شنبه, ۱۵ آذر , ۱۴۰۴
نقد مناسبات فاشیستی حاکم بر قرارگاه اشرف – قسمت ۲۴ 16 خرداد 1387

نقد مناسبات فاشیستی حاکم بر قرارگاه اشرف – قسمت ۲۴

فتانه حسین محمدی گفت: ما عمدا به دخترها این دستور را دادیم که با مردها تند و سخت گیرانه برخورد کنند و هدف ما این است مردها را به این شکل و سیاق تست کنیم و بسنجیم. اینکه مردها تا کجا کشش دارند و آیا زیر هژمونی زنها می روند؟ و چقدر انعطاف نشان می دهند؟

حمایت لرد کوریت از فرقه رجوی به دلیل نشناختن مردم ایران است 13 خرداد 1387

حمایت لرد کوریت از فرقه رجوی به دلیل نشناختن مردم ایران است

اما حمایت افرادی چون لرد کوربت ولرد آلتون بارونس و… واظهارات برخی از آ نا ن به خوبی نشان گر این مسئله است که این افراد بدون در نظر گرفتن روحیات مردم ایران وبه دیگر سخن نا آشنا یی به موضع ملت ایران نسبت به فرقه ی رجوی چنین مواضعی گرفته واین چنین تحلیل هایی را ارائه می دهند.

خاطرات محمود هاشمی – قسمت ششم 12 خرداد 1387

خاطرات محمود هاشمی – قسمت ششم

دوباره ما را سازماندهی کردند و همه نفرات سطح من را در FMجدید خراسان جمع کردند فکر میکنم حدود 250 نفر می شدیم. همان شب اول چند نفر فرار می کنند اوضاع قرارگاه بهم ریخته می شود و بلوچها با سر نوشابه به روی فرماندهان تیغ می کشند. بخاطر فرار بچه ها خروج به بیرون برای ورزش و دویدن ممنوع می شود. در خروجی هر قرارگاه درهای آهنی بزرگ نسب میشود و تعدادسیم خاردار و سیم پنس را افزایش میدهند و آرام آرم بعد از یک ماه آمار کل FM جدید را می گیرند از 250 نفر حدود 110 نفر مانده بود و بخاطر حفظ روحیه هر شب فیلم سینمایی و بستنی و امثالهم میدادند.

محمد و آنچه در اشرف گذشته و می گذرد 09 خرداد 1387

محمد و آنچه در اشرف گذشته و می گذرد

اما نکته ی مهم دیگر در نوشته محمدی – برادر سمیه – مسئله ی سست بودن ویا عدم اعتقادات مذهبی میا ن اعضا ست. همان گونه که محمد می گوید بسیاری از بچه ها که از کانادا و یا دیگر کشور های اروپایی جذب شدند به نماز وروزه زیاد معتقد نیستند.که البته خود این اعتنا ندادن به چنین مسائلی در بین اعضا ریشه در سست اعتقادی خود فرقه دارد وهمین امر باعث می شود توجه به عواطف ونیاز های اولیه ی انسانی از سوی فرقه نادیده گرفته شده و حتی به بحران های روحی واخلاقی تبدیل گردد.

چهره‌ها و گفته‌ها – مصاحبه‌ با سعید شاهسوندی 09 خرداد 1387

چهره‌ها و گفته‌ها – مصاحبه‌ با سعید شاهسوندی

واقعیت این است که براساس اطلاعات کاملا موثق و دقیق در هردو عملیات (آفتاب وچلچراغ) ابتدا، ارتش عراق با توپخانه سنگین ساعت‌های متمادی مناطق و مراکز تجمعی را که قرار است توسط ارتش آزادی‌بخش آقای رجوی مورد حمله قرار گیرد، مورد توپ‌ باران شدید قرار می‌دهد. یکی از شاهدان عینی و شرکت کننده در این عملیات به خود من چنین ‌گفت:”صحنه‌ای که می‌دیدم بارانی از آتش بودکه از سوی عراق به طرف قرارگاه‌های ارتش ایران می‌رفت و از آن طرف تک و توک توپی شلیک می‌شد.”

پرسش و پاسخ با احمد باران 09 خرداد 1387

پرسش و پاسخ با احمد باران

یک نقص کلی و عمومی به این حکم عدم اشراف قضات به پیچیدگیهای مبارزه با تروریزم است. به نظر می‌رسد دستگاه قضائی انگلیس هنوز پختگی لازم در بررسی موارد ایچنینی را ندارد. سازمان مجاهدین بنا به ماهیت تروریستی و فرقه‌ایش توانائی آن را دارد که با استفاده از کلمات چندپهلو و دروغپردازی ادعا کند که از تروریزم دست برداشته است. وقتی این دو پارامتر را کنار هم بگذارید نتیجه‌اش رای دادگاه مزبور می‌شود. یعنی ساده‌انگاری و عدم درک پیچیدگیهای مبارزه با تروریزم از سوی قضات دادگاه فوق و همچنین توانمندی مجاهدین در دروغ، حقه‌بازی، و فریب از سوی دیگه گاه چنین نتایجی را به بار می‌آورد.

