در تشکیلات فرقه منحوس مجاهدین خلق نشستهای لایه ای برگزار می شد. برای حفظ تشکیلات و سرکوب بیشتر می گفتند این نشستها لازم است و فرد را به جلو پرتاب می کند و پیش برنده است.
دریکی از همین روزها لایه عضو که پایین ترین لایه سازمانی می باشد با خانم سادات(محبوبه لشکری) نشست لایه ای داشتند نمی دانم در نشست چی مطرح شده بود. که فرمان رو در روی مسئول نشست می ایستد. و مسئول نشست برای اینکه فرمان را سرجایش بنشاند و پیش بقیه او را خورد کند. گفته بود این قدر پرروئی نکن سازمان تو و امسال تو را از کمپ. از دست خانواده های خودتان نجات داده و آورده اینجا مفت می خورید و بخصوص خواهر تورا که پدر و مادرت همیشه او را می فروختند.(این جمله را من خودم در نشست لایه ای خودمان بارها از زبان همین خانم سادات شنیدم که میگفت کردها در کمپ دخترانشان را به مردها می فروشند برای بدست آوردن خرجی زندگی و ما آنهارا نجات دادیم آوردیم سازمان و این منتی بود که سر این بیچاره ها میگذاشتند) فرمان در آن نشست در هم میشکند و بعد از نشست می رود نفت و بنزین روی خودش میریزد و یک مشعل هم در دستش گرفته بود و روشن بود. نزدیک به زمان شام بود و من متوجه شدم سالن شلوغ شده و خبری است. که رفتم سالن دیدم فرمان شعله آتش در دستش است و داشت گریه میکرد و با صدای بغض آلود میگفت ما آلوده هستیم ومن دیگر نمی خواهم در اینجا باشم و همه دور فرمان جمع شده بودیم واز قضیه هم خبر نداشتیم و نمی دانستیم که چکار باید بکنیم. که ناگهان فرمان خودش را به آتش کشید ودر یک آن شعله ور شد وداد میزد و در سالن میدوید صحنه های دلخراش از مشعلی فروزان، بله انسانها را در مکتب رجوی به این شکل در خود فرو میبرند و نابود میکنند ۰
فرمان را به داخل ظرفشوئی بردند و با آب و پتو او را خاموش کردند. همه نفرات در سالن شوکه شده بودند که چه اتفاقی افتاده ولی سران رذل سکوت کرده دم برنمی آوردند، شکستن انسانها تا بینهایت تا رفتن و اقدام به خودسوزی.ای ننگ بر این فرقه ضاله که چنین کرد و می کند. فرمان را سریع با ماشین به امداد و بعد به بیمارستانی در بغداد منتقل کردند،
ما که از جریانی که در نشست آنها پیش آمده بود خبری نداشتیم و به آن لایه هم گفته بودند که به کسی دیگر و جائی سر این موضوع صحبت نشود.
چند روز بعد خانم نسرین (مهوش سپهری) آمد به مقر ما و یک نشست جمعی برگزار کرد که همه لایه ها در آن حضور داشتند و به همه گفت این مورد امنیتی بوده و فرمان در این ایام می خواسته به سازمان ضربه بزند دست به اینکار زده، کلاً موضوع را روی سر فرمان خراب کرد و نگفت که در نشست به فرمان چی گفته اند که او دست به خود سوزی زده است.
وبعد از چند روزفرمان در بغداد فوت کرد، قبل از فوت فرمان یکی از دوستان نزدیک او را برای سفیدسازی پیش او بردند چندروزی آن فرد پیش فرمان بود بعد فرمان فوت کرد نشستی گذاشتند که همان فرد، دوست فرمان گفت فرمان قبل از مرگش من را صدا کرده و گفته که از کاری که کرده پشیمان است و متوجه این نبوده که دشمن ممکن است از این موضوع سؤاستفاده کند و من از همه نفرات مقر ۳۵ معذرت می خواهم.
بله و به این شکل سر و ته قضیه را هم آوردند و پرونده فرمان مثل بقیه افرادی که خودکشی کردند بسته شد.
من بعدها از زبان نفراتی که در همان نشست بودند داستان دلخراش فرمان را شنیدم. براستی که لعنت بر این جانیان دروغگو و فاسد.
این خاطره تلخ هیچ وقت از ذهنم پاک نمی شود همچون یاسر اکبری نسب و یا آلان محمدی و دیگر کسانی که از جور و ستم فرقه و سران آن دست به خودکشی زدند. یاد و خاطره همه آنها گرامی باد.
موسی دامرودی