درنگی در لحظات شکست فروغ جاویدان

"بچه ها همه جمع شوید، برای سه روز مواد خوراکی و آب آماده کنید، قرار است که به مانور برویم، فعلاً برای توضیح وقت نداریم عجله کنید اصلاً وقت نیست و باید بسرعت همه چیز را آماده کنید. کسی سئوالی ندارد؟
همه با بهت و یک علامت سئوال بزرگ که روی سر هر کسی دیده میشد هاج و واج همدیگر نگاه میکردند و کسی سئوالی نداشت یا نمی شد که سئوالی داشته باشد به همین خاطر همه بسرعت رفتند که دستورات را اجراء کنند.
این عین دستوری بود که قبل از عملیات به اصطلاح "فروغ جاویدان" در چند جمله کوتاه ابلاغ شد. همین طوری که میبینید خبری از عملیات در دستور ابلاغ شده نبود و قرار بود که به مانور برویم برای سه روز؟
یک نشست اضطراری البته گذاشته شد اما نه برای همه نیروها بلکه تعدادی در آن شرکت داشتند، البته عملیات اصلی هم سه روز طول کشید شاید این موضوع یک تصادف باشد شاید هم برای آن از قبل برنامه ریزی شده بود اما همان سه روز طول کشید، یک پیشروی سریع و بعد یک عقب نشینی سریعتر با انبوهی تلفات، کشته و مجروح و گمشده و غیره و غیره و با دستپاچگی هر چه تمامتر که خود بر ابعاد تلفات می افزود."
بعدها مشخص شد که این سه روز همان سه روز بوده است قرار نبوده فتح تهرانی در کار باشد و قرار بوده فقط سه روز چنین ماجراجویی انجام شود و اگر تعدادی هم کشته و مجروح شدند مهم نیست.
اما بر خلاف تصور تصمیم گیرندگان اصلی و طراحان اصلی این عملیات نافرجام که بعنوان نقطه آغاز شکست کامل ماشین خشونت طلبی و ماجراجویی فرقه رجوی محسوب شد بخاطر اینکه بعد از آن هرکز عملیاتی با ابعاد سابق دیگر زمینه اجرایی پیدا نکرد و صرفاً برای خالی نماندن زمان و دلگرمی بازماندگان در اردوگاه اشرف بازگشتی البته ناموفق به شکل عملیات تروریستی تحت عنوان چریک شهری انجام شد که کاملاً محدود بود و بخاطر دادن و یا حفظ روحیه افراد نگهداشته شده در کمپ اشرف انجام میگرفت و در یک هارمونی متناسب با آن انواع و اقسام آموزشهای عجیب و غریب و بدرد نخور هم شروع شد و از همه مهمتر نشست های به اصطلاح انقلاب که جای خود دارد.
افرادی که به همان دلیلی که نتوانستند یا اجازه نیافتند قبل از ماجراجویی بزرگ و ماندگار، سئوالات خود را بپرسند حالا نیز با بیشمار سئوال دیگر که به سئوالات قبلی اضاف شده هر روز بیشتر متناقض شده و بیشتر دلسرد میشدند و احساس میکردند که به بازی گرفته شده اند و هر بحثی انجام شده تماماً فریب بوده و خبری دیگری در کار نبوده و ماندن در آنجا دیگر برایشان بعنوان یک هدف مطرح نبود، حال رفتن از این کمپ برای آنها که چشمانشان به حقایق باز شده بعنوان تنها هدف در جلوی چشمشان قرار داشت و فقط به آن فکر میکردند و با توجه به ساختار فرقه رجوی در کمپ اشرف و احاطه و کنترل لحظه به لحظه کمپ همگی به دنبال فرصتی طلایی می گشتند که خود را از این کمپ نجات بدهند. برخی توانستند برخی با زحمت توانستند و برخی هم منتظر شدند تا شرایط فراهم شود و زمان آن رسید که فوج فوج از کمپ خارج شدند و تقاضای رفتن از کمپ را امضاء کردند و رفتند.
آنهایی هم که ماندند و هنوز نتوانسته اند که بروند بخاطر جو فوق العاده امنیتی و فرقه ای است که هنوز موفق به درهم شکستن طلسم آن نشده اند، مضاف بر انواع و اقسام حمایت های آمریکا که از این گروه بعمل می آید.
اما موضوع فوق العاده مهم که به ثبت تاریخ رسید همان شکست قطعی نیروهای به اصطلاح نظامی فرقه رجوی در صحنه ای بود که برای خود رقیبی نمی دیدند یا اهمیتی برای آن قائل نبودند.
این نقطه آغاز اضمحلال و شکست همه جانبه این فرقه بود. حال نگاه کنید اقدامات ماجراجویانه ای را که فرقه همیشه برای خود بعنوان "بیمه نامه" نگاه میکرد و تبلیغ میکرد و ذهن افراد اسیرش وارد میکرد، امروز که سالروز همان واقعه است هیچ اشاره ای به آن نمی کند و در سایت های این فرقه خبری از آن مشاده نمی شود. شاید به این علت باشد که طول عمر "بیمه نامه" تمام شده است که شاخصی بر پایان یافتگی خود فرقه است.

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا