پیام جداشدگان استان کرمانشاه به دوستان قدیمی خود در کمپ اشرف ۳
جداشدگان استان کرمانشاه در پیامی سرشار از تجربه و همدلی خطاب به دوستان قدیمیشان در «اشرف 3» خواستار رهایی، بازگشت به خانواده و پایان مناسبات فرقهای شدند و از سختیها، از دسترفتنها و زخمهای جسمی و روحی آن سالها روایت کردند.
نامه فرامرز پروا به برادرش محمد علی پروا در کمپ آلبانی مجاهدین خلق
حضور برادر عزیزم جناب محمدعلی (مامگه) سلام عرض می کنم. برادر جان من فرامرز برادر کوچکترت هستم. عرض سلام دارم و تمام اهل خانه و خانواده و اقوام سلام دارند و مشتاق دیدار و حداقل انتظار و آرزو دارند صدایت را بشنوند. برادر جان من از زمانی که از زنده بودنت از طریق دوستان جداشده […]
نامه صبورا شعبانی به برادرش محسن شعبانی
سلام برادر جانم محسن جانم عزیز دل خواهر امیدوارم حالت خوب باشد. چه سخت است که به جای در آغوش کشیدنت و بوسیدن روی ماهت، باید به نوشتن نامه ای که نمیدانم میخوانی یا نه اکتفا کنم. دوری ات زخمی بر قلبمان زده که مرهمش یافت نمیشود. دردانه خواهر، یوسف گمگشته ما کِی این دوری […]
نامه خواهران گل ریزان برای برادرشان عباس گل ریزان در کمپ آلبانی مجاهدین خلق
عباس جان ما خواهرانت از راه دور به شما سلام می کنیم. ما نگران شما هستیم ای کاش می توانستیم به شما سر بزنیم و بعد از چندین سال با هم دیداری داشته باشیم. هر موقع یاد شما می کنیم اشکمان سرازیر می شود. در گذشته خاطرات خوبی با هم داشتیم و نمی دانستیم سربازی […]
پیام سکران باوی به برادرش سلطان باوی در کمپ مانز مجاهدین
آقای سکران باوی در دیداری که روز یکشنبه 23 شهریور با اعضای انجمن نجات خوزستان داشت، از آنها در مورد آخرین وضعیت برادرش سئوال کرد که اعضای انجمن نجات هم توضیحاتی به ایشان ارائه دادند. در انتهای گفتگوها آقای باوی گفت می خواهم به زبان عربی به سلطان پیامی بدهم و خواهش می کنم هر […]
پیام فتح الله پیرزادی به برادرش حیدر پیرزادی در کمپ آلبانی مجاهدین
آقای فتح الله پیرزادی سالهاست که با انجمن نجات خوزستان به منظور کسب خبر از برادرش حیدر و تلاش برای نجات او در ارتباط است. وی پیامی به صورت تصویری برای برادرش تهیه و آن را جهت پخش در سایت نجات به دفتر انجمن نجات خوزستان فرستاد. آقای پیرزادی به اعضای انجمن نجات گفت امروز […]
چند کلام کوتاه با برادرم رضا زنگنه
برادر عزیزم رضا سلام چشمانم به در خیره مانده و هر کسی زنگ خانه را می زند فکر می کنم تو هستی! وقتی گوشی ام زنگ می خورد و شماره در مخاطبینم نباشد با خودم می گویم احتمالا رضا زنگ زده. ای کاش بزودی می توانستم ببینمت. وقتی به عکس هایت نگاه می کنم بغض […]
رامین جان مادر چشم انتظار توست
مادر تکیه گاه است. همه انسان ها در هر کجای دنیا که باشند، بر این امر اذعان دارند که مادر نمادی و استوره ای از عشق عاطفهو عاطفه محض است. تمام درد و رنج فرزندان را به دوش میکشد بدون آنکه خم به ابرو بیاورد، بدون آنکه خسته شود. فرزند هر چقدر هم که به […]
پیام تصویری عبدالرضا شیخ منصوری رامهرمزی برای برادرش نصار
در حاشیه دیدار اخیر اعضای انجمن نجات خوزستان با خانواده نصار شیخ منصوری رامهرمزی، برادر ایشان عبدالرضا شیخ منصوری پیامی تصویری برای برادرش آماده کرد تا در سایت نجات و در شبکه های اجتماعی منتشر شود شاید به طریقی به دست او برسد. نصار شیخ منصوری رامهرمزی سال 62 در جنگ تحمیلی اسیر و در […]
پروانه جانم تا کی چشم انتظارت بمانم؟!
پروانه سلام خوبی مادر؟ سلامتی؟ چرا تماسی با من نمی گیری احوالی از مادرت بگیری؟ من مادرتم چرا مرا فراموش کردی؟ من به لحاظ جسمی وضعیت خوبی ندارم دلم می خواهد هر چه زودتر تو را در آغوش بگیرم. من تو را فراموش نخواهم کرد زمانی که در عراق بودی تلاش زیادی کردم با تو […]
نامه ای برای آزاده عزیزم که سالهاست ندیدمش
دختر عزیزم آزاده جان، باز هم قلم در دست میگیرم و مینویسم؛ همچنان که بارها نوشتم و باز هم تا زمانی که نفسی در سینه دارم خواهم نوشت. برای مادری مثل من، نوشتن یعنی گفت و گوی قلبی با تو؛ تویی که همه لحظههای زندگیام با یادت معنا گرفته است. آزاده نازنینم، هنوز در خاطر […]
نامه ای برای پدرم حمیدرضا نوری در کمپ مجاهدین
پدر جان سلام حالت چطور است نمی دانم در کمپ آلبانی در چه وضعیتی هستی؟ به لحاظ جسمی سالمی یا نه؟ خبری از شما ندارم دلم خیلی برای شما تنگ شده! یادی از دخترت نمی کنی گویی که هیچکس را در این دنیا نداری. منتظر تماست هستم ولی تماسی نمی گیری پدر جان واقعا در […]