جمعه, ۵ دی , ۱۴۰۴
خانواده های استان مرکزی در تجمع مقابل سفارت ترکیه 11 تیر 1402

خانواده های استان مرکزی در تجمع مقابل سفارت ترکیه

در تجمع روز جمعه اعضای انجمن نجات در مقابل سفارت ترکیه به عنوان حافظ منافع دولت آلبانی در ایران، تعدادی از خانواده‌های اعضای اسیر در کمپ مجاهدین خلق از استان مرکزی شرکت داشتند. خانواده های حمید رضا نوری و عباس گلریزان  از جمله خانواده هایی بودند که در این تجمع حضور داشتند و  از دولت […]

قدردانی خانواده های استان مرکزی از رئیس جمهور آلبانی 05 تیر 1402

قدردانی خانواده های استان مرکزی از رئیس جمهور آلبانی

عالی جناب بایرام بگای رئیس جمهور کشور آلبانی با سلام و احترام با خبر شدیم پلیس آلبانی، برای چک امنیتی وارد کمپ اشرف 3 شده است.  ما خانواده های استان مرکزی چند سال است منتظر چنین حرکتی بودیم. سازمان مجاهدین چندین سال است ما را در حسرت دیدار با فرزندانمان گذاشته است. تا به حال […]

نامه سمانه نوری به پدرش حمید رضا نوری در کمپ آلبانی مجاهدین خلق 30 خرداد 1402

نامه سمانه نوری به پدرش حمید رضا نوری در کمپ آلبانی مجاهدین خلق

پدر جان سلام این چندمین نامه ای است که برایت می نویسم. عزیزتر از جانم در کدام دیار بسر می بری که نمی توانی جواب دخترت را بدهی؟! دلم برایت خیلی تنگ شده و نمی دانم چگونه به شما وصل شوم. لطفا تماسی با من برقرار کن تا بعد از سالها صدایت را بشنوم . […]

نامه خواهران عباس گلریزان به داشامیر مرصولی 28 خرداد 1402

نامه خواهران عباس گلریزان به داشامیر مرصولی

مسئول انجمن آسیلا در آلبانی با سلام و سپاس از زحمتهای شما ما خواهران عباس گل ریزان هستیم. عباس تنها برادر ماست. تنها برادری که سالهاست توسط عوامل سازمان مجاهدین خلق ربوده است. برادری که سالهاست در مقر مجاهدین زندانی است. برادری که سالهاست از دوریش دلمان به تنگ آمده.  س آقای مرصولی برادر ما […]

نامه خانواده های استان مرکزی به مدیر انجمن آسیلا در آلبانی 28 خرداد 1402

نامه خانواده های استان مرکزی به مدیر انجمن آسیلا در آلبانی

با سلام و احترام آقای مرصولی، همانطور که می دانید ما خانواده های اعضای حاضر در کمپ مجاهدین خلق، سالهاست که در حسرت فقدان عزیزانمان روز و شب را به سختی سپری می کنیم. چه آن زمان که قرارگاه سازمان در عراق بود و چه اکنون در آلبانی، سران سازمان مجاهدین حق هر گونه تماس […]

نامه مهین نجفی به برادرش محمد جعفر نجفی در کمپ مجاهدین خلق 07 خرداد 1402

نامه مهین نجفی به برادرش محمد جعفر نجفی در کمپ مجاهدین خلق

محمد جعفر سلام سلامی چندباره از راه دور برای برادر عزیزتر از جانم. برادر جان من این نامه ها را می نویسم به امید اینکه به طریقی به دستت برسد. و یا کسی بخواند و به تو اطلاع دهد تا بدانی ما همچنان دوستت داریم و همچنان چشم به راهت هستیم. برادر جان بدان که […]

نامه مهدی شمس اللهی به عمویش نصرالله شمس اللهی در کمپ مجاهدین 03 خرداد 1402

نامه مهدی شمس اللهی به عمویش نصرالله شمس اللهی در کمپ مجاهدین

سلام عمو حالتان چطور است؟. خیلی وقت است خبری از شما نداریم. عمو جان کم و بیش در جریان خبرها در رابطه با شما هستم و می دانم در کشور آلبانی و در یک کمپ زندگی می کنی ولی نمی دانم در چه وضعیتی هستی! اگر شماره تماسی از شما داشتم مطمئن باش که حتما […]

نامه خانواده های استان مرکزی به نخست وزیر آلبانی 03 خرداد 1402

نامه خانواده های استان مرکزی به نخست وزیر آلبانی

آقای ادی راما نخست وزیر محترم کشور آلبانی با سلام و احترام ما خانواده هایی هستیم که چندین سال است فرزندانمان را ندیده ایم. فرزندان ما در اسارت سازمان مجاهدین بسر می برند و در کشور شما آلبانی زندگی می کنند. سازمانی که مدعی آزادی و برابریست در واقع سازمانی است که دیکتاتوری رهبران سازمان […]

نامه مجتبی نوری برای برادرش حمید رضا نوری اسیر در تشکیلات مجاهدین خلق 02 خرداد 1402

نامه مجتبی نوری برای برادرش حمید رضا نوری اسیر در تشکیلات مجاهدین خلق

خدمت برادرم حمید رضا، امیدوارم که حالت خوب باشد. برادر جان خواستم بدانی من از هیچ تلاشی برای رهایی تو کوتاهی نمی کنم. مبادا حرف های فرقه را باور کنی که خانواده ات تو را فراموش کرده اند. من همچنان از هر طریقی که باشد پیگیر وضعیت تو هستم. در هر تجمع دادخواهی که باشد […]

نامه محمد رضا فروغی به برادرش مصطفی فروغی در کمپ آلبانی مجاهدین خلق 31 اردیبهشت 1402

نامه محمد رضا فروغی به برادرش مصطفی فروغی در کمپ آلبانی مجاهدین خلق

سلام مصطفی، حالت چطور است. مصطفی جان این عکسی را که ازمن می بینی مربوط به روزی است که به همراه بقیه خانواده ها رفته بودیم در مقابل مقر صلیب سرخ در تهران تا با مقامات آنها صحبت کنیم. رفتم تا شاید کسی صدایم را بشوند و کمکم کند. رفتم بگویم به درد دل من […]

پروانه جان تو بگو، تا کی باید انتظار بکشم؟ 27 اردیبهشت 1402

پروانه جان تو بگو، تا کی باید انتظار بکشم؟

پروانه جان سلام خبر داری تا به حال من برای تو چند نامه نوشته ام؟! انتظار داشتم جواب یک نامه ام را بدهی. عزیز مادر دوری تو مرا بیمار کرده است. تنها آرزویم این است که تا در قید حیات هستم تو را ببینم. پروانه جان! من مادرت هستم و خودت بهتر می دانی زحمات […]

نامه پریا ربیعی به عمه اش پروانه ربیعی در کمپ آلبانی مجاهدین خلق 25 اردیبهشت 1402

نامه پریا ربیعی به عمه اش پروانه ربیعی در کمپ آلبانی مجاهدین خلق

سلام عمه جان ، از راه دور شما را می بوسم. امیدوارم حالت خوب باشد. عمه جان از کودکی تا الان که بزرگ شده ام، منتظر آمدنت بوده ام و هستم. عمه جان می خواستم بگویم، مادربزرگ یعنی مادر شما، دیگر پیر و ناتوان شده و من تا آنجایی که بتوانم به او رسیدگی می […]

blank
blank
blank