خاطرات رضا گوران عضو پیشین مجاهدین خلق – قسمت پنجم
رضا گوران در قسمت قبل خاطراتش درباره تعدادی از عملیات های ایذایی و تروریستی سازمان در خاک عراق و در خاک ایران مواردی را بیان کرد از جمله انفجار اتوبوس پیشمرگه ها در منطقه کفری عراق، عملیات بزرگ در خاک ایران و همچنین سه دانش آموزی که برای انجام عملیات به داخل ایران فرستاده شدند. […]
خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت شصت و چهارم
پس از پایان مهمانیهای پر زرقوبرق و طومارهای امضاشده، دیگر نه رهبر قبیلهای باقی مانده بود که دعوت شود و نه بشقابی که برای مهمانی بعدی نگه داشته باشند. حالا، مجاهدین باید به فکر درآمدی پایدارتر میافتادند و در فقدان حمایتهای مالی صدام، نگاهها به سوی نیروی کارِ درون قرارگاه چرخید: ما. کورهی چوب، بوی […]
خاطرات رضا گوران عضو پیشین مجاهدین خلق – قسمت چهارم
رضا گوران در قسمت قبل خاطراتش از تصمیمی که با دوستانش می گیرد، می گوید: تصمیم گرفتیم نقش بازی کنیم. نقشهمان این بود که هر کس در اولین مأموریتی که اعزام میشود، دیگر برنگردد و از آنجا فرار کند؛ به کردستان یا هر جای دیگر. با گذر زمان همینطور شد. دوستان یکییکی رفتند و دیگر […]
خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت شصت و سوم
شکست خاموش یک امپراتوری هیچگاه تصور نمیکردم که روزی برسد که جهان اطرافم چنین دگرگون شود. آنچه در هفتهها و ماههای پس از سقوط صدام رخ داد، چیزی نبود که حتی در خیالات شبانهام جا داشته باشد. واژهای که بتواند آن را توصیف کند، تنها یک چیز است: هرجومرج. با ورود نیروهای آمریکایی به عراق، […]
خاطرات رضا گوران عضو پیشین مجاهدین خلق – قسمت سوم
در دوران بازداشت، ما نه نفر با هم گفتوگوی مفصلی داشتیم. به این نتیجه رسیدیم که با درخواست یا اعتراض، نمیتوان از دست فرقه رها شد و از آن جهنم بیرون رفت. گفتیم: “گذشت زمان به ما ایرانیان آموخته دستی را که نمیتوانی قطع کنی، باید ببوسی تا زمان مناسب برسد.” تصمیم گرفتیم نقش بازی […]
خاطرات رضا گوران عضو پیشین مجاهدین خلق – قسمت دوم
رضا گوران در قسمت قبل خاطراتش چنین می گوید: نامه را تحویل دادیم. چند روز سکوت بود و کسی حرفی نزد. با پیگیریهای مکرر، بالاخره اعلام شد نشستی برگزار میشود تا دربارهٔ ما تصمیم بگیرند. نشست در سالن غذاخوری بود؛ صد نفر یا بیشتر را جمع کردند. حسین فضلی جلسه را اداره میکرد… وقتی حسین […]
خاطرات رضا گوران عضو پیشین مجاهدین خلق- قسمت اول
از همان روزی که پا به تشکیلات گذاشتم، در دل حس عجیبی داشتم؛ چیزی میان تردید و وحشت. فضا سرد بود، رفتارها تصنعی و لبخندها بیروح. وعدههایی که شنیده بودم، هیچکدام رنگ واقعیت نداشت. در اولین جلسه گفتوگو در بغداد، حسین فضلی و فائزه حصاری معروف به خواهر حشمت، حرفهایی از این دست زدند: “ما […]
خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت شصت و دوم
گفتوگوی نهچندان بیخطر با پروین چند روز بعد از نشست معروف “پاسدار فتحی”، من را صدا زدند. به جای اتاق جلسات، اینبار رفتم به ساختمان غذاخوری، جایی که برای ملاقاتهای خاص سفره پهن میکردند. غذا آماده بود. بشقاب برنج با زرشک و تکهای مرغ که نشانهای روشن بود: اینجا قرار است کسی را “باز” کنند، […]
روایت زینب حسین نژاد از تفکیک جنسیتی و ممنوعیت عشق در مجاهدین خلق
زمستان سال 1374 حدود هفده سال داشتم که از قسمت پذیرش ترخیص و به یگانهای ارتش منتقل شدم. آن زمان لشکرها و مراکز ارتش مختلط بود، فقط اتاق های کار، خوابگاه، ورزش، فاصله میزهای غذاخوری، ردیف صندلی کلاس ها و جلسات اما، تفکیک جنسیتی داشت. بعد از مدتی شاید فقط چند ماه بود، که تمام […]
خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت شصت و یکم
یغمایی در قسمت قبل خاطراتش، قصه علیرضا میرباقری را شروع کرد. وقتی گفتم میخواهم جدا شوم، انگار زمین زیر پای فرماندهان لرزید. دیگر خبری از تشویق و لبخند نبود. آنچه در پی آمد، لایههایی بود از تهدید، نرمیِ فریبنده، و فرو رفتن آرام در باتلاق وفاداری ساختگی. اولین کسی که مقابلم ایستاد، جمال ناطقی بود. […]
خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت شصتم
کمی بعد از آن که در مرکز جدید در اشرف مستقر شدیم، تقسیم مسئولیت بین واحدهای مختلف پایگاه انجام گرفت. واحد ما مسئولیت راهاندازی یک باغچه بزرگ برای پرورش سبزیهای مورد استفاده در آشپزی ایرانی را بر عهده گرفت؛ از جمله نعناع، ریحان، جعفری و تره. گروه علیرضا میرباقری که من هم عضو آن بودم، […]
خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت پنجاه و نهم
در قسمت قبل امیر یغمایی از پروسه خلع سلاح در قرارگاه مجاهدین خلق گفت. حنیف کفایی – همتای کودک سربازی از سوئد تغییری دیگر که در یگان ما رخ داد، ورود فردی تازهوارد به نام حنیف کفایی بود؛ یک “بچه مجاهد” ایرانیتبار که به تازگی از سوئد آمده بود و زیر نظر فرمانده پیشین من، […]