب درونی مجاهدین که بزرگترین دستآوردش نابودی نکات مثبت سازمان که در سال های اولیه بنیانگذاری اش داشت، میباشد، در اصل کودتای مسعود رجوی برای بدست گرفتن تمام اهرم های تشکیلاتی و آسوده نمودن ابدی خیال خود از وجود اعتراض ها و انتقادها بود. انتقاداتی که میتوانست رقبایی برای او دست و پا کرده و مانع رهبری بلامنازع او – که از نظر شخصیتی اهمیتی برابر مرگ و زندگی برایش دارد، گردد.

اما شکل و شمایل این انقلاب چگونه بود؟ انقلابی که در اصل به معنای سرکوب تمام عیار اعضا و حتی اعضایی در قد و قامت مسعود رجوی بود.

مسعود رجوی که با تمام انرژی برای تحقق این تغییرات دست به کار شد. تغییراتی که استحاله ی کامل سازمان مجاهدین خلق وتبدیل آن به چرخ پنجم دشمنان خارجی ایران را در پی داشت. او برای محقق کردن این امیال پلید و بوالهوسانه خود احتیاج به بادمجان دور قاب چین هایی داشت و بخاطر شناخت کافی اش از افراد تشکیلات، موفق به گردآوری آنها دور خود شد.

در این میان قرعه اول فال بنام مریم قجر عضدانلو افتاد . فردی که هم منشی مخصوص او با ویژگی های خاص در امر تبانی، کاسه لیسی و شهرت پرستی داشت و مسعود بیش از همه از این ویژگی ها مطلع بود و هم جریانات بعدی نشان داد که تعلق خاطر نامشروعی نسبت به او داشته است. مریم قجر به این ترتیب به مشاور اول مسعود رجوی تبدیل شد و قدرتی بمراتب بیشتر از مجموعه افراد رهبری که جملگی مرد بودند و تک به تک سوابق و تجارب بسیار بیشتری نسبت به مریم داشتند، پیدا کرد.

بدین ترتیب، مسعود مشاور و معاون با انگیزه و پرکاری را در کنار بادمجان دور قاب چین ها دور خود جمع کرد و موفق به انجام کودتای نهایی خود برعلیه تشکیلات شد. هدف این کودتای بغایت موفق، بقراری که قبلا آمد، دور کردن مردان مجربتر از رهبریت و جایگزینی زنانی که هم تجربه سیاسی کمتری از مردان مورد اشاره داشتند و هم زودتر تسلیم شده بودند، بود.

با این توضیح که این کارها از اغلب دیکتاتورها سر میزند و شیوه ای متعارف است ( گذاشتن افراد نالایق بر مصدر امور تا میز قدرت را بخاطر آنکه میدانند شایسته آن نیستند و از این رو لازم است که با تمام قوا بدان چسبید وکوشش کنند تا رهبر بلا منازع هیچ نارضایتی از آنها نداشته باشد). البته این کودتا محصولات جنبی دیگری هم داشت و آنهم گردآوری حرمسرای بزرگ در کاخ مسعود رجوی بود و دیگر قضایا!

البته اکثریت زنان در برابر گرفتن این ریاست های صوری- صوری ازاین بابت که کوچکترین حق عرض اندامی در برابر مریم عضدانلو که سرانجام به مریم رجوی تبدیل شد- ندارند و این وظیفه خودشان است که تحلیل سود و زیان نموده و دریابند که ماحصل این مقام گرفتن های آنچنانی و ترک همسر و فرزند و ادامه دادن به بردگی جسمی و جنسی و کمک به مسعود که دوستان خود را سرکوب و منقاد کند، چه بوده است؟

وضع مردان که رسانه رجوی ادعا کرده خوب شده و به آزادی رسیده اند چطور؟ آنها با این انقلاب درونی از حق انتخاب کردن و شدن و آزادی بیان و گرفتن سر رشته زندگی خود بدست خویشتن محروم شده و حقوقی را هم که یک زندانی وحتی یک برده از آن برخوردار است از دست دادند!

با این حال امثال من نوعی که از یکسو دغدغه حقوق بشری دارم و از طرف دیگر بستگانی را در این مناسبات ضدبشری از دست داده ، چه حسادتی باید به اعضای مجاهدین نشان دهم؟

رضا اکبری نسب

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا