بازجویی نرم مادرانه خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت شصت و دوم
ماجرای فرار عابدین جانباز را به خاطر داری؟ پیام غلامعلی میرزایی به دوستش نجف کمالی
می دانم نامه ات دیکته شده از سمت سران مجاهدین بوده سخنی با حیدر پیرزادی ساکن در کمپ آلبانی
مجاهدین خانه ام را گرفتند و خانواده ام را متلاشی کردند
مثلا” چقدر کمک می کنی؟ شوهرم احساس کرد روزنه نجاتی یافته است و جواب داد: می توانم منزلم را بفروشم و پولش را برای سازمان بفرستم. این حرف شوهرم صرفا” یک معامله یی بود که می خواست برای نجات هر دو نفرمان انجام بدهد. اما مجاهدین با برنامه ریزی روی همین حرف ما را از زندگی ساقط کردند
رجوی شیوه های شکست خورده و منتهی به خیانت را تجربه می کند
“مطالعه تاریخ تحولات معاصر ایران نشان می دهد کسانی که به حفظ و اعتلای ایران و استقلال آن باور نداشته اند، همواره در معرض سوء استفاده قدرت های بزرگ قرار گرفته اند و در خصوص وضعیت و سمت و سوی مجاهدین بنی صدر در زمره اولین کسانی بود که این سرنوشت را برای مجاهدین پیش بینی کرد،
نامه سرگشاده آقای ادوارد ترمادو به عالیجناب پاپ بندیک شانزدهم
اما پس از مدتی متوجه شدم که در حصار یک تشکیلاتی گرفتار شده ام که برای به قدرت رسیدن و حاکمیت به هراقدام غیرانسانی دست می زند، از به کشتن دادن جوانان در درگیری با نیروهای دولتی تا وادارکردن افراد خود به خودسوزی در خیابان های اروپا، انجام عملیات تروریستی در داخل ایران که مردم عادی از اینگونه عملیات ها آسیب فراوان دیده اند،
نوع دیگری از جذب نیرو در فرقه رجوی
ج: هیچوقت چنین چیزی امکان نداشت مثلا اگر روزی می خواستم کار کسی را تائید کنم اول می بایست دست خودم را رو کنم رو کردن دست یعنی گفتن افکار خود برای جمع و یا گفتن ذهنیات اخلاقی در جمع و درواقع اول بایدخودم را خراب کنم تا مورد تائید مسئولین شوم و بعدا نسبت به دیگران و پیرامون نظر دهم.
کمپ تیپف روزنه ای به سوی آزادی
لااقل در این کمپ دیگر اثری از عملیات جاری و غسل هفتگی نیست.(هر چند که فرقه بسیار سعی کرد که در اینجا نیز نشت های غسل هفتگی و عملیات جاری را توسط تعدادی از نفوذی هایش راه بیندازد که اما موفق نشد.)
تاملی بر خاطرات خانم مرضیه قرصی – قسمت هشتم
در تمرینهای نظامی و مانور جمعی که همه یگانها و نیز یگان توپخانه ما هم در آن شرکت داشت به کارائی ما نمره می دادند. تا اینکه مجددا سازماندهی ها عوض شد و یگان من دوباره تغییر کرد. حتی مقر ما نیز عوض شد و من به مقر 14 منتقل شدم. و اینبار نرگس طریقت فرمانده یگان من شد. نسرین فیض طبق روال قبل فرمانده قبضه شد مرا نیز دوباره فرمانده قبضه کردند و محاسبگر ما نسرین ستارالعیوب و دیده بان ما مریم قریشی شد.
آقای رجوی! دیدی بازی زمانه را
آری! تلخ است و گزنده! رهبر خاص الخاص مجاهدین در اوج خفت و خواری مثل نوکری که سر هر ماه دست به سینه بر درگاه ارباب خود بایستد تا جیره و حق الزحمه بندگی اش را بگیرد، اجرت خیانت به ملت و وطن خویش را به نام سهم مجاهدین دریافت می نمود اما یادمان نمی رود که همین رهبر بی نجابت، حتی کودکان یتیم سازمان را در خیابان های اروپا و امریکا به گدایی وامی داشت تا آسان تر بتواند ژست استقلال مالی بگیرد. یعنی دقیقا” در همان شرایطی که هر ماه میلیون ها دلار پول نقد از سوی دستگاه امنیتی عراق فی المجلس تحویل رجوی می شد، در همان لحظه دهها کودک و صدها دختر و زن از هواداران سازمان با در دست داشتن آلبوم عکس های کشته های سازمان از رهگذران اروپایی سکه های بی ارزش را برای پیشبرد امور مقاومت ایران گدایی می کردند
اخراج از فرانسه، تاسیس ارتش آزادی بخش در عراق و جدایی
شاهسوندی در آخرین بخش اظهارات خود پروسه جدایی اش از سازمان مجاهدین را مورد بازخوانی و تصریح کرد این امر در مقاطع مختلف و با مشاهده عملکرد سازمان در سرفصل های مختلف شکل گرفت و تشدید شد، اما بطور مشخص پس از وقوع انقلاب ایدئولوژیک و تماشای فیلم محاکمه علی زرکش مادی و عینی شد.
رهایی برادر، رویارویی با دارودسته رجوی
برادر عزیزم این چه سازمانی است که از رهبر او خبری نیست و چندین سال است که نیروهای خود را در بیابانهای عراق به امید کسانی گذاشته اند که از سیاست و رهبری هیچ نمی دانند این رهبریت که ادعا می کند که رژیم ما جز آزار و اذیت مردمش کاری نمی تواند بکند درحالی که این طور نیست بودند کسانی که از قرارگاه اشرف بازگشته و صاحب زندگی موفق شده اند
دیدار سران عشایر عراق با جداشدگان گروه مجاهدین ۱
مهران کریم دادی: به نام خدا: من مهران کریم دادی هستم. در هجدهم خرداد 1368 وارد سازمان مجاهدین خلق شدم و نهم اردیبهشت ماه 1382 نیز از این سازمان خارج شدم و هم اینک 4 سال است که در کشورم به سر می برم. پدر، مادر و دو خواهر من هنوز در آنجا هستند. من در جاهای مختلف در اختیار سازمان بودم ؛ در اشرف، بغداد، در جنوب و در بصره و مدتی هم جزء یگان حفاظت از اشرف بودم. یادآوری آن 14 سال بسیار برایم تلخ و دردآور است
اختیار با فرد آگاه است
وی گفت چون عده ای را با خریدن چیزهائی فریب می دهند. مثلاً جادیه امیری می خواست از سازمان بیرون بیاید. هربار در نشست می گوید من نمی خواهم بمانم، برایش چیزی میخرند. برای او تا به حال 2تا دوچرخه خریده اند.
میلیشیاها هم بازگشتند
علی رغم اینکه برای همه روشن بود که این ارتش هرگز برای تهاجم به ایران استفاده نخواهدشد ولی با لاجبار می بایست در آن شرکت میکردند.خودم چند بار به فرماندهان گفتم که این مانورها به چه منظور انجام می شود و آیا نتیجه ای دارد یا…. که مرا تهدید به مسئله داری و اخراج کردند.

