نگاهی به تمامیت خواهی رهبر عقیدتی مجاهدین
کردید در دوران چک امنیتی تعداد زیادی از اعضای مجاهدین را که در عراق بسر می بردند با طرح اتهام های واهی به زیر شکنجه بردند من نیز یکی از این افراد بودم که مورد اتهام قرار گرفتم و بشدت شکنجه شدم. در زمستان سال 73 یک شب داخل آسایشگاه بودم. هوشنگ دودکانی از فرماندهان قرارگاه اشرف سراغ من آمد و گفت: نصیر با من بیا و کمک کن تا یک بار را به داخل لندکروز بگذاریم، من با او رفتم تا کنار لندکروز که پشت آسایشگاه پارک شده بود. ناگهان هوشنگ دودکانی از پشت مرا گرفت و توسط دو تن دیگر که در آنجا بودند به نام حمزه رحیمی و منصور مداح مرا با زور و کتک داخل لندکروز انداختند و به مکانی به نام پی جی 11 بردند
بمناسبت جدایی محمد باقر کشاورز از پادگان اشرف
خبردار شدم که بهترین دوستم ازدوران بچگی تا درگذراز فراز و نشیب های بعد از انقلاب به فرقه بد نام رجوی پشت کرده. امروزهم توانستم ضمن تماس تلفنی با وی در یکی از هتلهای بغداد دقایقی صدایش را بشنوم. بدینوسیله خواستم تا بازگشت قریب الوقوع ایشان به وطن و کانون گرم و پرمهرخانواده ودرآغوش کشیدنش، رهایی وگسستن ازقید و بندهای تشکیلات فریبنده فرقه رجوی را به ایشان و خانواده گرامی شان تبریک وتهینت عرض کنم.
نگاهی دیگر به بیانیه اخیر دبیرخانه شورای مقاومت
در بخشی از مطالبی که نوشته بودید اشاره به اتهاماتی نموده اید که مجاهدین به افراد جداشده خود میزنند تا دیگران از ترس این اتهامات” خفه خون” بگیرند. شما بهتر از من با فرهنگ لغات مجاهدین آشنائی دارید. آنان سالهاست که به عنوان قیم مردم از نیازها و خواسته های مردم فاصله گرفته اند. کلماتی که بکار میبرند فقط مصرف داخلی دارد و از هیچگونه ارزش ادبی و فرهنگی برخوردار نیست.
دیدار اکبر محبی با خانواده چشم انتظار مسعود جواد زاده از اعضاء در بند مجاهدین
مدت کوتاهی است که به فضل خدا وبا همیاری خانواده و دوستانم درانجمن نجات و با انتخاب شایسته خودم ازمناسبات نکبت بارفرقه رجوی رهایی یافته و به آغوش پرمهرخانواده و وطن و زادگاه خود به استان گیلان و شهر رشت بازگشتم.دراین فرصت کوتاه افتخار داشتم با تنی چند از خانواده های اعضای دربند تشکیلات فریبنده پادگان اشرف ارتباط تلفنی ومشخصا دیدار حضوری داشته باشم و توانستم برای این عزیزان چشم انتظارازمناسبات بسته وکنترل شده سازمان رجوی وهمچنین از وضعیت تک تک اعضای دربندشان درپادگان اشرف روشنگری داشته باشم.
نامه به آقای نوری المالکی نخست وزیر محترم کشور عراق
انجمن ایران باستان بار دیگر از شما نخست وزیر محترم و منتخب کشور عراق درخواست میکند که نگذارید سران فرقه با تلقینات و مغزشویی ایدئولوژیکی ـ سیاسی این اسیران و قربانیان، فاجعه آفرینی کنند واز جان و عمر این قربانیان در راستای پیشبرد منافع فرقه ای ـ تروریستی خود سو استفاده کنند. در این رابطه انجمن ایران باستان آماده هرگونه کمک در راستای آزادی اسیران و قربانیان،از چنگال این فرقه جنایتکارمیباشد.
خاطرات مرضیه قرصی – قسمت بیست و هفتم
روز آخر برای بچه های کمپ که به جهت کمک و همدلی به من پول داده بودند. نامه تشکر آمیز نوشتم و همچنین به مسئولین سازمان مجاهدین و به مریم رجوی هم نامه نوشتم که پولها و طلاهای مرا سر انجام ندادید و در نامه ی سراسر گلایه آمیزم اشاره کردم که او یعنی مریم هر روز در اروپا یک نوع لباس می پوشد، پشت تلویزیون ژست می گیرد و از کمک به خلق ایران به دروغ حرف می زند. در نامه به مریم گوشزد کردم شما دم از عاطفه می زنید اما عاطفه ندارید اگر واقعا بویی از عواطف انسانی برده بودید مرا چندین سال از فرزندم سعید دور نگه نمی داشتید.
