دو سال پشت سیمخاردارهای چهار لایه اشرف؛ «فقط میخواهم فرزندم را ببینم»
ثریا عبداللهی: به هر حال من ۲۰ سال زحمت بچهام را کشیدهام. میدانست که من با چه شرایطی او را بزرگ کردهام. نمیدانم چه بر سر او گذشت و چه تهدیداتی شد؟ اصلاً چرا تهدیدش کردند و چرا به این صورت به تلویزیون آورده بودندش؟ چرا او را بر علیه مادرش، مادری که جوانیاش را برای فرزندانش گذاشته، او را تحریک کرده بودند و چرا باید این جور صحبت کند؟ من تعجب میکنم.
بسیج خانواده ها به سمت پادگان اشرف در عراق
با نزدیک شدن پایان سال میلادی 2011 و اتمام ضرب الاجل تعیین شده از جانب دولت عراق مبنی بر اینکه سازمان مجاهدین خلق می بایست مقر فرقه ای خود در پادگان عراق جدید (سابقا اشرف) را ترک کرده و آنرا به مقامات عراقی تحویل دهد، فوجی از خانواده های دردمند و رنج کشیده که نگران حال عزیزان خود هستند به سمت پادگان اشرف بسیج شده اند. شمار این خانواده ها که از تمامی کشورهای دنیا از کانادا گرفته تا ایران حرکت کرده اند روز بروز بیشتر میشود.
حضور خانواده های گلستانی برای چندمین بار در جلوی اسارتگاه اشرف
خانواده های داغدیده گلستانی به همراه خانواده های متحصن در جلوی اشرف در هفته اول از طریق بلندگوهای قرار داده شده با اسیران صحبت می کردند و از اضلاع مختلف در چهار گوشه پادگان رجوی پیام خود را به آنها می رساندند و حتی در یکی از روزها تا جلوی یکی از نگهبانیها در ضلع جنوبی پیش رفتند و از آن مزدوران فرقه رجوی آن پدران و مادران پیری را که تنها برای دیدن چند دقیقه ایی فرزندان خود به آن بیابان قدم گذاشته بودند را با فلاخن و کش کشی تهدید می کردند
دجال گری رجوی
هم اکنون جسد بیجان این زن هشتاد وچند روزی است که در سردخانه شهر بعقوبه به امانت نگاه داشته شده است. وچون دولت عراق سازمان فرقه ای وتروریستی مجاهدین و در راس آن رهبری این فرقه را ولی و قیم این خانم نمی شناسد از تحویل آن خود داری می کند. مسئولین عراقی از ما خواستند از خانواده این زن بخواهیم برای تحویل وانتقال جسد اقدام کنند هم اکنون سازمان فرقه ای تروریستی مجاهدین با علم کردن زنی بنام وجیهه کربلائی و نسبت دادن دختر خاله متوفی سعی در تصاحب جسد وانتقال آن به داخل اسارتگاه اشرف دارد تا بلکه از این طریق بتواند مزار تازه تاسیس خود را سر و سامان دهد
سنگ پرانی مجاهدین به سمت والدینشان
خانواده برخی از اعضاء گروه مجاهدین با تاکید بر اینکه چندین سال به دنبال دیدار فرزندانشان بوده اند، گفتند: مسئولان اردوگاه به هیچ عنوان اجازه ملاقات به ما نمی دهند و سیستمی کاملا بسته و سرکوبگر دارند و اگر کسی از اعضاء به فکر زن، بچه و پدر و مادر باشد تا حد مرگ مورد ضرب و شتم قرار می گیرد.خانواده تعدادی از اعضاءاردوگاه اشرف گفتند: گردانندگان اردوگاه به فرزندانمان آموزش داده اند که ما را از یاد ببرند؛ از همین رو وقتی برای دیدار آنها به اینجا می آییم به سوی ما سنگ پرتاب می کنند.
سنگ پرانی اعضاء مجاهدین به سمت والدینشان
خانواده برخی از اعضاء گروه مجاهدین با تاکید بر اینکه چندین سال به دنبال دیدار فرزندانشان بوده اند، گفتند: مسئولان اردوگاه به هیچ عنوان اجازه ملاقات به ما نمی دهند و سیستمی کاملا بسته و سرکوبگر دارند و اگر کسی از اعضاء به فکر زن، بچه و پدر و مادر باشد تا حد مرگ مورد ضرب و شتم قرار می گیرد.خانواده تعدادی از اعضاءاردوگاه اشرف گفتند: گردانندگان اردوگاه به فرزندانمان آموزش داده اند که ما را از یاد ببرند؛ از همین رو وقتی برای دیدار آنها به اینجا می آییم به سوی ما سنگ پرتاب می کنند.
از جاسوسی تا بی ناموسی در فرقه رجوی!
دیده ام که سازمان چگونه چه بلا یی بر سر ماهیت انسانها میاورد! همین دوستان سابق ما برای خود کسی بودند و لااقل فهمی هم داشتند اما الان همین یک ذره و یک دانه ارزن انسانیت را هم از دست داده اند.در روز روشن به خانواده ها سنگ پرتاب میکنند! معلوم است که تا کجا مرز خفت و خواری را در نوردیده اند شاید برای بعضی ها شنیدنش سخت و دیدنش درد اور باشد.
بازگشت خانواده های استان مرکزی از عراق
خانواده های استان مرکزی بعد از دو هفته تلاش خستگی ناپذیر در جنگ با فرقه رجوی با انگیزه ای بالا برای نجات فرزندانشان به سلامت به وطن خود ایران باز گشتند. خانواده هایی که برای چندمین بار عازم عراق شده بودند ماهیت ضد بشری رهبری فرقه و سرانش بیشتر برایشان روشن شده است.
دیدار با خانواده رضا میرزایی از اسیران اشرف
هفته اول ماه آذر در همایش دانشگاه بغداد بمناسبت مخالفت با تمدید حضور سازمان تروریستی مجاهدین با دختر بزرگ رضا میرزایی از اسرای اردوگاه اشرف و اهل استان گلستان بطور تصادفی ملاقات نمودم. پدرش رضا در قرارگاه ما راننده اتوبوس اسکانیا بود. مردی متواضع و خوش اخلاق، همه اینها را برای دختر 18 ساله اش گفتم و اینکه چگونه باباش در سال 1382 سرسازمان کلاه بزرگی گذاشت و همسر خودش را به سازمان خواهر خود معرفی نموده و با وی احوالپرسی کرد.
خبرهای خانواده ها و پادگان فرقه ای اشرف
سه نفر از اسارتگاه اشرف فرار کرده و خودشان را به نیروهای عراقی معرفی نمودند و سپس به جمع خانواده ها در شهرک آزادی پیوستند. خانواده یکی از آنان در میان خانواده های متحصن بود. او گفت که صدای خواهرش را از پشت بلندگوها شنید و او را شناخت و دلگرم شد و نور امیدی در دلش تابید و لذا جان خود را به خطر انداخت و فرار نمود. او گفت که خدا را شکر میکند که آزادی خود را بازیافته و توانسته است برادر و خواهرش را یکبار دیگر در آغوش بگیرد.
سفر به سرزمین اسیرکش – قسمت اول
خانواده های ایرانی نیز که شامل دهها تن می شدند، در گوشه ای دیگر و در راستای اعتراض به سران مجاهدین و برای آزادسازی فرزندان شان که سالها در گروگان و اسارت رهبران سازمان بودند، به اعتراض پر شور و همیشگی خود با بلندگو مشغول بودند. در طرف مقابل و آن طرف سیم های خاردار، دهها تن از رهبران سازمان و فریب خوردگان با انواع دوربین ها و بلندگوها حضور داشتند تا نگذارند صدای خانواده ها به گوش فرزندان شان برسد.
مسعود رجوی و وحشت از بلند گوها!
مسعود گفت: الآن تهدید اصلی هر مجاهد خلق خانواده اش میباشد، از الآن به بعد خانواده هایی که به اشرف می آیند دیگر خانواده ما نیستند بلکه مزدوران و مأموران وزارت اطلاعات هستند، دیگر نباید به آنها خانواده گفت بلکه آنها ناخانواده هستند. او همچنین دستور داد که همه مجاهدین باید از این بحث عبور کنند و بین خودشان و خانواده هایشان مرزی عبور ناپذیر بکشند، او حکم داد که گوش کردن به صدای بلندگوهای خانواده ها بی مرزی مطلق است و بر مجاهد خلق حرام میباشد.