انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین در چند جمله – قسمت دوم
زندان انفرادی بود بمدت دو سال برای از بین رفتن اطلاعاتش و بعد از آنهم تحویل مقامات امنیتی عراق شدن و رفتن به زندان ابوغریب بجرم ورود غیر قانونی به عراق و زندانی شدن بمدت هفت سال! یعنی تا انیجا شد 9 سال! حال هرکدام از خوانندگان عزیز در دنیای فرض و خیال اگر شما جای یکی از این نیروهای سازمان بودید بصورت شکلی و ظاهری هم که شده تن به شرکت در این خیمه شب بازی سازمان میدادید یا اینکه حاضر میشدید سر از زندانهای سازمان و عراق در آورید؟
رویای مادرانه ـ نامه خانم ثریا عبداللهی به فرزندش امیر اصلان ـ قسمت سوم
بعد از تمام شدن مصاحبه ات میدونی بچه خواهرت، همان بچه ای که بغلت عکس انداختی چی گفت؟ گفت مامانی، دائی خیلی عصبانی بود از چشماش فهمیدم که تند تند پلک میزد و مطلبی که براش نوشته بودند یادش میرفت و به کاغذی که جلوی دائی روی میز بود نگاه میکرد و حرف میزد معلوم بود دائی خیلی زحمت کشیده بود تا مطالبی که براش نوشتند را حفظ کنه.
رویای مادرانه ـ نامه خانم ثریا عبداللهی به فرزندش امیر اصلان ـ قسمت دوم
نمیدانی امیرم زمانی علی روی دوش پرویزعمو بود، عمو چه میکرد وداد میزد: ای نامرد امیر این رسم مردانگی بود این بود غیرت و شرف تو … علی اقا تا لحظه جان دادن فقط گفت: امیراصلان ولی توحتی یک زنگ هم نزدی که علی بابا صدای تو رو بشنود و در آرامش بمیرد و وقتی پرویزعمو رفت توی قبر که علی بابا رو تو قبر بزارن باز پرویزعمو گفت: عیبی نداره امیراصلان، من بازم برای علی بابات اصلان میشم
دل نوشته ای برای پسرم
پسرم. برای مادرت یکبار بوسیدنت و درآغوش گرفتنت یک حسرت شده وبشدت با بیماری دست به گریبان است. بیماری وکهولت سن وکم بینی و کورچشمی باعث شده دیگرنتواند یک زندگی نرمال داشته باشد. تنها خواسته اش دراین زمانه سخت و بی رحم دیدار توست، همین وبس.پسرم. خودت را ازاین حصاری که دور خودت کشیدی آزاد کن.
حضور آقای طاهر محمدزاده در دفتر انجمن نجات
گفته هایی جا مانده دارم که این گفته درد و دل های پسرت است پسرت مجتبی. چرا او نباید پدرش را ببیند چرا باید داغ ندیدن پدر داغ دوری پدر بر دلش بماند او نیز بی صبرانه منتظر تو است پدری که سالها از او دور بوده نه فقط مجتبی بلکه همسرت هم دوریت را تحمل کرده و سختی های زندگی را به جور کشیده. با آمدن تو گرمی زندگی کل خانواده را دو چندان می کنی. امید آن است که نامه ام را بخوانی و نزد خانواده ات بازگردی و مطمئن باش تمام سعی تلاش خود را برای بازگشت به کشورت انجام خواهم داد.
فرهنگ رجوی، مادون فرهنگ لومپنیزم
خواهران اقبال، این را نپذیرفته و بدلیل اینکه فکر می کردند جان برادرشان در خطر است، اقدام به افشاگری بر علیه فرقه تشکیلاتی زده و تمام خواسته شان این بوده و است که باید محمد را رو در رو دیده وبا وی صحبتی داشته باشند.موج فحش و بد و بیراه سایت های فرقه برعلیه این خانواده شروع شد. خواهران اقبال، نیز فقط و فقط برادرشان را می خواستند. ضمن اینکه سیاست های مغزشویی و اسیر نگاه داشتن اعضای فرقه را به شدت افشا کردند.
رویای مادرانه، نامه خانم ثریا عبداللهی به فرزندش امیر اصلان – قسمت اول
راستی امیرجان حتما” شب یلدا یادته، علی بابا رو که فراموش نکردی؟ چقدر تورو دوست داشت و صدایت میکرد: اصلان بی یال ودم بیا بریم، توهم از خداخواسته با تمام وجودخنده کنان سوار جیپ (ماشین جیپ) میشدی. و وقتی کنارعلی بابا می نشستی خنده کنان نگاه می کردی که انگار همه مهربونیهای دنیا نصیب تو شده.
التماس فقط برای یک تماس تلفنی!؟
الان خانم مولود طریقتی بشدت مریض احوال است و حالش وخیم…… چه بگویم دم و بازدم ما دست خدا است حال هرچه اتفاق بیفتد ما تسلیم به رضای خداوندی هستیم ولی به جای اینکه رجوی باد به غبغب بیندازد و مغرور و سرمست بخندد و قهقهه بزند ؛ خوب است بداند که التماس های این پدران ومادران درسینه تاریخ ثبت و ماندگار خواهد شد و بلاشک روزی گلویش را خواهد فشرد و به اشد مجازات خواهد رساند.
خانواده احمد طیاره: واقعا نمونه این رفتار با اسیر را در تاریخ هم نشنیدم!
از طریق دوستان شما که ازعراق آمده بودند متوجه این موضوع شدیم و الان حدود 20 سال می گذرد که ما نه تماس و نه حتی یک نامه از او نداریم. آخر کدام سازمان و یا فردی این همه سال کسی را با دروغ به خدمت می گیرد ولی نمی گذارد که فرد گرفتار شده به خانواده اش کوچکترین خبری برساند که کجاست؟ واقعا نمونه این رفتار با اسیر را من در تاریخ هم نشنیدم!! آقای بهروز طیاره با لبخند تلخی اظهار داشتند که نمی دانم چطور برادرم فریب این سازمان منفوررا خورد و به عراق رفت!!
صحبت های خواهری دردمند در دفتر انجمن نجات
موضوع بیماری خود را بهش توضیح دادم ولی با کمال تعجب دیدم که این بیماری صعب العلاجی که بدان دچار شدم برایش اهمیتی ندارد و آنقدر بی تفاوت و عادی می گفت کی اینطوری شدی و فکر می کرد من دارم برایش فیلم بازی می کنم. از عکس العمل سرد برادرم فهمیدم رجوی طی این سالیان با آنها به گونه ای برخورد کرده که مساله خانواده و وابستگان برایشان هیچ اهمیتی ندارد.
خانواده ها و پادگان اشرف
چند سالی بود که خانواده ها برای دیدار با فرزندانشان با کلی مشکلات مالی و جسمی به عراق سفر می کردند تا شاید بتوانند بعد از چندین سال دوری از فرزندانشان با آنها ملاقات کنند. وقتی خانواده ای به درب پادگان اشرف مراجعه می کرد به مثابه خاری در گلوی رجوی فرو می رفت در مقابل سران فرقه رجوی عناصر دست نشانده خود را توجیه می کردند که با خانواده ها برخورد تند کنند که دیگر خانواده جرات نکند به درب پادگان اشرف مراجعه کند
ملاقات با خانواده مهران دژن از اسیران دربند فرقه رجوی
اعضای انجمن ضمن ابراز همدردی با این پدر و مادر، گفتند واقعیت این است که رجوی برای تامین نیروی خود درعراق عواملش را به کشورهای همسایه بخصوص ترکیه می فرستاد تا افراد ایرانی جویای کار و یا خواهان رفتن به کشورهای اروپایی را با ترفند رفتن آسان به اروپا و یا دادن کار فریب دهند و به کمپ اشرف ببرند. تا با انجام ریل مغزشویی آنها را تبدیل به ابزاری برای پیشبرد مقاصد شوم خود کند.