نگاهی به اعترافات آخرین عضو گریخته فرقه رجوی – علیرضا فتاحیان
هدف از افشای این آخرین اطلاعات درمورد قرارگاه ازجانب رسانه های این گروه را باید نوعی تهدید دولت عراق از جانب سران این گروه به شمار آورد _ چنین اطلاعات مهمی ازجانب این فرد گریخته باید مورد توجه دولت عراق قرارگیرد تا در راه چگونگی جمع نمودن این قرارگاه به بهترین وجه ممکن راه هرگونه سو استفاده ازاین افراد اسیر را بگونه ای هشیارانه مسدود نماید.
خاطرات اکبر محبی عضو رها شده مجاهدین – قسمت آخر
وقتی خودم تصمیم به فرارگرفتم با خود گفتم ولو جسدم بدست خانواده ام بیفتد دیگراینجا نخواهم ماند وفرارم را عملی کردم. بعد از یک ربع متوجه فرارم شدند وتعقیبم کردند اما واقعا برایم معجزه شد به سختی ازموانع و حصارهای زندان اشرف عبورکردم وخودم را به مقر نیروهای امریکاییها رساندم و نفسی تازه کردم.درابتدا خودم را معرفی کردم که بعنوان ناراضی صف مجاهدین را ترک کردم و آنها نیزمطابق وظایفشان عمل کردند و مرا تحویل عراقیها دادند تا مراحل قانونی طی شود
گفتگو با آقای سیامک حاتمی – قسمت چهاردهم
بعد پروژه خوانیها و نوشتن فاکتها و اعتراف به اشتباهات و خطاها شروع شد. این مرحله واقعا خیلی سخت و ناراحت کننده برای اغلب نیروها بود. باید 100% این پروسه را طی می کردی و بر علیه خودت می نوشتی. فقط مجاز بودی اشکالات، انتقادات و نظرات را در برگه بنویسی و برای مسئول بالاتر بگویی. بدین صورت که نشست بصورت لایه ای در FM برگزار می شد فاکت ها را نفر می خواند. اسامی را مهناز می گفت. صمد کلانتری و زنان F قرارگاه و مسئولین برادر هم در نشست بودند. نفر، فاکت های خودش را می خواند. کارهای نکرده اش را می گفت؟!!
لحظات ورود به وطن از دید یک جداشده از مجاهدین
بعد از مدتی ما را از تیف به فرودگاه بغداد منتقل کردند تا به ایران بیاورند در مسیر به همدیگر می گفتیم که این شاید آخرین باهم بودن ماها باشد و دولت ایران ما را زندانی کند و به خانواده هایمان هم خبر ندهد که الان در کجا هستیم بعضی ها به شوخی می گفتند و بعضی به جد. اما بعد از 5 سال حضور در کشور تا امروز نه کسی را دستگیر کرده اند و نه کسی هم از ما سوال کرده در این چند سال کجا بودید و چه کار می کردید
مناسبات حاکم بر اشرف از زبان مکی رفیعی
مجاهدین چقدر به ما دروغ می گویند و چقدر ادله کذب می آورند.شاید این مسئله برای شما عادی است ولی برای من که جدیدا به ایران آمدم اصلا جدید نیست که در این 2سال اینقدر از این حرفها برای ما و در گوش ما می خوانند که بیا وببین.اگر می خواهم از این بریفها بنویسم خودش یک کتاب و کتابها است.همینقدر می گویم که چنان با آب وتاب بریف داخله و اجتماعی را می خوانند که بعضا حضار گریشان میگیرد
از اسیری جسم تا اسارت ذهنی – قسمت دوم
وقتی که پدرم بعد از 18 سال اسارتم به نزدم در قرارگاه آمد و او را دیدم، تازه به این نقطه رسیدم که هنوز در ایران کسی و جایی را دارم که می تواند مرا از آن منجلاب در آورده و بسوی زندگی و خانواده برگرداند و به همین دلیل تصمیم گرفتم که قاطعانه از فرقه جدا شوم علی رقم این که ممکن بود که برخوردها و درگیری هایی با آنها داشته باشم