حقیقت درباره رفتار غیر انسانی رهبران فرقه تروریستی رجوی
نامه خانم یوسف زاده به پسرش آقای یعقوب یوسف زاده فرد مستقر در قرارگاه اشرف و حکایت آنچه که بر سر وی در مدت بیست سال به علت نداشتن کوچکترین خبری یا تماسی از فرزندش به علت اعمال محدودیت های فرقه رجوی، گذشته است، حاکی از نهایت سنگدلی و بیرحمی رهبران فرقه مذکور می باشد.
فروریختن حصار سنگین تنگ و تاریک فرقه رجوی
خانم ها انیس و مونس اولادی فرد در نامه خویش خطاب به خواهرشان خانم معصومه اولادی فرد مستقر در قرارگاه اشرف که چند سال پیش در سنین نوجوانی با شیوه و ترفندهای خاص دارو دسته رجوی اغفال شده و به قرارگاه اشرف در خاک عراق انتقال داده شده است، ضمن ابرازتنفر از آدم ربائی مشمئز کننده فرقه منحط رجوی، از خانم معصومه می خواهند تا شجاعانه و با شهامت از فرقه جدا شده و به آغوش خانواده باز گردد
همگی چشم به دیدار دوباره تو دوخته ایم
پسر عزیزم، سلام، امیدوارم حالت خوب باشد و در کمال سلامت باشی. اکنون که این نامه را برایت می نویسم اشک از چشمانم جاری است. به یاد روزهایی می افتم که تو در آغوش من بودی و دستان کوچکت را بر دور گردنم حلقه میزدی. خدا را شکر میکردم که پسری به من داده که روزی عصای دوران ناتوانی من باشد.حتی فکرش را هم نمیکردم که چنین روزهایی را ببینم که تو با ما این همه فاصله داشته باشی.
در یک فضای آزاد دارم برایت این نامه را مینویسم
سلام امیدوارم که حالت خوب باشد. در یک فضای آزاد دارم برایت این نامه را مینویسم، نه کسی بالای سرم ایستاده و نه کسی نامه ام را چک می کند. تازه دارم معنی و مفهوم آزادی را میفهمم. نزدیک به دو سال است که از شما خبری ندارم. همش در این فکر هستم که در حال حاضر در اشرف به چه شکل امورات زندگی خودت را طی می کنی.
چشم انتظاران یک خبر
خانم شکوه فروزنده در نامه به برادرش سعی کرده به هر شکل ممکن احساسات و عواطف او را که توسط سازمان نابود شده است(در حقیقت سازمان اجازه بیان آن را به کسی نمی دهد) برایش زنده کند و به او بگوید میداند در دل عواطف همیشه زنده باقی خواهد ماند و این سازمان است که مانع برقراری رابطه، احساسات و عواطف بین فرزندان و اعضای خانواده ها است.از دیدگاه دیگر از او خواسته است تا دور از هرگونه فشار و تبلیغات درون مناسبات سازمان نحوه ادامه زندگی اش را انتخاب کند زیرا این حق هر انسانی است که بتواند در نهایت آگاهی و اختیار انتخاب صحیح و مناسب را داشته باشد.
می خواهم به ایران بیایی و به این غم ها پایان بدهی
خدمت دختر عزیزم دعا و سلام می رسانم. پروانه جان از خداوند می خواهم که در پناه خدا باشی عزیزم. سال نو را به تو تبریک می گویم و از خداوند می خواهم که سال نو سالی باشد که تو به ایران بیایی و به این غم ها پایان دهی. به دوستانت سلام و دعا می رسانم. پروانه عزیزم نمی دانی که از وقتی که از پیش تو برگشتم دیگر نمی توانم تحمل کنم. همیشه مریض هستم و با خودم می گویم که چرا از تو دوباره جدا شدم. همیشه منتظرم که از تو خبری داشته باشم. تقریبا یک سال است که من از پیش تو برگشتم و هنوز از تو خبری ندارم. پروانه جان من یک نامه برایت فرستادم. امیدوارم که به دستت رسیده باشد.
