بازجویی نرم مادرانه خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت شصت و دوم
ماجرای فرار عابدین جانباز را به خاطر داری؟ پیام غلامعلی میرزایی به دوستش نجف کمالی
می دانم نامه ات دیکته شده از سمت سران مجاهدین بوده سخنی با حیدر پیرزادی ساکن در کمپ آلبانی
نامه سرگشاده به آقای حسیبی درباره جداشدگان سازمان مجاهدین
اینها انسان های درمانده ای هستند که در حال حاضر به ابزاری در دست رهبران مجاهدین برای تضمین بقای نباتی خود تبدیل شده اند. درک این معنی با لحاظ شرایط و مناسباتی که شما هم به آن اذعان دارید کار دشواری نیست. می ماند اینکه برای نجات این قربانیان چه باید کرد. اطلاعات پراکنده حاکی است افرادی که به ایران بازگشته اند، سوای هر موضعی که ما درباره جمهوری اسلامی داشته باشیم حداقل اینکه نگران کننده نیست.
کمپ آمریکائی،راه نفس اعضای دربند فرقه رجوی درکمپ اشرف
چرا که فی الواقع خودم نیزدراثرآن فضای شانتاژ علیه کمپ آمریکائی تحت تاثیرقرارگرفتم ودراتخاذ تصمیم مبنی بررفتن به کمپ تعلل داشتم ومطمئن هستم بخوبی سازمان درک میکند همین که آدم ها ازچارچوب کمپ اشرف فاصله بگیرند،بسیاری ازذهنیات بافته شده درسازمان،خش برداشته و نیروهای متزلزل به واقعیت جهان خارج پی میبرند. کمااینکه دیدیم تا بحال بالغ بر 500 نفر بمجرد فاصله گرفتن ازسازمان،به واقعیت موجود جامعه ایران پی برده وروانه خانه وکاشانه خودشان شده وزندگی نو و دوباره ای با خانوادهایشان آغازکرده اند. بعضا ازهمین جداشدگان ازدواج کرده وبه کوری چشم سازمان ورهبران آنها به زندگی آرام و طبیعی خود بازگشتند ومثل سایرشهروندان ازحقوق اجتماعی بهره وربوده و روزگاررا بدورازفرهنگ فریب و نیرنگ ومغزشوئی درسازمان می گذرانند.
سیاهی لشگر شدن جوانان در استودیوهای مجاهدین از تورنتو تا بغداد
بغلش کردم. باهاش شروع به صحبت کردن کردم. حال همه خانواده را پرسید. بعد از مدتی جلوی آ ن دو زن که بعدا فهیمدم فرماندهان سمیه بودند گفتم چرا ای بهش گفتم سمیه چرا نمی آی برگردی. بیا بریم. در حالیکه به آن دو همراه نگاهی کرد با خنده ای گفت حرفش را نزن وقتی اومدی دیگه اومدی. دوزاری من کج بود اول نفهمیدم یعنی چه؟ ولی بعد ا فهمیدم که اگر خروج آسان بود که اینقدر کار و پول برای بچه های کم سن و سال خرج نمی کردند که از سیاست چیزی نمی دانستیم.
به یاری هموطنانمان در کمپ تیپف عراق، بشتابیم
کانون رهائی بدون در نظر گرفتن تعلقات سیاسی این افراد و بدون بهره برداری های تبلیغاتی و صرفا بخاطر یک امر انسانی و حقوق بشری از کلیه هموطنان ایرانی و سازمانها و گروه های سیاسی و حقوق بشری استمداد می طلبد تا از هر طریق ممکن و هر امکانی که در اختیار دارید به کمک این دردمندان بشتابید.
سعید نوروزی – قربانی رجوی ها
چگونه است که مریم قجر بعنوان یکی از رهبران فرقه تروریستی در پاریس به باج دهی و باجگیری مشغول است و دیگری از ترس در گوشه ای خزیده است و گاها” اظهار وجودی…! ولی 200 انسانی که تبری خود را از حرکات تروریستی رجویستی اعلام داشته اند باید در بدترین شرایط بسر برند! شرایطی نامناسب که مصداقی یار رجوی نیز به آن اعتراف داشته است!”
اعلام آمادگی بی رنگ و روح رجوی جهت تشکیل دادگاه در مورد جرایمش
تنها نکته برجسته همین است که حاضر به پاسخگویی به جرایم خود شده است! که نشان از ترفندی جدید برای نجات فرقه از شرایط موجود دارد! رجوی با ادعای مظلومیت باردیگر سعی بر فریب افراد مستقر در اشرف و نیز خانواده ها و افرادی که وابستگی فکری به این جریان دارند را در سر می پروراند! اما این شیوه تا چه میزان بتواند گره کور این رهبریت را باز کند؟
جان پدر و مادرم درخطر است. مجاهدین مسول سلامتی آنان هستند
با توجه به اعلام خطر مقامات وزارت امور خارجه کانادا در مورد خطر فوری جانی برای پدر و مادرم و تلاش شکت خورده مجاهدین برای ربودن پدر ومادرم و به تلویزیون آوردن اجباری سمیه و بی ادبی به پدر و مادرم به دستور سازمان و غیر اختیاری بود ن حضور سمیه در اشرف با توجه به تجربه 5 ساله خودم، من این خطر جانی را از جانب مجاهدین می دانم. مجاهدین مسول سلامتی پدر و مادرم و سمیه در عراق و ما د رکانادا هستند.
تاملی بر خاطرات خانم مرضیه قرصی – قسمت دهم
چند روز بعد به ما گفتند مسعود به نیروها پیام داده است و پیام مسعود را یکی از مسئولین فرمانده مقر خواند. مسعود در پیام خودش گفته بود: هیچ کس حق شلیک ندارد حتی اگر به شما حمله شود و یا سلاح شما را بخواهند از شما بگیرند یا شما را هدف قرار دهند. فقط حق در رفتن را دارید. این یک فرمان است و من هم در سنگر با مریم هستم.
پیام تبریک به خانم قرصی و آقای شیردم
انجمن نجات دفتر آذربایجانغربی، ضمن تبریک ازدواج به این عزیزان امیدوار است در سایه همدلی و تلاش، لحظاتی سرشار از شادی و امید را در زندگی مشترکشان برای همیشه داشته باشند.
چی فکر می کردیم چی شد؟ قسمت سوم، رفتن به عراق
یاسر از بچه های بود که از اول با مجاهدین کنار نمی امد و بههمین دلیل هم اونو منتقل کردند یگان 319 که به قول مجاهدین مخصوص شرها بود. یگان 119 مال اونائی بود که حرفها را گوش می کردندو با مسولان کل کل نمی کردند. من و محمد رجوی در این یگان بودیم. یگان 219 مال وسطی ها بود. در اولین نشست که روز بعد از تقسیم مان بود نشست عملیا ت جاری (فاکت) بود لیلا بدون اینکه اسمی از من بیاره بحث را باز کرد و ُگفت شما ها داوطلبی اومدید دیگه بر نمی گرده و راه خروجی نیست.. بعدا میترا هم که بجای لیلا فرمانده شد عین همین را به بچه هاگفت.
پرواز تاریخ ساز از آمریکا
دوباره از سمیه پرسیدم کی می آید؟ گقتند می ری اشرف می بینیش.روز سوم بودکه راهی اشرف شدم. یک اتوبوس. تنها فرد نوجوان اتوبوس من بودم. پرده های اتوبوس هم کشیده شده بود. با خانمی که پشت سر م بود گفت و گوی کوتاهی آن رد و بدل شد. ازم پرسید چند سالته؟ 16 سالم.
“تولد دوباره در کانادا”
آخر پیام خود می گو ئید که خواهان حمله آمریکا به ایران نیستدید ولی بهتر بود که قبل از این حرف فرماندهان خود در اشرف را توجیه می کردید، چرا که آنها اذعان می کنند که در صورت حمله آمریکا به ایران به نیروهای سازمان در اشرف نیاز دارند. و مریم حتی در پیام خود به سنای آمریکا متذکر می شود که بجای حمله به عراق بهتر بود به ایران حمله می کردید چون دسترسی ایران به قدرت هسته ای تهدید ی جدی برای منافع آمریکا در منطقه است.

