آزادی به سبک سازمان مجاهدین خلق
کلمه آزادی با وجود اینکه برای هر انسانی خیلی مقدس است و همه مردم از هر طیفی به آن عشق می ورزند، ولی متاسفانه گروههای فرقه گرا از این موهبت که خدا به مخلوق خود عطا کرده بنا بر منافع فرقه گرایانه، سو استفاده می کنند و خودشان را صاحب این آزادی دانسته و در […]
خاطرات من و مجید
این روزها که سازمان مجاهدین خلق مدافع حقوق زنان و آزادی و دمکراسی شده و علیه حجاب اجباری حرف میزند، خالی از لطف نیست که خاطره ای برای شما تعریف کنم، خاطره ای از سال های نه چندان دور که در سازمان مجاهدین خلق و در تشکیلات آن، خواندن یک روزنامه عربی هم جرم بود، […]
من بارها شاهد فریبکاریهای مجاهدین خلق بودم
فرقه رجوی باز هم دست به فریبکاری زده تا شاید بتواند با این شیوه جلوی ریزش نیرو را بگیرد. فرقه رجوی در یکی از سایت های خود مدعی شد محمد رضا صدیق بریده بوده است و ادعای وی مبنی بر اینکه در سال 1381 توسط مجاهدین فریب داده شده دروغی بیش نیست .فرقه رجوی در […]
طلوع و غروب یک زندگی – قسمت سی و پنجم
در قسمت قبل گفته شد اولین ملاقات حضوری مژگان پارسایی با فرمانده استخبارات فیلق دوم در قرارگاه علوی بود. طبق معمول وی به همراه عباس داوری (رحمان) و مهدی برایی (احمد واقف) از مسئولین ارشد سازمان و مسعود خدابنده (رسول) از ستاد اطلاعات و تعدادی مترجم مثل بهزاد صفاری افسر روابط ارتش سوم و حسن […]
طلوع و غروب یک زندگی – قسمت سی و چهارم – بخش دوم
در قسمت قبل گفته شد یک روز عباس داوری (رحمان) و مهدی برائی (احمد واقف) به همراه مژگان پارسایی (مسئول اول وقت سازمان) به قرارگاه علوی آمدند تا با هماهنگی هایی که از قبل انجام گرفته شده بود یک ملاقات با افسر استخبارات فیلق دوم انجام دهند. این اولین ملاقات حضوری مژگان پارسایی با فرمانده […]
خاطره رفتن به اشرف بعد از تخلیه خفت بار آن
شهریور سال 92 به همراه خانواده ها به عراق سفری داشتم. وقتی وارد خاک عراق شدم خبردار شدم نیروهای سازمان اشرف را شبانه تخلیه کرده و به لیبرتی رفته اند. از این خبر بسیار خوشحال شدم و با تخلیه اشرف دیگر تجمع ما معنایی نمی داد. اما چون وارد خاک عراق شده بودم باید چند […]
چگونه رویاهای من به سراب تبدیل شد
بعد از انقلاب ضد سلطنتی 1357 فکر می کردم تنها جریانی که بتواند رویاهای مرا به واقعیت تبدیل کند سازمان مجاهدین خلق است! تا وقتی که در ایران بودم رادیو سازمان مجاهدین را گوش می کردم و متاسفانه تحت القائات یک طرفه بد جوری جذب این سازمان شده بودم. همیشه آرزو می کردم روزی بتوانم […]
روزی که به وطن و آغوش خانواده بازگشتم
اواسط مرداد 1384 بود و تقریبا یک سال از زمان جدایی ام از فرقه رجوی و پناه بردن به نیروهای آمریکایی و استقرار در کمپ تیف که آمریکایی ها برای جداشدگان از فرقه ایجاد کرده بودند می گذشت. از آنجا که تا قبل از جداشدن و آمدن به کمپ تیف، نزدیک به دو دهه به […]
طلوع و غروب یک زندگی – قسمت سی و چهارم – بخش اول
ستاد اطلاعات ارتش رجوی در کنار همه آموزش ها و بازیهای کامپیوتری، موضوع دیگری را هم دنبال می کرد و آن مسئله خروج نیروها از قرارگاه اشرف و علوی و پراکنده شدن در مناطق بیرون و دور از قرارگاهها بود. مطابق معمول اجرای این پروژه سری بود و نمی خواستیم در بین نیروها ترس ایجاد […]
مرداد ماه گرم عراق و بی اهمیتی جان نفرات در فرقه رجوی
ما در قرارگاهی به اسم حبیب واقع در شهر بصره استقرار داشتیم. تابستان بصره مخصوصا مرداد ماه که به ماه خرما پزان معروف است بسیار گرم و داغ است. گرمای بصره بعضی اوقات به 55 درجه هم می رسید. در این هوای گرم یکان ما در بصره پروژه ساخت و ساز را انجام می داد. […]
نحوه برخورد فرقه رجوی با بیماری اعضا – قسمت پایانی
این جمله از رجوی یک اصل تشکیلاتی بود: “خواهر و برادر مجاهد بیمار فلان ابن فلان نداریم” در قسمت های قبلی با بیان چند نمونه تلاش کردم تا برای خواننده قابل لمس شود که رجوی ها بر اساس بند 41 از کتاب “تئوری انقلاب مریم” که قوانین حاکم بر تشکیلات فرقه بود، عملاً بیمار بودن […]
فرمان رجوی برای متلاشی کردن مغز سربازان ایرانی
اسفندماه 65 عملیات های مرزی گردان های قرارگاه حنیف شدت بیشتری بخود گرفته بود. گردان های یک، دو و سه در مناطق مرزی دهلران و مهران با پشتیبانی توپخانه ارتش عراق به محل استقرار نیروهای نظامی ایران رخنه و تعدادی از آنها را کشته، مجروح و یا به اسارت گرفتند. نحوه و شکل عملیات به […]