شنبه, ۱۵ آذر , ۱۴۰۴
نامه خانواده جلیلیان به فرزند اسیرشان در فرقه رجوی 15 تیر 1393

نامه خانواده جلیلیان به فرزند اسیرشان در فرقه رجوی

پس عاجزانه از تو می خواهم که راه رفته را برگردی و این آخر عمری مرا از درد و رنج این حسرت و بیخبری برهانی. فرزندم با تمام وجود دوستت دارم و مشتاقانه چشم به راه بازگشتت هستم. تو را به خدا می سپارم و هر لحظه آزادی و رهاییت را از خداوند رحمان عاجزانه طلب می کنم. قربان تو مادرت

نامه کاظم شهیدی به برادرش لفته اسیر در فرقه رجوی 14 تیر 1393

نامه کاظم شهیدی به برادرش لفته اسیر در فرقه رجوی

برادرجان باور کن دراین سالیان هروقت اتفاقی درکشور بحران زده ی عراق افتاده ما با دلشوره شب را به صبح رساندیم بخصوص این روزها که اوضاع عراق با حملات گروه کثیف داعش بحرانی ترشده، نگرانی ما هم ازبابت سرنوشت وسلامتی تو بیشتر شده. که نمی دانم چگونه مسئولین سازمان وشخص رجوی می خواهد جواب این همه نگرانی های مارا بدهند!!.لفته جان هنوز نگذاشتیم مادرمتوجه اوضاع بد عراق شود وگرنه نمی توانستیم یک لحظه هم اورا آرام کنیم.

جبارجان، دلت برای ماسوله تنگ نشده!؟ 04 تیر 1393

جبارجان، دلت برای ماسوله تنگ نشده!؟

جبارجان. آن روزگاران که درزندان اشرف بودید شاید برایمان پذیرفتنی بود که به دلایل گستره سیطره اوباشان رجوی امکان فرارنداشتی. قربونت برم الان که باهمت خانواده ها وفشاری که رجوی را واداربه عقب نشینی کرد توانستی به لیبرتی بروی و خیلی راحت میتوانی ازآنجا فرارکنی چونکه امثال توچنین کردند وهمین هفته پیش رضا رجب زاده که مدتی پیشترفرارکرده بود به ایران ونزد خانواده اش بازگشت وخانواده اش را خیلی خوشحال کرد یعنی تونمی خواهی پدرومادرپیرت را ببینی

نامه خانم شهلا کله جوی به پدر اسیرش در فرقه رجوی 07 خرداد 1393

نامه خانم شهلا کله جوی به پدر اسیرش در فرقه رجوی

پدر، نمی دانم الان درچه وضعیتی بسر می بری اما می دانم پیر وخسته هستی و بیشتر از هر زمان دیگر به مراقبت احتیاج داری. باورکن وقتی این روزها هربار خبرفوت یکی ازشما را براثر بیماری می شنوم من وبقیه خانواده خیلی نگران سلامتی تو می شویم ومی دانیم که اگر خدای ناکرده بیمار شوی کسی نیست که ازتو مراقبت کند چه کسی دست نوازش برسرت بکشد و تو را تیمار کند؟

چرا رهبری مجاهدین از تماس و ملاقات خانواده ها با ساکنین لیبرتی ترس و واهمه شدید دارند؟ 23 فروردین 1393

چرا رهبری مجاهدین از تماس و ملاقات خانواده ها با ساکنین لیبرتی ترس و واهمه شدید دارند؟

باید به مسئولین مجاهدین گوشزد کنم بیش از ۲۵ سال است که پدر و مادر چشم انتظار، پیر و بیمارم و نیز خواهران و برادران مظفر برای یک تماس تلفنی و شنیدن صدای وی لحظه شماری می کنند و انصاف نیست شما رهبران مجاهدین به تقاضای ما و سایر خانواده هایی همچون ما که سالهای طولانی است در انتظار تماس و ملاقات با عزیزانشان در قرارگاه اشرف بوده و حال در کمپ لیبرتی هستند

نامه ای به برادرم سعید عبدی 14 اسفند 1392

نامه ای به برادرم سعید عبدی

هر چه فکرش را می کنم که به چه دلیل در فرقه ماندگار شدی عقلم به جایی قد نمی دهد دخترت مستمر سراغ تو را می گیرد جوابی نداریم به آن بدهیم تنها جوابی که به آن می دهیم نگران پدرت نباش بر می گردد در نبود تو تمام خانواده به لحاظ روحی شکسته شده اند. لعنت خدا بر سران فرقه رجوی که تو را به اسارت گرفته اند

نامه ای از شکوفه فروزنده به برادرش شهاب، اسیر در فرقه رجوی 07 اسفند 1392

نامه ای از شکوفه فروزنده به برادرش شهاب، اسیر در فرقه رجوی

عزیز دلم مطمئنم که موهای تو هم کم وبیش سپید شده موهایی که با رنج دوری از خانواده و وطنت سفید کردی. ما از درد فراغ تو موهایمان را سفید کردیم شهاب جان تو که شجاع تر از تک تک مابودی شجاعتت را اینجا لازم داریم تو دل بزرگ و مردانه ای داری با آن دل دریایی ات باز هم دل مارا شاد کن.اگر زیاد صحبت می کنم دلیلش این است که هفده سال است با برادرم خلوت نکردم و خیلی دلتنگم.

جوابیه خانم حبیبی به دخترش پروانه ربیعی در فرقه رجوی 26 بهمن 1392

جوابیه خانم حبیبی به دخترش پروانه ربیعی در فرقه رجوی

من هم به شما می گویم دست شما درد نکند من یک مادرم، از آن ملاقات با شما چند سال می گذرد من هم دلم می خواهد دخترم را باز در بغل بگیرم سعی و تلاش خودم را کردم سختی سفر به عراق را تحمل کردم فقط برای اینکه شما را یک بار دیگر ملاقات کنم متاسفانه به جای اینکه از من استقبال شود فحش های رکیک تحویل من دادند چه انتظاری از من داشتی انتظار داشتی که به تنهایی سفر کنم دولت عراق ویزای انفرادی نمی دهد

برادرم! چه روزهای پر اضطراب و پر التهابی را در بی‌خبری از تو گذرانده‌ایم 23 دی 1392

برادرم! چه روزهای پر اضطراب و پر التهابی را در بی‌خبری از تو گذرانده‌ایم

رهبران سازمان و اعضای رده بالای آن که در پناه گاه‌های امن آرمیده اند؛ توجهی به وضعیت و امنیت شما ندارند. در واقع آنها تمایلی ندارند تا برای انتقال شما به‌صورت فردی به کشورهای ثالث همکاری و شرایط را فراهم کنند. چرا‌که می‌داند بدین ترتیب ساختاری که قبلاً در اشرف و اکنون در لیبرتی بر شما حاکم کرده‌اند از هم فرومی‌پاشد.

نامه صمد رجبی شهرستانی به برادرش 01 دی 1392

نامه صمد رجبی شهرستانی به برادرش

برادرم مجید عزیزم صحبت های زیادی با شما دارم ولی طولانی می شود امیدوارم یه خورده فکرت را به کار بیندازی و تصمیم قاطع بگیری. همان طوری که شنیدم الان که اردوگاه شما تغییر کرده و از زندان اولی و خطرناک یعنی (اشرف) بیرون آمدید راحت تر می توانید خود را به سربازان عراقی برسانید و از آنجا خلاصی یابید. می دانم شما را می ترسانند از اینکه اگر بیاید شما آزار و اذیت می کنند، ولی من به عنوان برادرت به شما اعلام می کنم از این خبرها نیست خیلی ها از اشرف فرار کردند

نامه مادری دردمند به پسرش اسکندر ارجمند 07 آبان 1392

نامه مادری دردمند به پسرش اسکندر ارجمند

خوب میدانم که دوری از خانواده ات چقدر برایت سخت و طاقت فرساست ؛ خوب میدانم که با خواندن این نامه اکنون تو را دلتنگ تر از قبل می کنم اما اگر نگران حال مادر پیرت هستی باید بگویم که چند وقتی است بیمارم. بیماری که علتش دوری از تو است. قلبی که حال به درد آمده بخاطر ندیدن روی ماه توست. سال هایی که گذشت و تو در کنار ما نبودی اتفاقات خوشایندی در زندگی ما افتاد.

نامه ای به محسن معصومی اسیر در فرقه رجوی 16 تیر 1392

نامه ای به محسن معصومی اسیر در فرقه رجوی

چندین سال است که از شما خبری ندارم و خیلی دلم برای شما تنگ شده طی این چند سال از شما شماره تلفن و صندوق پستی نداشتم که با شما تماس تلفنی و یا نامه ای برای شما ارسال کنم اوضاع شما را از انجمن نجات و نشریه مربوط به آن را دنبال می کنم معلوم می شود که اوضاع وخیمی داری هر چه فکرش را می کنم عقلم به جایی نمی رسد که برای چه هدفی خودت را به این روز انداختی

blank
blank
blank