رویاهای کودکانه رجوی

در سال ۱۳۶۷ و بعد از به گل نشستن استراتژی جنگ آزادیبخش نوین و خانه نشین شدن ارتش آزادیبخش ملی رجوی پی ریزی اسارت اعضا شروع شد، تعدادی که دیدند ماندن در تشکیلات فرقه دیگر جواب ندارد عراق را به مقصد کشورهای دیگر ترک کردند از نظر آنها این فرقه دیگر به بن بست خورده بود و فرقه داشت به انحراف کشیده می شد و مسیر به اسارت کشیدن اعضا هموار می شد ، در روز ۲۶مهر ماه ۱۳۶۸ رجوی همسر خود را به عنوان مسئول اول فرقه به اعضای خود معرفی کرد و به او لقب احسن الخالقین لقب داد در همان ایام نشستهای اجباری برای تحمیل کردن همسر خود به عنوان مسئول اول فرقه شروع شد ، عنوان نشست یا همه چیز یا هیچ چیز می خواست به این ترتیب میخ خود را بکوبد و روح و جسم اعضای خود را به اسارت بگیرد آنهایی که فهم می کردند که چه زندان و اسارت گاهی در پیش است جواب نه دادند و به زندگی برگشتند ، در عید سال ۱۳۶۹ نشستهای ۵ روز در همین رابطه شروع شد و شبها تا دم صبح ادامه داشت مریم را به هر شکل شده بود باید تحمیل می کرد چون خودش باید جایگاه بالاتری را تصاحب می کرد رهبر عقیدتی و رهبر انقلاب نوین مردم ایران قبل از آن هم مسئول شورا را یدک می کشید در همان ایام عده ای را برای طلاق و جدایی فرا خواندند و نشستهای طولانی گذاشتند و به این شکل زنجیرها را به گردن اعضای خود انداختند هر کس باید انقلاب مریم را انتخاب می کرد وگرنه مرتد بود هر روز که جلوتر می رفتیم حلقه اسارت را تنگتر می کردند که همه بنده و عبید آنها شوند ، رجوی هنوز امید داشت که جنگ بین ایران و عراق دوباره شروع شود چون صدام در آن زمان قدرت زیادی داشت ولی به یکباره تمام رویاهای کودکانه رجوی نقش بر آب شد و صدام راه کویت را در پیش گرفت و رجوی مات و مبهوت سر جایش منکوب شد در سال ۱۳۷۰ رجوی که دید هیچ چشم اندازی وجود ندارد باز راه چاره را در به اسارت کشیدن اعضا دید و به این ترتیب بند پشت بند حلقه های اسارت را به گردن اعضای خود آویزان می کرد بله به این ترتیب از سال ۱۳۶۸ تا به امروز این کار ادامه داشته و همه را پیر و فرسوده کرده است قرار بود که این انقلاب مریم بالاتر و کاراتر از ابرقدرت باشد ولی دیدیم که جز اسارت و بندگی و در نهایت سر تعظیم فرود آوردن در برابر همان دارندگان ناو هواپیمابر و نوچه های ابرقدرت مثل بحرین و امارات و عربستان سعودی چیزی عاید این فرقه و سران آن نشد۰ بجز اینکه نسلی را نابود کرد و پیر کرد و آواره و زندان کرد.
علی هاجری

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا