حکایت بایرامقلی خان در پاریس
موقع خدا حافظی حرف رو عوض کرد،گفت چند تا ایستگاه قبل تر باید پیاده میشد.وقتی رفت،دیدم که سوار مترو نشد.منم که قرار نبود سوار مترو بشم!فروشگاه های مجموعه ای”لدیفانس” و راهروهای عبورخیلی شلوغ بود.همه جور آدمی پیدا میشد.دختر پسر های فرانسوی و فروشگاه های رنگ و وارنگ… عجیب نبود که کسی به فکر حرف های ما نباشه! یا اینکه کسی چیزی فهمیده باشه و من در بین این همه شلوغی مثل قطره آبی بودم که از چشم ها پنهان میشد! یه چند هفته ای از زمان این قرار اتفاقی میگذره که دارم مطلب اش رو مینویسم.این تاخیر بی علت نبود.میخواستم ببینم بایرامقلی خان، میتونه دوباره بصورت اتفاقی توی یک مترو یا جای دیگه منو ببینه یا نه!؟؟؟؟…اون بایرامقلی رو دیگه تو این مدت ندیدم.ولی بایرامقلی خان های دیگه ای بودن که میدیدمشون.اونا هم منو میدیدن.ولی دیگه قرار اتفاقی باهام نداشتن!
تاملی بر خاطرات خانم مرضیه قرصی – قسمت یازدهم
همه به خاطر خلع سلاح به وسیله آمریکائیها بی آنکه تیری شلیک گردد ناراحت و افسرده شده بودند. اغلب بچه ها می گفتند چرا سلاح را دادیم؟ فرماندهانمان در پاسخ می گفتند: شما نمی فهمید!! ولی رهبری می داند چکار می کند. لایه به لایه بر سر موضوع خلع سلاح، و اینکه مسعود پیام داده بود کسی حق شلیک حتی یک تیر را نیز ندارد، مسئله دار بودند و کسی توجیه فرماندهان قرارگاه اشرف را نمی پذیرفت.
مصاحبه آقای هادی شمس حائری – بنیاد خانواده سحر – قسمت دوم
یکی از مواردی که ما با دفتر نمایندگی دولت عراق در ژنو مورد بحث قرار دادیم کمک و حمایت از بنیاد سحر در عراق بود که این بتیاد بتواند اهداف خودش را بهتر دنبال کند. همچنین ما نامه کانون ایران قلم به آقای جلال طالبانی رئیس جمهور عراق را در همین ارتباط به مسئولین دفتر نمایندگی عراق دادیم که بطور کامل درخواست های ما در آن نوشته شده بود. خوشبختانه مسئولین دفتر نمایندگی عراق نیز با ما همراهی و همدردی کردند و قول مساعد دادند که با مقامات ارشد دولت عراق این مسائل را در میان خواهند گذاشت.
متن گفتگوی میلاد آریایی با آقای رضا اسدی مدیر” سایت پرواز”
این را قبل از اینکه جنگ عراق و آمریکا شروع بشود در یک پیامی به آنها وحتی سران آنها گفتم که به نفع شماست از این فرصت استفاده کنید واز خاک عراق بیرون بیایید، آنجا گور شما خواهد بود و اگر بیرون نیایید گور شما در آنجا کنده شده و آماده است شما را درخود ببلعد، ولی متاسفانه گوش نکردند، نه به حرف من و نه به حرف هیچکس دیگرگوش نمیدهند.
تبعید به جالیز و دیدار با رهبری
بعد از نشست رهبری نشستهای مختلفی درباره این نشست گذاشته شد که نظراتمان را بنویسیم و البته باید خوب باشد و تعریفی. اگر نق می زدیم یادگرفته بودم که بایستی در نشست ها فحش می خوردیم. یک نظرخوب باکمک ارش رفیعی نوشتم. د ردو هفته ای که نشست برای نشست رهبری بود سعی کردم که تعریف کنم تا سوژه نشست نشوم.
قسمت دوم مصاحبه با آقای نوریان، قهرمان بوکس
از نظر ورزشی استقبالی از طرف مردم از من شده که از طرح آن شرم دارم واز طرف مسئولین نظام علی رغم ذهنیاتی که داشتم نه تنها هیچ برخوردی با من نشده است بلکه اعتمادم نسبت به آنها چند ین برابر شده و همانند یک قهرمان به من احترام گذاشتند و الان هم پاسپورت ایرانی گرفتم و همه مشکلاتم حل شده و با خانواده ام در قائم شهر زندگی می کنم.
گفتگو با آقای غلامرضا شیردم عضو سابق فرقه مجاهدین – قسمت پنجم
یادم میاد مدت یک ماه بود که وارد ارتش به اصطلاح آزادیبخش شده بودم. جنگ عراق و آمریکا شروع شد من در درگیری با نیروهای اتحاد میهنی کردستان عراق زخمی شدم و به اسارت آنها در آمدم به مدت چند ماه در بیمارستان شهر سلیمانیه تحت مداوا بودم و سپس به زندان امنیت سلیمانیه منتقل شدم. بعد از شش ماه با همکاری صلیب سرخ آزاد شدم و ازمقامات صلیب خواستم تا به من کمک کنند برادرم و دوستم را از سازمان بیرون بکشم
ارتش ورشکسته – قسمت چهارم
اولین بار بود که پس از مدتها داشتم به موسیقی و آهنگهائی که در فرقه کاملاً ممنوع بود گوش میدادم. به لحظات روشن شدن هوا نزدیک میشدیم که اخبار اعلام کرد: جرج بوش رئیس جمهور آمریکا فرمان خلع سلاح دولت صدام حسین را صادر کرده و صدها موشک دوربرد هم به مناطق حساس بغداد شلیک شده است. همه ما منتظر شنیدن این خبر بودیم و اکنون با شنیدن اعلام جنگ احساس میکردیم که به سوی سرنوشتی جدید در حال حرکت هستیم.
مجاهدین خلق رو به افول
اما به گفته او، سازمان پاسپورت آمریکایی او را گرفته و به او گفتند پاسپورت را نابود کرده اند. وقتی آمریکا سازمان را در سال 2003 خلع سلاح نمود،”اف بی آی” با تک تک اعضا دیداری برگزار کرد. صادقی می گوید به او گفته اند آمریکا قصد سرنگونی رژیم ایران را دارد و به کمک او نیاز دارد. آنها به او اطمینان داده اند می تواند به آمریکا بازگردد. آنها گفتند باقی ماندن در کنار سازمان به این معنی خواهد بود که ”هرگز آمریکا را نخواهد دید.”
نامه خانواده ایران پور به عزیزان در بندشان
ما می دانیم که شما تحت مسئول هستید و این حرف ها را تحت فشار سازمان و مسئولین خود گفتید و مجبور به انجام این کار شده اید،آغوش تمام ما برای پذیرفتن شما باز است،با این کار شما و امثال آن ذره ای علاقه ما نسبت به شما کاسته نخواهد شد، ما شرایط شما را به خوبی درک می کنیم. پاره های تنم، عزیزان دور از وطنم، احمد و رضا جان ما با تمام قدرت هر گونه حمایتی که لازم باشد از شما می کنیم تا شما بتوانید به زندگی عادی برگردید
نقد مناسبات فاشیستی حاکم بر قرارگاه اشرف – قسمت ۲۲
خانم قرصی، وقتی شما واکنش های متفاوت در باره ی طلاق اجباری از همسرت داشتی در واقع در یک نقطه مشترک با سایر خانم های مستقر در قرارگاه اشرف بودی، اینکه بحث طلاق های ایدئولوژیک برای شما خانم ها به عنوان یک زن حل نشده بود چه به لحاظ ذهنی و چه به لحاظ احساسی این نقطه ی مشترک شما خانم ها بود و قطعا در محیط بسته قرارگاه اشرف، در شرایط سختی که قرار داشتید
نقض حقوق بشر در مناسبات فرقه تروریستی رجوی – قسمت ۱۱
به جزئت می توانم اقرار کنم اغلب افراد قرارگاه اشرف اصلا به لحاظ روحی و روانی متعادل نیستند. اجازه بدهید صریح بگویم من نیز وقتی به ایران آمدم حالات روحی و روانی متعادلی نداشتم و این یک واقعیت است و بعدها به شکلی تدریجی و طی مرور زمان در کنار خانواده ام تعادل روانی خودم را به دست آوردم و حالات روحی مناسب و مطلوبی پیدا کردم.