آیا یک انسان می تواند اینقدر بی احساس باشد
ای نور چشمان حالت چطور است. ای امید ما چگونه در طی این سالها در کشور غریب بدون عزیزانت شب و روزت را سپری می کنی. در حالی که این چند سال برای خانواده ات به مثال قرن بوده است. آیا یک انسان می تواند آنچنان بی احساس باشد که عزیزانش به خصوص پدر و مادرش را به فراموشی بسپارد. در حالی که هر شب و روز دوری شما برای خانواده ات به خصوص برای پدر و مادرت بسیار بد و با ناراحتی سپری شده است. ما همیشه از خداوند منان می خواهیم که یک روز از عمرمان هم اگر کفاف داد روی گلت را ببینیم و در کنار وجودت اندکی احساس آرامش بکنیم. آیا می شود روزی برسد که یوسف کنعان آید و غم ما هم به پایان رسد؟
خانه هنوز بوی تو را می دهد – نامه به طیبه نوری
سلام، سلامی با اشک و آه، سلامی با ناله و فغان، سلامی از جان، سلامی به گرمی خون وجودم، سلامی از جگرم که گوشه ای از آن متعلق به توست. دخترم، عزیزم، دلبندم، طیبه جان چرا ما را فراموش کردی. چرا ما را از یاد برده ای. طیبه جان تمامی افراد خانواده، اعم از خواهر و برادر از دوریت نگران و ناراحت هستند از جمله منِ مادر و پدرت که دائماً چشم ما را گریان کرده ای. از اینها به کنار چرا دخترت را فراموش کرده ای. نگار را، نگار چشم گریان و تنها را، میدانی که یک دختر همرازش هم محبتش هم کلامش آرام جانش مادر است.
نامه ای به خانم زهره قائمی، عضو شورای رهبری سازمان
من این نامه را از کیلومترها دور از اشرف برای شما می نویسم. من این اواخر 8 سال تحت فرماندهی شما بودم. بعد از سرنگونی صدام (دیکتاتور) توانستم خودم را از آن حصار بسته آزاد کنم و به زندگی آزاد خودم رو بیاورم. نمیدانم شما در آن حصار بسته آزادی را لمس کرده اید. ولی من الان آزاد هستم و دارم آزادی را لمس می کنم. آزادی چه زیباست.
سلامی به گرمی قلب شکسته دل یک مادر
احمد و امین عزیزم ای کاش می توانستید دردی که قلب و دل یک مادر را احاطه کرده ببینید. مادری که از غم دوری شما از بس که گریه کرده پلکهای چشمش سفید گشته و پیله بسته. ای کاش پیله ها با نوازش دستهای شما بر صورت یک مادر از هم باز شود و دستهای گرم یک مادر در دستهای فرزندش قرارگیرد که این گرمای مادر و فرزند قابل بیان نیست.
گریز از دایره بسته
نامه خانم نازیلانصیری به نامزدش آقای محمد رضا کاظم پور که در دام بازی پنهان، نامحسوس و فریبکارانه دارودسته رجوی غلطید. مدتهاست بر اثر اعمال محدودیت های همه جانبه دارودسته رجوی، از کانون گرم خانواده و نامزد چشم انتظار و مضطرب خویش جدا افتاده است، نمونه ای از احساسات فروخورده انسانی ست که با تکیه بر تمام احسات، رنج ها، دریغ ها، آرزوها و حسرت های طبیعی سعی دارد به نوعی پیامی پر احساس و ژرف را به کسی که بشدت دوستش دارد، برساند
محدودیت همه جانبه در قرارگاه اشرف
خانم فاطمه امیری در نامه خویش از اینکه برادرش آقای علیرضا امیری فرد مستقر در قرارگاه اشرف از سوی رهبران فاشیست فرقه رجوی وادار شده است تا پس از سالها بی خبری محض از خانواده خویش و عدم امکان کوچکترین ارتباط با دنیای خارج از قرارگاه اشرف اخیرا در واکنش به نامه های او که در سایت انجمن نجات انتشار یافته است، در سخنانی کوتاه و دو دقیقه ای در تلویزیون وابسته به فرقه، شتابزده و غیر معقول به انکار نامه های خواهرش بپردازد، سخت متحیر است