رجوی به دنبال سر نخ گم شده در کشورهای دیگر

فرقه رجوی و شخصاً خود مسعود باید بعد از 31 سال این را بدانند که دوران مبارزه مسلحانه تمام شده و یا داشتن یک پایگاه نظامی یا همان ستون پنجم در یک کشور ثالث هم امکان ندارد چرا؟ چون دولت مردان دنیا به این نتیجه رسیده اند و از گذشته درس گرفته اند که تمامی این گروه ها بعد از مدتی بدلیل شکست های پی درپی و ریزش نیروهایشان تبدیل به فرقه شده اند و این باعث می شود که در دیدگاه آنها آزادی بی معنا باشد و فقط برای حفظ قدرت باید خون و خون ریزی کنند به همین خاطر دوران اینها , اینکه مبارزه از طریق کشور ثالث برای آزادی کشور دیگر هم معنا ندارد و کسی هم حمایت نمی کند. ممکن است برای باج گیری از دولت مربوطه یک حمایت های سیاسی از گروه مربوط بکند ولی این حمایت مقطعی است و نه استراتژی , به همین خاطر بعد از فروپاشی شوروی و پایان دوران جنگ سرد دوران این گروه ها به سر آمده است. قبل از این مسئله هم از میان گروه ها فقط گروه انگشت شماری توانستند به هدف برسند، بقیه تبدیل به گروه های سیاسی سوری شده اند و فقط نام آنها در کشورشان به عنوان یک گروه آدمکش یاد می شود از میان این گروها، گروه رجوی که زاده جنگ میان ایران و عراق بود بعد از آتش بس برای حفظ نیروهای خودش در درون تشکیلات شیوه گروه های فرقه ای را برداشت و نیروهای وفادار خودش را سرکوب و شکنجه کرد تا رهبران شماره یک بتوانند چند صباحی به های و هوی خود ادامه دهند , زمانی این رهبران صحبت از تشکیلات آهنین می کردند و دنیا فکر می کرد واقعاً چنین تشکیلاتی زیر چتر حکومت صدام در عراق وجود دارد ولی بعد از اشغال عراق یک مرتبه در باج گیرها متوجه شدند که تشکیلات آهنی رجوی یک بادکنک بیش نیست. وقتی مصاحبه ها شروع شد ارتش آمریکا تازه متوجه شد که در درون تشکیلات فرقه شکنجه و سرکوب نیروهای خود را داشته و این مسائل حتی دست دولت آمریکا راهم بست و نتوانست از این گروه حتی برای فشار به دولت ایران استفاده کند، اگرچه رهبران فرقه در درون تشکیلات می گویند ایدئولوژیک ضد آمریکایی ما نمی گذارد دولت آمریکا حمایت کند ولی فرقه رجوی بداند که آمریکا یا کشورهای دیگر به خاطر ایدئولوژی این فرقه نیست که حمایت نمی کنند اگر مشکل ایدئولوژی بود تا حالا رهبران فرقه رجوی تغییر ایدئولوژی می داد و در سال 56 هم نشان دادند که ایدئولوژی این گروه با شرایط قابل تغییر است و می توانند به خدمت بگیرند. اما وقتی درون فرقه را دیدند متوجه شدند این گروه برخلاف گفته خود در جامعه ایران هم سمپات ندارد.
بعد از ناکامی، رجوی دنبال سرنخ در کشور عراق، فرانسه و آمریکا است که بتواند بادکنک آهنی خود را چند صباحی درعراق نگه دارد تا از آن تشکیلات بر بقای سیاسی خود بیفزاید ولی نمی داند که سر نخ اصلی را درسال 60 بعد از شروع مبارزه مسلحانه از دست داده آن سرنخ مردم ایران بود سرنخ های بعدی ممکن چند صباحی نگه دارد ولی چون محکم نیست به ته چاه می اندازد هرکاری کنی مثل تغییر ایدئولوژی، مزدوری و وطن فرشی فقط مسیر طی شده را برای سقط آسان می کنند.
پس تا امروز سرنخ اگر در عراق بود وباقی مانده بود به خاطر جنگ طلبی صدام بود ولی امروز نه دربغداد دولتی هست که بر طبل جنگ بزند و نه در جای دیگراز دنیا هست که چنین گروهی را در آنجا راه بدهند.
نتیجه از این اگر به گذشته فرقه ها نگاه کنیم جای امن را برای خودشان کشورهایی میدانند که در آن جا جنگ وجود دارد تا بتوانند از نبود امنیت سواستفاده کنند و بعد از چند صباحی مجدداً اگر میدان نبود برای اثبات خود دست به خودکشی جمعی بزنند , چون فرقه رجوی در فرقه گری خودش آن عقاید معنوی را هم ندارد , پس این فرقه مثل گروه های دیگر ناچار است در دریای بی ثبات تشکیلات خود غرق شود و خود به خود از صحنه تاریخ حذف شوند. رجوی باید این چنین شرایطی را در گذشته بررسی می کرد تا امروز حداقل در بن بست قرار نمی گرفت و اینطور خودش را به دنیا نشان نمی داد که چنین نیروی بی بوته ای باشد. که حتی آمریکا هم در چنین شرایطی از گروه های فرقه گری حمایت نمی کند وبه همین خاطر این را رجوی باید بداند که مسیر سیاسی نه در عراق و نه در فرانسه و نه در آمریکا است بلکه سیاسی گری و فرقه گری این تشکیلاتی تمام شده است و باید که دست از دجالیت برداشته و نیرو های باقیمانده را برای تصمیم درست آزاد بگذارد.
سعید

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا