نام محمد را در لابلای سخنانش جستجو می کردیم
دلنوشته مرضیه بقایی خواهر محمد بقایی دیدار محمد تورنگ با مادر و خواهر محمد بقایی من بودم و مادرم؛ منتظر آقای محمد تورنگ شدیم. آقای تورنگ رسید. بعد از احوال پرسی او برایمان سخن از خودش گفت. از درد میگفت. سخن از تنهایی ها و مشقتهایش که در اردوگاه های صدام و سال های سخت […]
خاطره گویی آقای علی قدس از کنار پادگان اشرف
سلام بنام خدا من علی قدس هستم برادرم محمد رضا قدس که چندین سال است در فرقه رجوی اسیر است. من برای اولین بار بود عازم عراق شدم و خیلی خوشحال بودم و در پوست خودم نمی گنجیدم چون بعد از چندین سال دوری از برادرم لحظه دیدار با برادرم نزدیک تر می شد. با […]
مادر رسول دلی پر درد دارد
دیدار با مادر رسول ترکمانی دل پر دردی دارد. با کمک عصای بخصوص راه میرود و توانایی ایستادن ندارد. وقتی از فراق فرزند صحبت میکند چشمانش را به گوشه ای میدوزد و دردهای سینه را بیرون میریزد. دختر و پسرش همراهش هستند و چشمانشان مملو از اشک می شود. ولی مادر اشک نمیریزد و درد […]
غم دوری حسین پیرم کرد و کمرم را شکست
دیدار محمد تورنگ با مادر حسین رنجی مادر حسین رنجی به تنهایی برای دیدن محمد تورنگ به دفتر انجمن نجات مشهد آمده بود. محمد تورنگ حسین را از اردوگاههای صدام می شناسد. حسین پرسنل نیروی دریایی جمهوری اسلامی بوده که اسیر می شود. مادر حسین می گوید حسین ازدواج کرده بود و هنوز همسرش با […]
مامانی برگرد
سروده ی یک دختر برای مادرش که هرگز او را ندیده و اکنون در کمپ اشرف 3 است. هر وقت که دلتنگ میشم، با یاد مادرم و به انتظار و با شوق دیدارش این غزل رو توی تنهایی هام میخونم.. با صدایی شبیهِ صدای خودش.. قسمت این بود که من با تو معاصر باشم تا […]
دیدار محمد تورنگ با احمد رضایی برادر حجت رضایی
مگر پدرم که به عراق رفته بود جز دیدار برادرم در خواست دیگری داشت! احمد رضایی با اینکه مدرس دانشگاه است و صبحها وقت آزاد ندارد ولی از دیدار با محمد تورنگ استقبال می کند. تا از محمد تورنگ که حجت را می شناسد بشنود. محمد با دیدن احمد می گوید چقدر شبیه حجت هستید […]
خاطرات آقای حسن زنگنه درکنار پادگان اشرف
سلام! سلامی گرم خدمت خانواده های درد و رنج کشیده توسط فرقه رجوی من حسن زنگنه هستم برادر رضا زنگنه. برادرم مثل فرزندان شما چندین سال است که در فرقه رجوی اسیر است پس من و شما خانواده ها دردمان یکی است. من زیاد اهل حرف زدن نیستم. چندین بار برای دیدن برادرم به عراق […]
حضور خانواده رضا علی میرزائی در دفتر انجمن نجات
آقا رضا من و فرزندانت همچنان منتظرت هستیم سران سازمان ضد خانواده مجاهدین بعد از آنکه نتوانستند انقلاب مردمی کشورمان را بربایند و مسیر ان را آنطور که دلشان میخواست و برای تحقق کمونیسم تغییر دهند ، بفکر جنگ مسلحانه افتادند و در سال 60 با خروج از مرزهای کشورمان و ملحق شدن به دشمنان […]
نامه خانواده های استان مرکزی به رئیس صلیب سرخ جهانی
رئیس صلیب سرخ جهانی آقای پیتر مائورر با سلام و احترام و آرزوی موفقیت برای شما من مهین حبیبی هستم.. شما حتما با سازمان تروریستی مجاهدین آشنا هستید. دختر من پروانه ربیعی عباسی.. نزدیک به 20 سال است در این سازمان اسیر است و تا بحال هیچ تماسی با من نداشته و من نگران حال […]
نامه ی خواهروخواهرزاده چشم انتظار فیروز ساعدی (سرخوش)
فیروزجان برادرمهربانم چند وقتی هست که دیگر امیدمان را ناامید کردی. دیگر حس می کنیم تو مرا فراموش کردی وگرنه جای خالی تو همیشه درزندگیمان حس می شود. وقتی پدرمان را به خاک سپردیم زیر تابوتش را نگرفته بودی. هنگام عروسی ها وغم وشادی هایمان همیشه جای خالیت حس می شود. دل تنگ تو هستیم. […]
بیش از سی سال است که مهناز مرا دزدیده اند
” نذر کردم گر غریبم بیاید از سفر روزه گیرم روزها را شب تا سحر” یکی از نعمتهایی که خداوند بر انسانها ارزانی داشته پدر و مادر می باشد. در واقع والدین بزرگترین نعمتی است که خداوند به ما انسانها عطا نموده و بر ما فرزندان است که قدر آنها را دانسته و احترام آنها […]
چهار دهه است که دلتنگ برادرم هستیم
دیدارنزدیک ازمنزل خانواده ولیرضا اکبری کهنه سری ازاعضای اسیررجوی درآلبانی ولیرضا اکبری کهنه سری در کسوت یک سرباز و مدافع خاک میهن در ماههای آغازین جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به اسارت نیروهای بعثی درآمد و چیزی حدود 8 سال ازعمرش را در سیاهچالهای مخوف صدام سپری کرد. سختیهای کشنده وطاقت فرسای اردوگاه صدام ؛ […]