یک نفر و یک نمایشگاه، یک فرقه را از زیر تا بم به لرزه در آورده است

سازمان های فرقه ای و دیکتاتوری بطور عام و فرقه رجوی بطورخاص، با استخدام مزدوران و شرکت‌های مختلف، میلیون‌ها دلار خرج ساختن تصویر مثبت از خود می‌کنند و سعی می کنند با چهره‌های تاثیرگذار در دنیای سیاست، دانشگاه و رسانه، رابطه دوستانه برقرار ‌کنند تا تصویر بهتری از خود نشان بدهند. این تکنیک های ضدانسانی برای ما جداشدگان از این سازمان بسیار آشناست.

این روزها اگر سایت های کذاب مجاهدین را مروری کنیم، برهم زدن یک نمایشگاه یک نفره را برای خود فتح الفتوح بزرگ می نامند. تلویزیون فرقه هم، چندین روز است که حمله به این نمایشگاه تک نفره را امری بسیار مهم در راستای سرنگونی می خواند.

یکی از حمله کنندگان به این نمایشگاه در تلویزیون فرقه می گوید:
“من جزو اولین نفراتی بودم که بعد از اطلاع دادن دفتر شورای ملی مقاومت! به روبروی دادگاه رسیدم، هنوز خبری از برگزار کنندگان نمایشگاه رژیم نبود، زمان که گذشت یک نفر از ماشینی پیاده شد و شروع به نصب چند بنر در محلی که پلیس مجوز داده بود کرد، هیچ کس همراه او نبود، او تنها بود، من به سراغش رفتم و گفتیم درحال چه کاری هستی ؟ او که فهمید ما از نفرات سازمان مجاهدین هستیم (بخوانید از چماق بدستان فرقه ی رجوی) دست پاچه شده و سریع تماس تلفنی گرفت، او خیلی از ما که پر تعداد و قوی رفته بودیم ترسیده بود و حسابی جا زده بود! او تا آخر هم تنها بود و هیچ همراهی نداشت، معلوم بود که آنها نتوانسته بودند نفرات دیگری را اجیر کنند و ما با حملات برق آسای خود بعد از نصب بنرها آن ها را پاره کردیم و نمایشگاه او را به تعطیلی کشاندیم…”

براستی چه سری در چنین نمایشگاههایی نهفته است که اینچنین فرقه را مجبور به بسیج نیرو و ماموریت دادن به آنها می کند که به هر ترتیب جلوی برگزاری چنین نمایشگاههایی را بگیرند؟
چه واقعیت هایی در چنین نمایشگاههایی بیان می شود که فرقه ای ها از آن بشدت واهمه و وحشت دارند؟
چرا رجوی ها به هر قیمت، حتی به قیمت حمله و هجوم و آنهم جلوی پلیس، مانع برگزاری چنین نمایشگاههایی می شوند؟
یک نفر چرا می تواند یک فرقه را از پائین تا بالا چنین شکوهمندانه به چالش بکشد؟
یک نفر مگر چه می خواهد بگوید که با حمله های وحشیانه اعضای شستشوی مغزی شده یک فرقه قرون وسطائی مواجه می گردد؟

همه می دانیم که رهبران این فرقه هرگز تحمل کوچکترین انتقاد ها را نداشتند و رهبری را “لایسئل عما یفعل” می نامیدند. فرایندی که در فرقه ی رجوی هیچ کس حق سئوال و مواخذه از مسئولین و رهبری را نداشت و اگر هم خطایی سر باز می زد! بلایی سر آن فرد می آوردند که هزار بار آرزوی مرگ می کرد، هیچ یک از اعضای سازمان نمی تواند از فعل رهبری مواخذه و سئوال نماید.

همه دیدیم که در جریان دستگیری مریم رجوی در فرانسه که مورد سئوال واقع شد مسعود رجوی دستور خودسوزی صادر کرد. سئوال در این گروه ممنوع است! به هر قیمت. حال بخوبی قابل درک است که یک نفر در سوئد چطور می تواند تمامیت یک فرقه را به تکاپو بیاندازد و رهبر فرقه دستور بدهد به هر قیمت نمایشگاه را تعطیل کنید، حتی اگر به قیمت زندانی شدن همه چماق بدستان فرقه باشد.

چنین حملاتی بی شک تضعیف دمکراسی است و ترویج دیکتاتوری! پرده آهنین فرقه رجوی محکوم به شکست است، دیر و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد. نمایشگاهها تاریخ زنده را به ما نشان می دهند و بی گمان دیکتاتورها را گریز از آگاهی بخشی به آحاد مردم نخواهد بود.

نویسنده اعتقاد دارد که سرکوب و ساکت‌سازی مخالفان در خارج برای ادامه حیات ننگین فرقه رجوی خیلی مهم است، زیرا اگر صداهای مخالف سرکوب شود، توانایی این فرقه برای کنترل روایت دروغین از خود افزایش می‌یابد. اگر صدایی نباشد، اعتراضی نیز به گوش کسی نخواهد رسید و در نتیجه فشاری از بیرون بر این فرقه وارد نخواهد شد و کسی مانع دست یافتن آن‌ها به اهداف شوم و ضدانسانی خود نخواهد شد.

فرید

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا