ماجرای تکرار تعهدات به رهبری

یکی از موضوعاتی که بطور مستمر در سازمان اتفاق میافتاد٬گرفتن تعهدات مختلف و با عناوین مختلف بود! تقریبا سالی یکبار با کلی آب و تاب و بگیر و ببند نفرات را جمع میکردند و بعد از کلی زمینه چینی فرمانده مقر میگفت که برای نشست مهمی با رهبری آماده شوید. بعد از رفتن به نشست و صحبتهای اولیه ٬داستانی مطرح میشد و کلی آسمان و ریسمان بهم بافته میشد و نهایتا یکی ازمسئولین رده بالای سازمان یا خود مریم میگفت که بایستی تجدید پیمان با رهبری کنیم! میزهایی میچیدند و قرآن روی آن میگذاشتند و همه بایستی به صف میشدند و دوباره با رهبری تجدید پیمان میکردند! یکبار بایستی امضای خون و نفس میدادیم. بار بعد بایستی تعهد میدادیم که تا آخرین قطره خون در رکاب مسعود بمانیم. یکبار دیگر بایستی تعهد میدادیم که در هر شرایطی به خارج رفتن فکر نکنیم. خلاصه هر مدتی یکبار ما را جمع میکردند از ما تعهد میگرفتند که به سازمان و رهبری پایبند باشیم! اما در طی این همه سال که ده ها تعهد و قسم و آیه از ما گرفتند٬ یکبار مسعود و مریم رجوی در مقابل اینهمه انسان نایستادند و تعهد  ندادند که بعنوان رهبری٬ باین افراد متعهد باشند و به فکر منافع شخصی خودشان نباشند! آنها کلا دوست داشتند که تعهد بگیرند که همه به آنها متعهد باشند ولی خودشان به هیچکس تعهدی نداشته باشد! هرکاری که دلشان میخواست میکردند و کسی حتی اجازه سوال کردن در خصوص کارهای آنها را نداشت و این دقیقا یعنی فرقه! از خودشان چنان شخصیتی در اذهان درست کرده بودند که کسی به خود اجازه نمیداد که درخصوص کارهای آنها حرفی بزند! رجوی به صراحت میگفت که همه چیز شما برای من است! نسرین یا همان مهوش سپهری در نشستها میگفت که احتیاجی به فکر و مغز نداریم٬ما فقط از شما گوش شنوا و اجرا میخواهیم! او میگفت که رهبری به هیچکس پاسخگو نیست! او میگفت: مسئول رهبری خداست و او فقط در دنیای خودش که با دنیای ما تفاوت بسیاری دارد٬به خدا پاسخگو خواهد بود!
اکنون بعد از گذشت سالیان جدایی از فرقه مجاهدین و آشنایی خیلی بیشتر با کارکرد فرقه ها و شیوه تسخیر ذهن نیروهای خود٬ خیلی خوب و خیلی بیشتر میفهمیم که آنها چگونه به جوانان این مملکت ظلم میکردند و برای خودشان و با حمایت صدام٬امپراطوری براه انداخته بودند. اما دیدیم که بقول قدیمی ها خانه ظلم پایدار نخواهد ماند و شایدحتی تا سال 1380 شمسی٬هیچکس فکر نمیکرد که شرایط تا این حد تغییر کند و صدام با آنهمه قدرت امنیتی که داشت سرنگون و بدنبالش مجاهدین که هرکاری در عراق میکردند ٬اینگونه خار و خفیف شوند! اما باز بقول قدیمی ها خدا جای حق نشسته است. فرقه مجاهدین بدلیل بی مسئولیتی رهبرانش و خصوصا مسعود رجوی٬ از تمامی شعارهای خود کوتاه آمد و تمام مرز سرخ هایی که برای خود ترسیم کرده بود را زیر پا گذاشت! از دوست شدن با امپریالیسم گرفته تا کوچ کردن بسوی خارج کشوری که روزی رجوی میگفت که اگر بیماری حاد هم داشته باشید٬اجازه نخواهیم داد برای درمان به خارج از عراق بروید.تا افتادن به دامان صهیونیستها و بدنبال آن سعودی ها که دشمنی آنها با مردم ایران برای همگان اثبات شده است. و اینها همه از بی تعهدی و بی مسئولیتی رهبران فرقه مجاهدین بوده است!
مراد
 

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا