جمعه, ۱۴ آذر , ۱۴۰۴
چه کسی پاسخگوی سئوالات ما خانواده ها است؟ 16 مرداد 1390

چه کسی پاسخگوی سئوالات ما خانواده ها است؟

پدر، من یک انسان هستم یک بشر هستم که 25 سال انتظار تو را می کشم این چه سازمانی است که اجازه دیدن از راه دور را به من نمی دهد که ببینمت که به من بگویند که این پدرت است، چرا؟ پدر عزیزم ما آمدیم تا درب قرارگاه ولی مسئولین اجازه دیدن شما را به ما ندادند؟

نامه فرزندی به پدرش که ۲۳ سال در اشرف اسیر است 12 مرداد 1390

نامه فرزندی به پدرش که ۲۳ سال در اشرف اسیر است

پدر جان آنقدر دلتنگم که اسم پسرم را عبدالحسین گذاشتم تا با صدا زدن او با نام تو قدری تسلی قلبم را فراهم سازم. البته این بی مهری و غیر مسئولانه بودن آنهایی است که در ظاهر خود را آزادی خواه می دانند و می نامند ولی در عمل هیچ چیزی از آزادی خواهی نمی دانند. این چه آزادی خواهی است که بین پدر و خانواده اش 23 سال فاصله انداخته اند و هنوزم که هنوزه نمی گذارند به اندازه لحظه ای این دیدارها تازه شود؟

نامه خانواده عبدی به فرزندشان سعید عبدی اسیر در فرقه رجوی 09 مرداد 1390

نامه خانواده عبدی به فرزندشان سعید عبدی اسیر در فرقه رجوی

پس تکلیف دل شکسته مادرت، دستان پینه بسته پدرت، خستگی همسرت و دل تنگی دخترت سپینود چی می شود؟ دوری تو وجودمان را خورده به چه دلیل عمرت را در آن اُردوگاه برای هیچ و پوچ داری از بین می بری و دل ما خانواده ات را خون کردی؟ سعید جان خانواده ات خیلی نگران تو هستند آغوش وطن و آغوش خانواده ات برای تو باز است دخترت و همسرت خیلی دلشان برای تو تنگ شده است

نامه ای به حسن نجفی از اسیران اشرف 12 تیر 1390

نامه ای به حسن نجفی از اسیران اشرف

کم و بیش در جریان وضعیت اُردوگاهی که در آن زندگی می کنی هستم. واقعا برای چه هدفی عمرت را در آن بیابان تلف کرده ای؟ آیا تا به حال به نتیجه ای هم رسیده ای؟ کارت شده چاله بکن و چاله پُرکن؟ و خودت را قربانی یک سری آدمهای قدرت طلب کرده ای؟ آدمهایی که در ایران وجود خارجی ندارند. سر شما و امثال شما را در آن اُردوگاه حصار بسته شیره می مالند و دارند شما را به تباهی می کشند.

خواهرم ما منتظر رهایی تو از فرقه رجوی هستیم 12 خرداد 1390

خواهرم ما منتظر رهایی تو از فرقه رجوی هستیم

خدمت خواهر عزیزم طیبه. خواهری که یادگارش نگار است نگاری که بوی تو را می دهد و صدایش تو را می خواهد در نبود تو بایستی اشک بریزد و دل پُر از دردش برای مادرش خون باشد. بچه های ایران زمین از لطف مهر و محبت مادری برخوردار هستند چرا بایستی نگار از مهر و محبت مادری محروم باشد به چه دلیل؟

تقدیم به تمام کسانی که عزیزی را در اسارت اشرفیان دارند 11 خرداد 1390

تقدیم به تمام کسانی که عزیزی را در اسارت اشرفیان دارند

رفتی و الان 23 ساله که برنگشتی و هیچ خبری از تو نداریم، چند سالیه که فهمیدیم بردنت اشرف و اسیر اونهایی. میدونی من الان چند سالمه و چقدر بزرگ شدم، میدونی که چقدر چشم به راهت بودیم و چقدر اومدنت رو به انتظار نشستیم؟ چقدر دلت برای ما تنگ شده؟ هر چند میدونم همونقدری که دل ما برای شما تنگ شده دل تو هم به اندازه یک دنیا برای ما تنگ شده و میدونم که نمیتونی میله های اسارتت در اشرف رو به تنهایی بشکنی و نیاز به کمک همه دنیا وجود داره

شعار حقوق بشر، فریبکاری سران مجاهدین 28 اردیبهشت 1390

شعار حقوق بشر، فریبکاری سران مجاهدین

چنین واکنش های بیمارگونه که از سوی سران مجاهدین به خصوص در بعد از سرنگونی رژیم منفور و مستبد صدام که مهمترین حامی فرقه ی مجاهدین بود در رابطه با خواسته های مشروع خانواده ها اتخاذ شده است حاکی از تناقض هایی ست که در مواضع و رفتار سران مجاهدین بوضوح دیده می شود.نامه ی آقای قره دولی یک درخوا ست مشروع و قانونی ست و تاکید بر رعایت کرامت و شان انسانها از سوی رهبران مجاهدین و بایستی رهبری عقیدتی مجاهدین بدور از هر گونه اتهام و انگ زدن های بیمارگونه در آن تامل کند.

پیام صوتی خواهر ناصر سعیدی از اسیران اشرف 07 اردیبهشت 1390

پیام صوتی خواهر ناصر سعیدی از اسیران اشرف

برادر جان ناصر حدود 1 ماه پیش پدر و مادر برای ملاقات شما به عراق آمدند اما سران رهبر فرقه رجوی مانع ملاقات شما با پدر و مادر شده اند از آن روز برای دیدارت لحظه شماری می کنیم چون فهمیدیم که در یک زندان گرفتار شده اید به همین خاطر تلاش می کنیم تا شما را از آن زندان رها کنیم. برادر جان ناصر من ازدواج کردم و الان فرزندم 3 ساله است و دوست داشتم الان شما هم ازدواج کرده بودید و یک سرپناهی و زندگی داشتی و از کانون گرم خانواده بهره مند می شدی

درد دل یک خواهردل شکسته با برادراسیرش عظیم راد محمد علیزاده 28 فروردین 1390

درد دل یک خواهردل شکسته با برادراسیرش عظیم راد محمد علیزاده

تورا ندیدم اما بعضی ازدوستان شما را دیدم. دلم میگرفت وقتی که ازجانب آنها بی احترامی به افرادی مسن ودل شکسته، دوستانت برای خانواده ها تف می انداختند وحرفهای بی معنی میزدند که آن حرفها هیچ ربطی به ما خانواده ها نداشت.وقتی که برای آخرین روزبه پشت دراشرف (درب اسد) آمدیم همه درسکوت به سرمیبردیم هیچ کدام ازما طاقت حرف زدن با یکدیگررا نداشتیم. وقتی که میخواستیم برگردیم همه ما بی اختیاراشک میریختیم وبا دلی شکسته برگشتیم. هرکداممان تکه از وجودمان را درآن پادگان لعنتی جا گذاشتیم وبرگشتیم.

اعضای پادگان اشرف را چونان رباط های بی اراده و بی اختیار یافتم 18 فروردین 1390

اعضای پادگان اشرف را چونان رباط های بی اراده و بی اختیار یافتم

زمانی که به خاک عراق رسیدیم با خود فکرمی کردیم که چگونه باید این دیداررا توصیف کنیم. ساعتها دربیابان های عراق در پی گمشده های خویش می گشتیم بدون آنکه ازفرجام کار با خبر باشیم. درمقابل خود در پادگان اشرف افراد بی اراده را دیدیم که مانند رباطهای آهنی هیچ اختیاری ازخود نداشته وفقط گوش به حرف پرسنل ارشد سازمان بودند!

رهبران مجاهدین و ضرورت تاملی بر نامه ی خانم مقدسی 28 اسفند 1389

رهبران مجاهدین و ضرورت تاملی بر نامه ی خانم مقدسی

بدون هیچ شرح و تفسیری می بایست رهبران مجاهدین پس از خواندن نامه خانم مقدسی خواهر آقای عبدالله مقدسی به خواسته ی انسانی او و اعضای خانواده اش در ایران مبنی بر کمک به برادرشان که نیاز مبرم به پیوند مغز استخوان دارد ترتیب اثر بدهند.می خواهم به رهبران مجاهدین متذکر شوم که پذیرفتن خواسته ی قانونی و مشروع اعضای خانواده مقدسی یک اقدام انسانی و اخلاقی بدون در نظر گرفتن ملاحظات سیاسی و یا تشکیلاتی ست.

مجاهدین تا کی می توانند ماسک بر چهره بزنند؟ 14 بهمن 1389

مجاهدین تا کی می توانند ماسک بر چهره بزنند؟

پدرجان سلام. نامه ای که نوشته می شود از طرف پسرت صالح است که بی صبرانه در انتظار شنیدن صدای گرمت می باشم با اینکه از سال 1376 که حدوداً نزدیک به 14 سال است در قرارگاه اشرف مستقر شدی و ندیدمت ولی مثل قبل دوستتان دارم و هر لحظه به فکرتان هستم و آرزوی شنیدن صدایتان می باشم

blank
blank
blank