جنگ روانی رهبران مجاهدین علیه خانواده ها، پریشانی وجدان تیره بخت
آنان به جای پاسخگویی به نامه مادر عزیز آقای صادق کیهان به اصطلاح مچ گیری می نمایند و با طرح ادعاهای واهی و مضحک چنین القاء می کنند نامه به وسیله ی مادر آقای صادق کیهان نوشته نشده است و جابجایی دو نقطه که مطابق با اصل نامه و صرفا جهت رعایت امانت در نامه نگاری لحاظ شده است را دلیلی بر مدعای شگفت آور خویش قلمداد می کنند.
من انقلاب کردم
یادم افتاد که خودم نیز انقلاب کردم. اونم چه انقلابی انقلاب یعنی دگرگونی. یعنی تغیرات اساسی که در یک: فرد، جامعه، سیستم و یا حکومت به وجود میاید. انقلاب یک جهش به جلو است. اینطور نیست که الزاما انقلاب در جوامع عقب افتاده به وقوع بپیوندد. انقلاب میتواند شامل یک جامعه مدرن و دموکرات نیز بشود.
اطلاعیه شماره ۷ خانواده محمدی- ما به اشرف می آئیم
این که مسولین مجاهدین از دهان سمیه چه می گویند برای ما مهم نیست این مصرف داخلی برای خودشان دارد. ما سالهاست که خنجر نامردی مجاهدین که از پشت به ما خورده است و زخم آن را هر روز ه در روح خود داریم. آوردن سمیه به تلویزیون و تکرار دروغ و نیمه حقیقت تنها باعث بدنام تر شدن ورسوائی آنان خواهد شد.مجاهدین از دهان سمیه می گویند به دادگاه شکایت خواهند کرد.ما می گوئیم حتما این کار را بکنید ولی قبل از آن اجازه بدهید اعضای مستقر در اشرف خودشان مستقیم از دهان ما هم بشنوند
به هیچ انگاشتن عواطف خانوادگی، فاجعه ای برای آزادی
سلام صادق منم مادرت که مرا بنام باجی صدا می کنی اینک بعد از سالها انتظار می خواهم چند کلمه ای با تو درد دل بکنم. شاید برای آخرین بار هم که شده صدای تو را از فرسنگ ها راه دور بوسیله تلفن بشنوم. صادق عزیزم اینجا من و برادرت و خواهرانت با جان و دل تو را دوست داشته و منتظر صدای تو هستند که با تو درد دل بکنند و صدای قشنگ تو را بشنوند. صادق جان، جانم به قربانت امروز که حساب سن شما را می کردم می دیدم که شما پنجاه ساله شده ای و نزدیک بیست و هشت سال است که از تو دور بوده ام ولی تنها چیزی که مرا امیدوار کرده این بوده که تو یک روز بیایی و دوباره روی ماهت را ببینم. صادق عزیزم تو میدانی که من دیوان حافظ را دوست دارم و هر روز فالی از آن می گیرم ولی تا به امروز نا امید نشده ام و هر روز وعده می دهد که تو پسرت را خواهی دید. صادق جانم به شیرینی پنجاه سالگیت با یک تلفن دل همه ما الخصوص مادرت را شاد بکن.
سیاهی لشگر شدن جوانان در استودیوهای مجاهدین از تورنتو تا بغداد
بغلش کردم. باهاش شروع به صحبت کردن کردم. حال همه خانواده را پرسید. بعد از مدتی جلوی آ ن دو زن که بعدا فهیمدم فرماندهان سمیه بودند گفتم چرا ای بهش گفتم سمیه چرا نمی آی برگردی. بیا بریم. در حالیکه به آن دو همراه نگاهی کرد با خنده ای گفت حرفش را نزن وقتی اومدی دیگه اومدی. دوزاری من کج بود اول نفهمیدم یعنی چه؟ ولی بعد ا فهمیدم که اگر خروج آسان بود که اینقدر کار و پول برای بچه های کم سن و سال خرج نمی کردند که از سیاست چیزی نمی دانستیم.
تاثیرات جداشدگان بر روابط بین المللی مجاهدین
در واقع این خود مجاهدین بودند که خانواده را که بیش از 15 سال در جهت اهداف آنان همچون دیگر جداشدگان که عمر و جوانی خود را به پای آنان نثار کرده اند را به جنگ طلبیده اند و البته این خانواده علاوه بر آن حتی ازپر پر کردن عاطفه ها و سپردن سرنوشت آینده دو فرزند شان (محمد و سمیه محمدی) در زیر پای مجاهدین نیز دریغ نکرده بودند و میتوان گفت خانواده محمدی ها ادامه تاریخی هزاران خانواده ای است که به مجاهدین اعتماد کردند ولی چون نوروزی ها پاسخ شان تنها و تنها ناجوانمردی بود و بس.
درخواست خانواده ها و سکوت بی معنای فرقه مجاهدین
سلام پسرم رحیم جان منم پدرت عبدالله بگی. پسرم امیدوارم هر جا که هستی خوب و خوش و سرحال باشی و در تمام مراحل زندگیت موفق و سربلند باشید. رحیم جان نمیدانی که چقدر دلم برات تنگ شده است نمی دانی که تا بحال چقدر از دوریت اشک ریختم و ماتم گرفتم رحیم جان تو که انقدر بی وفا نبودی توئی که اگر یکروز منو نمی دیدی واسم بی تابی می کردی پس چی شد این همه علاقه به پدرت.
دانشجوی ایرانی از همکاری دولت بلژیک با سازمان مجاهدین پرده برداشت
الصفی ضمن انتقاد شدید از عملکرد دولت بلژیک خواستار مقایسه عملکرد این دولت در مواجهه با ماجرای ربودن دو تبعه بلژیکی در ایران و تبلیغات رسانهای سنگین این کشور در مورد این قضیه با حادثه ربودن خانوادهاش توسط پلیس بلژیک در این کشور شد.
وضعیت بحث برانگیز اعضای مجاهدین که در عراق نگهداری میشوند
آخرین باری که معصومه رساهید پسر خود را دید سال 2004 بود. از آن زمان تاکنون، فوق العاده انجام سفر به عراق خطرناک شده است. آمریکا هنوز نتوانسته است تصمیم بگیرد که با سازمان مجاهدین خلق چکار کند. دولت ایران بر اساس گزارشات رسیده پیشنهاد داده است تا برخی اعضای اسامه بن لادن را که میگوید در اختیار دارد با رهبران سازمان مجاهدین خلق معاوضه نماید و به اعضای معمولی اجازه بدهد تا به ایران و نزد خانواده های خود بازگردند.
من از یک فرقه تروریستی فرار کردم
والدین و دوستان من نمیتوانستند بفهمند که چرا یک فرد معمولی حدود 20 ساله به این حد خودش را درگیر این موضوع کرده است. بنابراین، به تدریج که گروه شروع به تسلط کامل بر زندگی من میکرد، من هم هر چه کمتر خودم را پیش خانواده بارز میکردم.
دق مرگ
در آن روز از برادرم شنیدم که مادرمان در بیمارستان بستری است. من باید به او تلفن میزدم. فکر کردم که چه چیزهائی در جواب سواً لاتش بگویم. اگر از من بخواهد که برای دیدارش به ایران بروم، باید جواب مثبت و یا منفی بدهم؟ من به بیمارستان زنگ زدم و سراغ مادرم را گرفتم. او به سختی حرف میزد و خیلی خوشحال بود که صدایم را میشنود.
راست چون سوسن و گل از اثر صحبت پاک
بگذار برایت شکایت کنم که این شیاطین مجسم در پایداری ام به حقوق فرزندانم و وفاداری بر پیمانی عاطفی و شرعی و قانونی که با همسرم بسته ام، صفاتی برمن بستند که از نوشتن آن کلمات شرم دارم،(حتی از خواندن آن مطالب شیطانی سر برگدانیده و طی دفاعیه های شورانگیز از جانب همرهانم شنیدم).