جامعه ی بی طبقه ی توحیدی مد نظر رهبران فرقه ی مجاهدین چگونه است؟!

تبعیض در فرقه رجوی

در حالیکه سازمان همواره شعار جامعه بی طبقه توحیدی سر میدهد و آنرا شعار آرمانی خود میداند اما واقعیت اینستکه هرگز در سازمان این شعار جاری و ساری نبود و در خیلی از موارد تبعیض آنهم بصورت کاملا مشهود برقرار بود! این تبعیض میتوانست از بابت امکانات باشد یا میتوانست هر چیز دیگری هم باشد. برای نمونه به تعدادی از آنها اشاره ای کوتاه میکنم. یکی از چیزهاییکه در سازمان مرز سرخ بود این بود که هیچکس حق نداشت به اخباری جز آنکه از صدای مجاهد پخش میشود یا بصورت بولتن های خبری در یکانهای سازمان توزیع میشد گوش بدهد. سانسور خبری و پخش خبر بصورتی مجاز بود که از فیلتر ستاد امنیت سازمان عبور میکرد بعد مجاز به شنیده شدن بود. یعنی ما در سازمان هیچگاه به اصل خبر دسترسی نداشتیم! این در حالی بود که تقریبا تمام مسئولین سازمان از سطح فرمانده محور به بالا در اتاق کار خودیک تلوزیون داشتند و میتوانستند آزادانه هرکانالی را که دوست دارند تماشا کنند.البته آنها برای توجیه کار خودشان میگفتندکه بدلیل حساسیت شرایط از بالا گفته شده که روزی یکبار به اخبارعراق گوش بدهیم تا از حوادث عقب نیفتیم! البته گوش کردن اخبار کاملا بهانه بود چراکه بارها و بارها در نگهبانی های شبانه وقتی از پشت اتاق فلان فرمانده رد میشدیم صدای فیلم سینمایی که از تلوزیون عراق پخش میشد شنیده میشد.واضح است که صحبت من سر تماشای فیلم نیست بلکه برسر تبعیض و فرقی بود که در بین افراد گذاشته میشد! یا مثلا داشتن کامپیوتر شخصی در سازمان اساسا وجود نداشت و بدیهی است که هیچکس هم در سازمان نمیتوانست به اینترنت دسترسی داشته باشد. ولی نورچشمی های سازمان مانند محمد و اشرف که فرزندان مسعود و مریم از ازدواجهای دیگرشان بودند نه تنها میتوانستند کامپیوتر شخصی داشته باشند بلکه میتوانستند به اینترنت وهر کانال تلوزیونی دیگر دسترسی داشته باشند و حتی تحصیلات خودشان را هم ادامه بدهند! این تبعیض حتی در موارد صنفی هم به چشم میخورد. بارها از مسعود رجوی شنیده بودم که میگفت در سازمان از رهبری تا پایین ترین نفر غذا یک چیز میخورند وهیچ فرقی ندارند. در صورتیکه این دروغ محض بود. برای مسعود و مریم که متنوع ترین غذاها و دسرها و… روزانه تهیه میشد حتی برای مسئولین بالاتر سازمان هم به همین گونه بود در حالیکه بودند بچه هایی که بدلیل مشکلات و بیماری هایی که مبتلا شده بودند بایستی غذای خاصی استفاده میکردند ولی سازمان از تهیه غذای مناسب برای این افراد خاص خودداری میکرد! یک نمونه دیگر بچه هایی بودند که در اثر رفتن بروی مین پای خود را از دست داده بودندو نیاز به کفش یا پای مصنوعی خوب داشتند که از جنس بهتر و با کیفیت بالاتری تهیه شده باشد اما همواره سازمان باین بچه ها با محدودیت و فشار برخورد میکرد و آنها را به زیاده خواهی و بعضا به طلبکاری از سازمان محکوم میکرد و به آنها میگفت که شما قرار بوده شهید شوید حالا که فقط بخشی از بدنتان را داده اید بدنبال چیزی هستید و… یا مثلا خانواده که اساسا کانون فساد بود و هیچکس حق نداشت حتی به پدرو مادر پیر خودش فکر هم بکند واگر به کسی خبر درگذشت یکی از اعضاء خانواده اش را هم میدادند او حق حتی ناراحتی هم نداشت در صورتیکه وقتی مادر مریم رجوی فوت کرد مراسم خیلی باشکوهی در قرارگاه اشرف برای خاکسپاری مادر او گرفته شد که همان زمان هم باعث تناقض شدید بین بچه ها شده بود که چطور برای خودشان اینطور ولی برای ما آنطورمیشود؟! این موضوع برای برادر خود رجوی بود. دکتر صالح رجوی در مراسم باشکوهی در یکی از قبرستانهای سازمان بخاک سپردند در حالیکه وقتی یکی از بچه ها در ماموریت یا هر طور دیگر از بین میرفت ما حتی اجازه ناراحت شدن هم نداشتیم. ویک بحثی براه انداختن بودند بنام بحث (حیف). یعنی اینکه هرکس از بالاترین نفرات تا پایین ترین نفر در سازمان هم از بین برود حیف نشده است! چون همه ما بایستی شهید شویم وکشته شدن هیچکس در سازمان و برای برادر مسعود و خواهر مریم حیف نیست!
درکل فرقه تروریستی رجوی علیرغم اینکه خیلی شعارهای قشنگ و عامه پسند میدهد اما هرگز سنخیتی با آنچه میگوید ندارد. آنها فرقه خطرناک و بسیار عقب افتاده هستند و هرچند ژستهای امروزی و  مدرن بودن میگیرند و لباسهای رنگارنگ و حرفهای قشنگ میزنند ولی هرگز نباید فریب ظاهر آنها را خورد!
مراد

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا