اعضاء جداشده از فرقه رجوی

  • پیام خانم حمیرا محمدنژاد به مادران قربانیان فراموش شده

    پیام خانم حمیرا محمدنژاد به گردهمایی خانواده های اسرای فرقه رجوی در ارومیه توضیح: خانم محمدنژاد یکی از اعضای تشکل «مادران قربانیان فراموش شده فرقه رجوی» در استان آذربایجان غربی است. ایشان همچنین نماینده این تشکل در خارج از کشور است که در کشور آلمان…

  • تیپف

    ما نه اسیر جنگی بودیم و نه تروریست!

    خاطرات سیاه ، محمدرضا مبین – قسمت شصت وپنجم معلوم نبود که تا چه مدتی باید در تیف ماندگار باشیم. لحظات تیف ، زشت و احمقانه و تحمل آن دشوار بود! پستهای نگهبانی فشرده همراه با مسلسلهای کاشته شده به سوی داخل محوطه ی تیف،…

  • مصاحبه غلامعلی میرزایی با بی بی سی

    من 38 سال است که اجازه ندارم فرزند و همسرم را ببینم

    آقای میرزایی در مصاحبه با رادیو بی بی سی در مورد فرقه مجاهدین در آلبانی روشنگری کرد. آقای غلامعلی میرزایی از اعضای جداشده از مجاهدین خلق در آلبانی در مصاحبه با بخش انگلیسی رادیو بی بی سی به زوایای پنهان و عریان در تشکیلات فرقه…

  • یزد

    جلسه پرسش و پاسخ با حضور جدا شده های مجاهدین در یزد

    رسانه ها ماهیت پلید مجاهدین را تبیین کنند ۲ عضو جدا شده گروه تروریستی مجاهدین شامگاه پنجشنبه در نشست با خبرنگاران در یزد گفتند: رسانه‌های گروهی باید با اطلاع‌رسانی شفاف، مردم را در جریان جنایات، تبلیغات دروغین و ماهیت پلید این فرقه قرار دهند. سعدالله…

  • محمد رضا مبین

    تماس با خانواده از تیف با تلفن ماهواره ای

    خاطرات سیاه ، محمدرضا مبین – قسمت شصت و چهار مدتی بود که آمریکائی ها یک تلفن ماهواره ای برای تماس زندانیان با خانواده ها، به کمپ آورده بودند و ما می توانستیم روزانه به مدت 6 دقیقه با هر کسی که می خواستیم صحبت…

  • محمد رضا مبین

    تیم چهار نفره فرار در چادر ما جمع شدند

    خاطرات سیاه ، محمدرضا مبین – قسمت شصت و سهبچه ها بعد از فورمیشن در حال برگشتن به چادرهایشان بودند. عده ای هم که ساعتها غرق درکارهای خودشان در چادرهایشان بودند و فرصت نکرده بودند که طی بعدازظهراز چادر بیرون بیایند، در محوطه ایستاده و…

  • blank

    هرچقدر از پنجره آنها را صدا زدم نشنیدند

    خاطرات غلامعلی میرزایی برای آنهایی که هنوز مجاهدین خلق را نمی شناسند ـ قسمت دهم در همان وضعیت با چند سرباز که هرکدام کابل های سیمی دستشان بود من را به سمت دیگر کمپ بردند که در هر دو سمت یک ساختمان دو طبقه بود…

  • کمپ تیف

    عملیات خروج از تیف و شناسائی اطراف

    خاطرات سیاه ، محمدرضا مبین – قسمت شصت و دو کل این عملیات شناسائی و برگشت را فقط تیم 4 نفره ی ما می دانست و احدی حق صحبت با بقیه در این مورد را نداشت ، چرا که تعداد بسیار انگشت شماری در تیف…

  • کودکان در فرقه رجوی

    ماجرای هنگ حنیف چه بود؟

    یک روز در پادگان اشرف در مقری که مستقر بودیم از طریق بلندگو اعلام کردند به سالن مراجعه کنید پیام است. ما هم طبق معمول آماده شدیم و رفتیم سالن غذا خوری. چند دقیقه ای در سالن نشسته بودیم مسئول مقر زنی بنام فرزانه میدان…

  • اسارت در فرقه

    فرار من از زندان تیف

    خاطرات سیاه ، محمدرضا مبین – قسمت شصت و یک حاکم نبودن قوانین مدون بر روابط بین افراد در تیف و رنگارنگ بودن افراد در آن هوشیاری بیشتری می طلبید. بازار شایعه ها در تیف داغ بود. هر روز یک شایعه ای از گوشه ای…

  • فرقه گرایی

    اینگونه سازمان شد سازمان مریم و مسعود

    خاطرات رحمان محمديان از مهرماه در فرقه رجوی ـ قسمت اول برای کسانی مثل من که عمری رادر این فرقه بی ریشه گذرانده و دوران پوست انداختن و واگشت این فرقه را به چشم دیده اند یعنی شاهد سیر نزولی این فرقه به اسفل السافلین…

  • blank

    طبقات مختلف در تیف

    خاطرات سیاه ، محمدرضا مبین – قسمت شصت در تیف آمریکائی ها، دسته بندی ها و طیف های مختلفی در اسارت بودند. اصلی ترین و بیشترین قشر مربوط به کاریابانی می شد که سازمان با روش های آدم ربائی و فریب از ترکیه به عراق…

دکمه بازگشت به بالا