تاملی بر خاطرات خانم مرضیه قرصی – قسمت دوازدهم 08 خرداد 1387

تاملی بر خاطرات خانم مرضیه قرصی – قسمت دوازدهم

در سال 83 اتفاق جالبی افتاد خانواده ها گروه گروه برای دیدار و ملاقات بستگانشان با هدایت انجمن نجات به قرارگاه اشرف آمدند. فهیمه اروانی همه افراد را برای نشست توجیهی جمع کرد. در نشست ادعا کرد رژیم می خواهد با اعزام دسته جمعی خانواده ها به قرارگاه اشرف خانواده ها را به جان فرزندانشان بیاندازد و هیچ رحمی هم نمی کنند و سعی داشت هر طوری شده اعتماد افراد و خانم های مستقر در قرارگاه اشرف را به اعضای خانواده هایشان از بین ببرد و ذهن آنها را نسبت به خانواده ها بدبین کند.

خاطرات محمود هاشمی – قسمت پنجم 07 خرداد 1387

خاطرات محمود هاشمی – قسمت پنجم

شنیده بودم چند نفر از بچه های بلوچ که گفته بودند برمیگردیم، به مرز ایران می برند و می گویند اینجا ایران است می توانید بروید وقتی آنها می روند از پشت تیراندازی می کنند و همه کشته م تنها یک نفر زخمی و توانسته خود را نجات دهد و این خبر را موقعی که در تیف بودیم شنیدیم و حتی آن نفر که فرار کرده بود با بچه های بلوچ در تیف تماس تلفنی برقرار کرده بود. از سر نوشت فریدون و فرشید وچند نفر دیگر که موقع پراکندگی نگه داشته بودن خبری نبود وقتی می پرسیدیم می گفتند که به قرارگاه دیگر منتقل شده اند و احتمالا به سر نوشت بلوچها گرفتار شده اند.

مصاحبه با هادی شبانی عضو قدیمی فرقه رجوی – قسمت اول 07 خرداد 1387

مصاحبه با هادی شبانی عضو قدیمی فرقه رجوی – قسمت اول

سازمان هم تلاش داشت افراد را در کمترین زمان از ایران خارج و به پاکستان منتقل کند آنها تاکید داشتند که تا قبل از رسیدن به پاکستان کسی نباید از اعزام شما اطلاع حاصل کند فقط بعد از رسیدن به پاکستان از طریق تلفن که فقط 3 دقیقه مهلت داشتم که به خانواده اطلاع دهم که در کراچی هستم و قصد رفتن به اروپا برای ادامه تحصیل را دارم. این اولین دروغ تشکیلات فرقه‌ای به خانواده بود که گفته شد!!!

خاطرات محمود هاشمی – قسمت چهارم 02 خرداد 1387

خاطرات محمود هاشمی – قسمت چهارم

از آن روز در پذیرش جنب وجوش زیادی دیده می شد و همه چیز به قول معروف بشماره سه شده بود. هر ساعت کلاس و آموزش داشتیم. من در کلاس اید ئولوژی معمولا شرکت نمی کردم و می گفتم اعتقاد ندارم و می دانستم با این کارها بچه ها را شستشوی مغزی میکنند. مثلا در آخر همه صحبت ها ی امام حسین به مسعود ومریم ختم می شد. حتی مورد بسیار مهم در همان نشست شب قدر یک آخوند بنام جلال گنجه ای با چاپلوسی خطاب به مریم کرد گفت: تو کارهایی را انجاه داده ای که حضرت فاطمه نتوانسته انجام بدهد و بعد به مسعود گفت: حتی شما با این کارها دست حضرت علی را از پشت بسته اید واز این جور مزخرفات. به همین خاطر واقعا بدم می امد ودر ماه محرم وقتی که دسته ها عزاداری راه می انداختند سر نوحه ها وصل می شد به مربم مثلا با انقلاب مریم با انقلاب مسعود نهضت حسینی ادامه دارد

کند و کاو 01 خرداد 1387

کند و کاو

وقتی اجازه تماس را نمی دهند چگونه میخواهند خلقی اسیر را ازاد کنند چگونه این افراد را بایستی از خانواده و علائق سنتی دور کرد و در یک محیط بسته زندانی کرد و خورشید و ماه این اتاق تاریک را مسعود رجوی قرار داد و او را تکرار کرد و از ذهن و دید او دید و شنید و بایستی این لحظات ر ا به یاد اورد. و اگر مادرت را به یاد اوردی این از لحظات زشت تو است و ضد انقلابی گری است و انرا باید نکوهید و طرد کرد زیرا در اینجا مادر تو جای رهبری را در ذهنت تنگ میکند شما مثل این را در چه فرهنگی دیده اید!

خاطرات محمود هاشمی – قسمت سوم 01 خرداد 1387

خاطرات محمود هاشمی – قسمت سوم

یکی از بچه ها بنام بابک که چند ماه از من آمده بود سر تیم من شده بود تا مثلا در انقلاب کمکم کند تا زودتر انقلاب کنم. بغل آشپز خانه نشسته بودیم خواستم نقشه ام را عملی کنم چند فحش به مناسبات و مسئولین دادم، بابک از پشت سیلی محکمی به گوش من زد و به داخل انبار در سالن غذا خوری دوید من هم دنبا لش کردم چند نفر که حاضر بودند مرا گرفتند و نگذاشتند دستم به بابک برسد از طرف دیگر بابک پشت خسرو مسئول صنفی انبار سالن غذا خوری پناه گرفته بود چون نتوانستم به او برسم لباس فرم را پاره کردم وبا زیر پیراهن به طرف آسایشگاه با داد و فریاد حرکت کردم و هدفم جلب توجه مسئولین بود.

blank
blank
blank