عید سال ۹۳ به دور از تشکیلات فرقه ای رجوی
در طی چندین و چند سالی که در تشکیلات رجوی بودم، جشن نوروز بهانه ای برای برگزاری نشستی با حضور خود لعنت الله (رجوی) بود. که در چندساعتی که در خدمت این شیطان آدم نما بودیم، می بایست پشت سرهم قربونت برم برایش می سراییدیم، کف و سوت و حورا برایشان حواله می کردیم
انتظار برای مادری مثل من که سالهاست فرزندش را ندیده خیلی سخت است
خانم حیدریان که بارها برای نجات فرزندش و با تحمل سختی های فراوان راهی عراق شد و هر بار ماه ها شب و روز را در پشت دربهای قلعه مخوف اشرف سپری می کرد که شاید بتواند فرزندش را نجات دهد.این مادر رنج دیده هربار که به سیم خاردارهای اطراف این قلعه نزدیک می شد با فحاشی و سنگ پرانی از طرف گشتاپوی رجوی از وی پذیرایی می شد
در فراق فرزند
این مادر که اعضای انجمن نجات کرمانشاه پای صحبت هایش نشستند، می گوید: در یکی از حضورهایش در پشت خاکریز زندان اشرف مصادف بوده با تجمع اجباری ساکنان اشرف در آنسوی خاکریز به قصد فحاشی و سنگ پرانی به خانواده ها که در این روز او پسرش را می بیند.
اشک تمساح رجوی ها برای قربانیان فرقه گرایی خود
بعد از آخرین حمله به لیبرتی وقتی خانواده های اعضا از فرماندهان فرقه خواستند که نام مجروحین را اعلام کنند تا آنها از نگرانی خارج شوند، رجوی ها به شدت به این خانواده ها تاخته و با وقاحت آنها را متهم نمودند که « می خواهند با اینکار محل اصابت موشک ها را در آورده و برای موشک های بعدی تصحیح گرا بکنند »!!!
کودکان در فرقه رجوی
کودکان در فرقه رجوی خائن هیچ جایگاهی نداشتند و آن جنایتکار برای اینکه بتواند از مادران و پدران آنها نهایت استفاده را ببرد، از این بیچاره ها بعنوان اهرم فشار بر روی خانواده هایشان استفاده می کرد و حتی از آنها برای جمع آوری اعانه استفاده ابزاری نمود که درآمد حاصل از ان را برای خوشگذرانی خودش استفاده نمود و یا ابزار کارهای تروریستیش را آماده می نمود
مریم قجر، خانواده یا کانون فساد از کدام می گوئید؟
اگر واقعا مریم قجر دلش به حال خانواده ها می سوخت نزدیک به سه سال همین خانواده ها برای دیدار فرزندانشان به درب اشرف مراجعه کردند پس چرا مسئولین سازمان اجازه حتی یک بار ملاقات با آنان را ندادند و آنها را مورد شدید ترین توهین ها قرار می دادند حال که دولت عراق اقدام به دفن این کشته ها نمود مریم قجر به ذهنش زده که این کشته ها هم خانواده دارند. بهتر است مریم به فکر ریختن گل بر روی قاب عکس کشته هایی باشد که هر روز بر دیوار اور اضافه می شود.
اوج کینه و نفرت خانواده ها به رجوی
در مجموع وقتی پای درد دل خانواده های اعضای اسیر در چنگال رجوی می نشینیم چه آنهایی که فرزندانشان هنوز در فرقه اسیر هستند و چه آنهایی که بستگانشان چه فرزند و چه پدر و مادرشان را در ترفندهای تروریستی رجوی باخته اند یک وجه مشترک و اتفاق نظر وجود دارد این وجه مشترک این طرف و آن طرف ایران هم ندارد.
گوشه ای از خاطرات کریم شیخی از اعضاء جداشده از فرقه رجوی
سازمان با استفاده از نقطه ضعف افراد،آنها را به عملیات می فرستاد از جمله (آرام) آرام یکی از بچه ها بود که همراه با خانواده اش پیوسته بود از بدو ورود به سازمان از او خواستند که همسرش را طلاق بدهد و حدودأ یک ماه با او جنگ و دعوا می کردند تا نهایتأ به خواست کثیف سازمان تن داد و همسرش را طلاق داد، زن و بچه او را به عنوان گروگان گرفتند و او را برای انجام عملیات به تهران فرستادند
خانم معصومه بازرگانی گلشن در حسرت دیدار دخترش در گذشت
مصیبت وارده برای دست اندرکاران انجمن نجات گیلان و خانواده های مرتبط با آن بسیار سخت و جانکاه بود چرا که عزیزی محترم وگرامی ازاعضای بسیارفعال انجمن را ازدست دادیم وبه سوگ نشستیم. طی سالیان گذشته مرحومه بازرگانی گلشن به همراه دخترش صدیقه (سوری) بمنظور دیدار و رهایی فرزندش از چنگال رجوی با دفتر انجمن ارتباط مستمر و لاینقطع داشت و بارها نامه نوشت شاید که بدست طاهره عضواسیرتشکیلات مافیایی رجوی برسد.
درخواست همیاری خواهر شهاب فروزنده از نهادهای حقوق بشری
شهاب شهاب کردیم ولی شهاب جواب نداد آخر او اسیر بود نه میزبان – از این قبیل مادر و خواهر و برادرآنجا کم نبودند. من وقتی پدرهای پیر را می دیدم که با التماس بچه ها را صدا می زدند من هم برای چند دقیقه خود را فراموش می کردم. این مادرها تنها جرمشان مادربودنشان بود و بس. آیا سازمان حقوق بشر عراق پاسخی برای این زجه زدنها دارد؟ آیا برای این خانواده ها کاری انجام داده اند.
ملاقات با خانم فاطمه صالح در دفتر انجمن نجات گیلان
خانم فاطمه صالح تنها خواهر مریم صالح عضو اسیر دستگاه مافیایی و دروغپرداز رجوی ضمن دیدار با مسول انجمن در پی کسب خبر از وضعیت اسفبار اسارت مریم آنهم در تشکیلات خارج کشوری رجوی گفت: من درحیرتم که خواهرم درخارج کشور و مشخصا اروپا با وجود امکانات ارتباطی فراوان نتواند دست کم ماهانه یکبار با من تماس داشته باشد و صرفا خبرسلامتی اش را به من بدهد.
رجوی و خانواده ها
رجوی در یکی از سخنرانی هایش برای سرکوب عواطف و سرسپردگی بیشتر اعضا میگوید بچه سمبل نفاق است و با این حرف اعضا را اماده برای جدا سازی از فرزندان نموده و کار را به سمتی کشاند که در سال 1370با این توجیه که کودکان در معرض تهدید بمباران و کشته شدن هستند تمامی کودکان را از خانواده ها جدا و آنان را به خانه تیمی های سازمان در اروپا فرستاد و در حقیقت با این عمل هم با جدا سازی پدر و مادر از کودکان رابطه آنان را قطع و عواطف آنان را سرکوب