چهارشنبه, ۱۰ دی , ۱۴۰۴
خاطرات فواد بصری از لحظه اسارت تا رهایی از مجاهدین خلق – قسمت شانزدهم 24 آبان 1402

خاطرات فواد بصری از لحظه اسارت تا رهایی از مجاهدین خلق – قسمت شانزدهم

در قسمت قبل درباره اعلام خبر دستگیری مریم رجوی در فرانسه گفتم. فرزانه هراسان وارد سالن شد و بدون مقدمه گفت خبر دارید چه اتفاقی افتاده؟! دولت فرانسه خواهر مریم را دستگیر کرده، یک سری کاسه داغ تر از آش زدن زیر گریه، دو سه نفر غش کردن و افتادند کف سالن غذا خوری و […]

روایت زندان مخوف ابوغریب زخم وخیانت دیگر رجوی بر پیکر اعضا – قسمت پنجم 23 آبان 1402

روایت زندان مخوف ابوغریب زخم وخیانت دیگر رجوی بر پیکر اعضا – قسمت پنجم

در قسمت قبل از برخوردم با یکی از افرادی گفتم که مدتی با هم در کمپ اشرف هم مقر بودیم. اسم او اشرف بود و داستان اسارتش را برایم نقل کرد. تقریبا حدود 10 روزاز زندانی شدنم در ابوغریب می گذشت. صبح بعد از بیدار باش وقتی برای آمارگیری رفتیم بیرون متوجه شدم کاغذی پشت […]

کمپ موسوم به تیف اولین دریچه آزادی – قسمت پایانی 22 آبان 1402

کمپ موسوم به تیف اولین دریچه آزادی – قسمت پایانی

در قسمت قبل از صحبتهایم برای حاضرین اینطور گفتم که شاید برای بسیاری از شما و بخصوص خانواده عزیزم این سوال مطرح باشد چرا طی این سالها آنها را فراموش کردم وهیچ تماسی با آنها نگرفتم؟! در ادامه راه و بخصوص با حضور در پادگان اشرف در عراق متوجه تناقض عجیب شکل و محتوا شدم. […]

خاطرات فواد بصری از لحظه اسارت تا رهایی از مجاهدین خلق – قسمت پانزدهم 22 آبان 1402

خاطرات فواد بصری از لحظه اسارت تا رهایی از مجاهدین خلق – قسمت پانزدهم

در قسمت قبل از سرنگونی صدام گفتم و اینکه بالاخره مجاهدین بعد از چند روز مجبور شدند خبر سرنگونی صدام را به کل نفرات بدهند و مجددا رجوی پیام داد که صدام سرنگون شده و ما با صاحبخانه جدید قرارداد بستیم. منظورش آمریکایی ها بودند. طولی نکشید که چند خودرو آمریکایی دور تا دور مقر […]

کمپ موسوم به تیف اولین دریچه آزادی – قسمت یازدهم 21 آبان 1402

کمپ موسوم به تیف اولین دریچه آزادی – قسمت یازدهم

در قسمت قبل از حضورم در ایران گفتم. در تاریخ 1/7/84 به شهر زادگاهم ماهشهر در 120 کیلومتری اهواز رسیدیم. تمامی ذهنم درگیر این سوال بود که ساعاتی بعد با کدامیک از اعضای خانواده دیدار خواهم داشت و آنها را در آغوش خواهم فشرد! ما در اتاق انتظار منتظر اعلام اسامی مان جهت حضور در […]

روایت زندان مخوف ابوغریب زخم و خیانت دیگر رجوی بر پیکر اعضا – قسمت سوم 21 آبان 1402

روایت زندان مخوف ابوغریب زخم و خیانت دیگر رجوی بر پیکر اعضا – قسمت سوم

در قسمت قبل درباره نحوه ارتباطم با دیگر افراد جدا شده در زندان ابوغریب مطالبی بیان کردم. فرهاد یکی از آنها بود که در بند دیگری بود. او پس از کمی صحبت با من گفت من می روم بعد از ظهر دوباره همدیگر را می بینیم و قصه جدایی خودم را برایت تعریف می کنم. […]

کمپ موسوم به تیف اولین دریچه آزادی – قسمت دهم 17 آبان 1402

کمپ موسوم به تیف اولین دریچه آزادی – قسمت دهم

در قسمت قبل گفتم که وقتی به ایران رسیدم خود را در خواب و رویا می دیدیم. اصلا چنین تصوری از شهر تهران نداشتم. رهبران مجاهدین خلق با سیاه نمایی چنین در اذهان ما القاء می کردند که ایران به دوران چرخ و چاه و قبل از حکومت قاجار برگشته است. مجتمع های سر به […]

روایت زندان مخوف ابوغریب زخم وخیانت دیگر رجوی بر پیکر اعضا – قسمت دوم 17 آبان 1402

روایت زندان مخوف ابوغریب زخم وخیانت دیگر رجوی بر پیکر اعضا – قسمت دوم

در قسمت اول توضیح دادم که بعد از شش ماه حبس همراه با فشار در زندان انفرادی فرقه وقتی مسئولین در تسلیم کردن من برای ماندن در مجاهدین ناکام ماندند، مرا به همراه تعدادی دیگر ، در کمال ناباوری به زندان ابوغریب منتقل کردند. وارد محوطه یا همان حیاط زندان شدم. فرهاد که اهل خرم […]

کمپ موسوم به تیف اولین دریچه آزادی – قسمت نهم 16 آبان 1402

کمپ موسوم به تیف اولین دریچه آزادی – قسمت نهم

در قسمت قبل از تصمیم نهایی ام برای بازگشت به ایران گفتم. روز 26 مهرماه 84 به من وهشت نفر دیگر اطلاع دادند ساعت چهار بامداد فردا با هلی کوپتر بسمت مرز ایران پرواز خواهیم داشت. در تشکیلات مجاهدین خلق که بودیم تبلیغات زیادی در طی این سالها در رابطه با اجبار کردن زنان به […]

روایت زندان مخوف ابوغریب زخم وخیانت دیگر رجوی بر پیکر اعضا – قسمت اول 15 آبان 1402

روایت زندان مخوف ابوغریب زخم وخیانت دیگر رجوی بر پیکر اعضا – قسمت اول

روایت زندان ابوغریب روایت تمامی اعضایی است که روزی تمامی وقت، زندگی و جوانی خود را صادقانه برای رجوی گذاشتند. اما همین اعضا وقتی روزی تصمیم گرفتند تا بدنبال زندگی خودشان بروند زخم خیانت و نامردی رجوی بر تنشان نشست. رجوی ادعا می کرد که ورود هرکس به فرقه اش سخت اما خروج از آن […]

کمپ موسوم به تیف اولین دریچه آزادی – قسمت هشتم 15 آبان 1402

کمپ موسوم به تیف اولین دریچه آزادی – قسمت هشتم

در قسمت قبل از تصمیم دوستم برای بازگشت به ایران گفتم. صحبت های دوستم بدجوری من را متعجب و کلافه کرده بود! اصلا نمی توانستم باور کنم که او به ایران برگردد! ما بارها با یکدیگر در رابطه با ضرورت رعایت مرز سرخ ها که مهم ترین آن نرفتن به ایران بود صحبت کرده بودیم. […]

خاطرات فواد بصری از لحظه اسارت تا رهایی از مجاهدین خلق – قسمت چهاردهم 14 آبان 1402

خاطرات فواد بصری از لحظه اسارت تا رهایی از مجاهدین خلق – قسمت چهاردهم

در قسمت قبل از ترک اشرف گفتم. همه نفرات مقر را جمع کردند و گفتند آماده حرکت شوید. از پادگان اشرف حرکت کردیم و به سمت بیابانهای عراق حرکت کردیم. محل استقرار ما محلی بود بنام جبه داغ. ما در پراکندگی بودیم و خبرهای بمباران مقرها به گوشمان می رسید. نفر پرسنلی هر روز در […]

blank
blank
blank