هم غلو نمایی و هم بی ارتباط با مسعود رجوی!

" اگر حنیف کبیرو یارانش سرفرازش نبودند "؟ عنوان مبالغه نامه ایست که آقای محمد نیشابوری در وبلاگ های رجوی منتشرش کرده وبا این کار نخواسته که ازقلم بدستان دیگر رجوی که این روزها وبمناسبت 4خرداد 61 (اعدام حنیف ویاران وطن دوست او) فعال شده اند، عقب بماند!
درقسمتی ازاین نوشته آمده است:
" به نظر نگارنده، تاریخ مردم ایران، به مجاهد شهید محمد حنیف نژاد و یاران با وفایش بدهکار است.هرچند آنها بدون نام و نشان و چشمداشت در آن برهه از زمان وقتی که، همه چیز در محاق سیاه و ظلمات  فرو رفته بود، با اندیشه پویا و شگرفشان، نگرشی بسی متعالی و انقلابی را  پایه ریزی کردند، ظهور و تولد بس میمون و مبارک  سازمان مجاهدین در آن روزگار، همچون جوانه های عشق و امید ومعرفت در دل خاک،چنان بارز و هویدا کرد که به شجره طیبه ای تبدیل شد که ریشه اش در اقصی نقاط وطن گسترانده شده و شاخه هایش سر به آسمان سائیدند. این درخت پاک و طیب رشد و نمو کرد گُل داد و میوه  داد و در عمل سایبان مردم،  امید، و آرزوی های یک خلق در بند شد، خلقی که همه چیزش را در آرمان مجاهدین جستجو می کند ".
جان برکف بودن و فدای جان شیرین بخاطر آرمان های انسانی، حدیث شریفی است واین نوع انسان ها همیشه قابل احترام مردم بوده وخواهند بود که متاسفانه سوء استفاده های زیادی مسعود رجوی ویاران با وفایش؟؟!! ازاین مقوله، سبب نقض غرض شده وخواننده ی سطور بالا که سواد وتجربه ی کافی ازتاریخ نداشته و تنها ازمناسبات موجود درتشکیلات رجوی اندکی اطلاع داشته باشند، گزینه ی شک وتردید را در قضاوت در مورد حنیف ویاران سرفراز او انتخاب خواهند کرد!
ازاین سخن این نتیجه ی روشن بدست میآید که تعریف وتمجید رجوی سانان ازاین جوانان با غیرت وطن، بنفع آنها نبوده ودراصل بزرگترین خیانت به آرمان های حنیف – آرمانی ناپخته وخام ودرعین حال شریف- محسوب می شود!
تاریخ ایران فقط ازنظر قهرمانی هایی که این جوانان وطن انجام داده اند، حنیف ویارانش را باید ومیتواند مورد تحبیب قرار دهد.
اما همین تاریخ سرسخت،  وقتی به آثار نظریات مطرح شده ی آنها توجه کند، قضاوت درخشانی درمورد آنها نخواهد کرد وبا گفتن اینکه جوانان پرشور وآزاده ای بودند که بجای بدست گرفتن کتاب و زندگی پر حوصله درمیان مردم، تفنگ بدست گرفته وخود راازانظار مردم کنارکشیده وسر ازخانه های تیمی ای برآوردند که حفاظت های لازم امنیتی ازاین نوع خانه ها، مجال بازآموختن بیشتر را به ساکنین اش نمیدهد، خواهد گفت: دریغ ازمرگ این جوانان صادق که میتوانستند زنده بمانند و بیآموزند ومردم را دراین آموزش مدام پیش رونده ی خود، شریک کنند!!
اینکه چگونه درخت کاشته شده توسط مرحوم حنیف سایه برسر مردم انداخت و کمکی به حل مشکلات آنها کرد، ابدا درعالم واقعی ثابت نشده و صرفا ادعاهایی است که بدون ترس ازمالیات وبه فراوانی مطرح شده است!!
راست آنست که تا امروز، مردم ایران درعمل ثابت نکرده اند که سازمان مجاهدین سابق را امید وپناه خود دانسته باشند وکارشان  برتفکر برآرمان آنها متمرکز شده باشد!!!
این واقعه، کجا ودرچه شرایطی اتفاق خواهد افتاد وبه چه دلیل؟؟!!
آقای نیشابوری به نوشته ی خود چنین ادامه میدهد:
" تأسیس سازمان مجاهدین، شهادت سرخ فام حنیف کبیر و یارانش، نقطه عطفی شد در تاریخ مبارزات مشروع مردم ایران. در آن روزگاران حنیف که به عنوان یک رهبر انقلابی و با درایت، شهادتش را تضمینی در رابطه باسربلندی و استواری این سازمان نوپادانست، از آن زمان رمز ماندگاری سازمان پرداخت بدون چشمداشت به خصوص در نقطه رهبری بود ".
نقطه ی عطف؟!
اگر این نقطه ی عطف باشد، کار بزرگ  دکتر مصدق در ملی کردن صنعت نفت ایران با کمک دوستان اغلب متزلزل، نیمه راه وکم تعداد ازچه صیغه ایست؟!
این عزیز ازدست رفته را چه رهبر انقلابی بدانیم وچه مبارزی که صدها نفر دیگر درتاریخ معاصر ایران، برتری قابل توجهی باو داشته ودارند، فعلا باید شخصیتی بحساب آوریم که هنوز آرمان هایش با اقبال عمومی مردم روبرو نبوده وشاید که دراین مورد شاید حق با مردم نباشد؟؟
یعنی مقصر مردم بودند که نتوانستند حرف ها وایده های مطرح شده ی اورا ازخانه های تیمی یا محافل قلیل روشنفکری دریابند!!
رمز ماندگاری هم ادعایی است سخیف!
چه آنچه از سازمان باقی مانده، فرقه ی رجوی است با طرزتفکر برده داری، ضد ابتدائی ترین آزادیها و مجاز دانستن جاسوسی برعلیه مردم کشور به هر میزان، برباد دادن اساس خانواده ها، تبلیغ بنفع گروه های تکفیری و عرصه دادن به مجریان سیاست های تجاوزکارانه ی امپریالیستی در رسانه ها ومجالس خود، ولاجرم شما با این وجود نمیتوانید مدعی ادامه دهنده ی راه حنیف قهرمان – راهی که صادقانه برگزیده شده بود با ابهامات  خاص خود که  شاید معلول رشد کم اجتماعی ایران هم میشود دانست- باشید!!!
انشای این مرید رجوی، موخره ای شبیه تمام انشائات هم پالگی هایش دارد:
"…اکنون رهبری مسعود و مریم رجویست که بالاترین فدیه و فدا را در بالاترین قلل در همه سر فصلها داده اند، پرداختی بی شائیه، گذشت و فداکاری تا بینهایت برای خلق محبوبشان. ودر این راستاست که مجاهدین در اشرف و لیبرتی حماسه ها ساختند، در رابطه با شهادت از یکدیگر سبقت می گیرند، خودشان را سپر بلای یکدیگر می کنند. بلی این نشأت گرفته از یک ایدئولوژی انقلابی و آرمان طیب و پاکی ست که حنیف کبیر و یارانش سنگ بنای آن را گذاشتند ".
این فدا و… چه بود؟!
استراحت درقصرهای شاهانه؟!
غرق شدن درزیور آلات و لباس های گرانبها وبرپایی مجالس جشن وسرور ورجزخوانی های بی پایان؟؟!!
راحت کردن زنان ومردان از سختی های تربیت بچه ها و همسر داری وتقبل کردن فداکارانه ی؟؟!!  همه ی این وظایف ازطرف رجوی؟!
مرگ جانگداز اشرف نشینان و ساکنین لیبرتی، شبیه مرگی است که خود آنها درمورد آن تصمیم نگرفته اند وبا روش زندگی ای که رجوی برای آنها انتخاب کرده، مرگی اجباری ونه داوطلبانه شمرده میشود که با بازکردن درب لیبرتی وآزاد گذاشتن آنها کم وکیف قضیه بیشتر روشن خواهد شد!!
آنها که قدرت وامکانی دربرابر زلزله ی ویرانگر و یا سیل بنیان کن، نداشته واجبارا کشته میشوند، قهرمان نامیده نمیشوند و جان از دست دادگان کمپ های اشرف و لیبرتی وضعی مشابه داشته واطلاق نام قهرمانی برآنها نادرست و بدشانس ولاعلاج بودنشان  درست تراست ودراین میان، شهادتی درکار نیست!
سعید
 

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا