اینگونه سازمان شد سازمان مریم و مسعود

خاطرات رحمان محمديان از مهرماه در فرقه رجوی ـ قسمت اول

برای کسانی مثل من که عمری رادر این فرقه بی ریشه گذرانده و دوران پوست انداختن و واگشت این فرقه را به چشم دیده اند یعنی شاهد سیر نزولی این فرقه به اسفل السافلین ضلالت و سردرگمی بوده اند، مهر ماه و حوادث آن طی سالیان متمادی حاوی خاطرات مختلف اما البته تلخ عدیده ای است.که بطور اجمالی به مرور برخی از آنان می نشینیم.
1- انتساب مریم رجوی به عنوان مسئول اول فرقه:
انتخاب مریم رجوی بعنوان مسئول اول این فرقه با دستوری از بالا بوسیله جعلق رجوی؛ بدون اینکه بقیه اعضاء در هر سطحی که بودند حق اظهار نظر داشته باشند ویا قبلا اصلا چنین چیزی را بتوانند تصور کنند اما فقط با یک پیام از جانب مثلا فرمانده کل نیروهای انقلاب و رهبر عقیدتی اتفاق می افتد و بوسیله سلسله مراتب تشکیلات بقیه اعضاء وادارمی شدندکه با شور هیجان و این انتخاب را مبارک و خجسته بدانند وبه شادی وجشن بنشینند.
در همین پیام است که رجوی خود را رسما رهبر عقیدتی مجاهدین می نامد و بعدا هم دربوق و کرنا کردند و به آن دامن زدند که آره همه پیروزیها!! با رهبری مسعود میسر شده است و از عالم و آدم ؛ جدید و قدیم نسخه آوردند که هیچ جنبشی بدون رهبری نبوده و اصلا بدون رهبر عقیدتی نمی شود کاری کرد و رهبر عقیدتی همان مسعود رجوی است و چنین و چنان؛
همه شاهد بودند که بعدها مریم رجوی «مسعود جانش» را خلیفه و حجت خدا بر روی زمین ونایب امام زمان و واجب الاطاعه می گفت.
القصه، 26 مهر روز مبارک و عروج مریم خانم و یا به قول خودشان مریم رهایی را هر ساله جشن می گرفتند و خدا می داند که اعضاء را به چه کارهایی وامی داشتند تا این روز مثلا با شکوه تمام جشن گرفته شود و چه بیگاریها که از گرده افراد نکشیدند و همه هم می دانند که کمتر کسی راضی بود. این روز در سالهای اول اصلا رونقی نداشت و گاه مجبور بودند که نفرات را به بهانه فیلم سینمایی و تمهیداتی از این قبیل درسالن جمع کنند و به اجبار از نفرات بخواهند که چند نمایشنامه هم درست کرده و روی سن اجرا و مثلا جشنی گرفته باشند. اما بعدها که تعدادی از بچه های خودشان و چندهوادار از خارج را به اشرف کشاندند این روز را با روز 30 مهر یعنی روزی که مریم رجوی باز هم بی مقدمه، بی رای مردم رئیس جمهور خواندند ادغام و با نام هفته سیمرغ گسترش و مسابقاتی را به همین نام یعنی جام سیمرغ ترتیب دادند که هم سرگرم کردن جوانترها بود و هم مثلا بزرگداشت سیمرغ خانم!!!
حتما افراد بیاد دارند که اعضای اصلی شورا یا مخالف بودند و یا ناچار سکوت کردند و البته در آن شرایط روی حرف این جعلق رجوی هم حرفی نمی توانسنتد بزنند و می گفتند که به خواهر مریم حسودی می کنند. به قول رجوی شورا بهانه و سپر ما برای بستن دهن بیرونی هاست وگرنه چه شورایی؟
قبلا هم انبوهی از اعضای فرقه و افراد وابسته به خودش را وارد شورا کرده بود که در هر رای گیری ظاهری به قول خودش بیرونی ها را قانع کند که در شورا رای گیری است و اکثریت مطلق هم رای دادند و از من نبود! من فقط پیشنهاد دادم، و چه کسی می توانست که وقتی که رهبر عقیدتی حرفی بزند، همه باید اطاعت کرده و شک به آن کفر و نا بخشودنی است.
اما داخل مناسبات کسی به این اعتقاد نداشت و کسی اصلا حاضر نبود در این باره صحبت کند و آنرا بیاد بیاورد.
اگر از طرف بالا گاه وبیگاه در این باره نشست نمی گذاشتند که اعضا می بایست از مزایاو برکات این انتساب داد سخن بگویند (و وای به حال کسی که نگوید)بیاد کسی نمی آمد و می خواستند که فراموش کنند چون دل خوشی از این شامورتی بازیها نداشتند.
به هرحال رجوی با این ترفتدها مریم جانش را در رأس امور گذاشت و خود شاهانه برکرسی رهبری تکیه داد و سازمان را که به همت تعدادی دیگرشکل گرفته و بقیه هم عمری را صرف آن کرده بودند بی رقیب به نفع خود و همسرش مصادره کرد وهرکس هم صداش در آمد سربه نیست ویا به زور واداربه سکوت شده و به حاشیه رانده شد (داستان مرگهای مشکوک داخل فرقه از قبیل زرکش و ماجرای فرمانده فتح الله) و سازمان شد سازمان مسعود ومریم زوجی که دست در خون فرزندان ایران و حتی اعضای سازمان خود شان دارند و اینروزها دری از خیانت و وطن فروشی نیست که نزده باشند.!
رحمان محمدیان ، تیرانا

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا