خرده فرهنگی بنام فرقه ی رجوی
این علاقه به همسان و همرنگ سازی اعضا را می توان ابزاری ارزیابی نمود که از طریق آن فرقه ی رجوی هر گونه نماد های شخصی و فرهنگی اعضا را نفی و سرکوب می کند. شاید خوانندگان محترم در جریان باشند که قه”سبیل” داشتن اعضا را تشویق و ترغیب می کند. همه ی فرقه ها کم و بیش تلاش هایی برای همانند سازی اعضای خود داشته و دارند. مثلا نوع پوشش زنان فرقه ی پلیگامیست در آمریکا که این روز ها اخبار زیادی در مورد آن منتشر شد برای من جالب بوده است.
سخنی کوتاه با
نتیجه ای که از صحبت های جدا شدگان اخیر می توان گرفت این است که این فرقه در درون بطور جدی با مشکل مواجه شده وبرای جلوگیری از فروپاشی دست به هر شیادی وحقه بازی می زند،چشم اندای که در انتظار این گروه است و در واقغ انتظاری غیر از این هم نمی توان داشت تنها چشم انداز فروپاشی است.
صدای آزادیخواهی در فرقه
سعید که در نوجوانی به معرکه گردانان قتلگاهش پیوسته بود بمحض آگاهی از افکار ونیت خبیثانه رهبران بد سیرت مدعی رهبری آزادیخواهی (طبق اطلاعات دریافتی از درون تشکیلات سیاه فرقه ضاله شب پرست) خواستار جدایی بود ولی زندانبانان دیوسیرت اشرف که تحمل جدایی بدنه تشکیلات را نداشتند و از آنجایی که دل این اسرا مملو از زخمهای شکنجه خبیثانه رجویستی بوده، آزادی اشان و راه یابی به دنیای آزاد برای این فرقه ضاله، گران تمام می شد، بنابراین سعی نمودند تا با شیوه های مختلف، جان جدایی طلبان را بستانند! و در نهایت بیشرمی از اینان بنام شهیدان تشکیلات نیز یاد می نمایند!
مصاحبه خانم بتول ملکی با آقای گسلر در سوئیس
کتاب” کالبد شکافی یک جریان ایدئولوژیک” را من به دوستم عبدالجبار الهاشمی که از تبعیدیان رژیم صدام حسین در سوئیس بود، تقدیم کرده ام. وی از اعضای وقت حزب کمونیست عراق بود که به دلیل مخالفت با حکومت صدام حسین و سیاست های حزب بعث مورد غضب واقع شده بود. اما” کتاب کالبد شکافی یک جریان ایدئولوژیک” برروی گروه تروریستی مجاهدین خلق در عراق که به ظاهر در مقابل رژیم تهران است، متمرکز شده است. یک سازمان سیاسی نظامی که تبدیل به یک فرقه و دیکتاتوری شده است. من فکر می کنم که جدا از تفاوت بین دیکتاتورها (حکومت صدام حسین و سازمان مجاهدین خلق) تمامی قربانیان آنان به یک اندازه رنج و عذاب می کشند.
نقض حقوق بشر در مناسبات فرقه تروریستی رجوی – قسمت ۱۲
خیلی زجر آور بود روان و ذهن ما را تحت فشار وحشتناک گذاشته بودند به طوری که حس می کردیم واقعا به بن بست رسیدیم.احساس عجز وناتوانی به ما دست داده بود. از طرف دیگر به خودم می گفتم: چرا مونده ام اشرف؟ و در جستجوی راه حلی برای فرارازاین فضای جهنمی بودم. ما بعد از آزادی از اسارت سازمان در اینجا داریم از شرایطی صحبت می کنیم که نیروهای سازمان در عراق در آن قرار داشتند.
باورشان نمی شد از داخل زنگ می زنم
بدلیل در لیست تروریستی قرارداشتن آنان در کشورهای آمریکا و اروپایی دیگر مثل قبل نمی توانند عکس العمل جدی داشته باشند و در صورت شکایت، شدیدا مورد برخورد پلیس قرار می گیرند ولی در رابطه با آمدنم برخورد کوچکی داشتند و چند نفر از نیرو های خود را به محل کارم به بهانه صرف غذا فرستادند من ابتدا اصلا آنها را نمی شناختم ولی موقع خروج با همکار ایرانیم شروع به صحبت کردند و سعی داشتند که با طعنه و تمسخر و توهین و… مرا نزد همکارم خراب کنند. آنها در واقع منتظر عکس العمل من بودند تا با من برخورد فیزیکی کنند که دوستم آنها را از رستوران خارج کرد.
کسی بدون اطلاع رهبری نفس نمی کشه
مسئول ما هم از لایه های انقلاب کننده بود و الباقی نفرات بخش ما هنوز انقلاب نکرده بودند نصف بیشتر ما مجرد بودیم و بقیه که شامل خواهر و برادرها (زنها و مردها) متاهل بودند. بعضی ها بدلیل بچه دار بودن هر شب به اسکان می رفتند و در حقیقت آنها کسانی بودند که یا با بچه خردسال وارد سازمان شده بودند یا بچه هایشان در سازمان بدنیا آمده بودند.
الگوهایی از جنس تروریسم
او از طرفی در زمان جنگ از صدام می خواست بیش از گذشته به ایران حمله کند و در برابر مردم ایران از سلاح های بیشتری استفاده کند، کشتار بیشتری به راه بیندازد و از طرفی گوشه چشمی هم به باند او برای نشان دادن خوش خدمتی و طبیعتا باز کردن جایی برای آنها در اندیشه های ایران آینده داشته باشند. رجوی هیچگاه در برخوردهایش با صدام از خود به عنوان تنها عامل و نجات بخش ایران نام نبرد و همیشه از موضع ضعف درمقابل صدا م ظاهر شد، گویی هیبت و جلال ظاهری” سیدالرئیس” بیش از آن بود که رجوی بخواهد از خود در پیشگاه صدام– حداقل – به عنوان یک آلترناتیو قوی نام ببرد.
خاطرات قلعه اشرف – قسمت شانزدهم
در واکنش و اعتراض به نشست طلاق و دستور مسعود به طلاق اجباری اعضای سازمان، تعداد زیادی از افراد مستقر در قرارگاههای سازمان در عراق که پاسپورت داشتند با زن و فرزندانشان قرارگاههای سازمان را در عراق ترک کردند و به کشورهای اروپایی رفتند و تعداد دیگری نیز بدون همسرانشان رهسپار کشورهای غربی شدند. و عده ای نیز که بحث طلاق را نپذیرفتند و اما مایل نبودند از سازمان جدا بشوند در عراق ماندند و تا سال های 72 – 73 در هر هفته یک روز به پیش زن و فرزندان خود می رفتند اما بعدا تحت فشار رهبران سازمان همسرانشان را برای همیشه طلاق دادند و حتی فرزندانشان را نیز هیچگاه ندیدند زیرا سازمان مسئولیت سرپرستی آنها را بر عهده گرفت و آنها را به کشورهای اروپایی یا امریکا و کانادا فرستاد.
دوزخیان
باید بگویم و شهادت دهم که چنین بازی زشتی با خانواده ما هم رفت. رجاله مذکری به پسرم تلفن کرده بود تا به تهمت های رجوی گونه بر مادرش روند. جوانی که مجرب از حوادث تلخ رجوی ها، اساسا از سیاست دوری می جوید و با زندگی در جامعه ی آزاد سوئد، رشته ی تحصیلی اش و همچنین بلند نظری ذاتی، فرقه بازی را محکوم می کند.
دستبردی شرمگینانه به ظرافت احساس و بردباری عاشقانه زنان
از آنجایی که معمولا زنان در مواجهه با مشکلات از صبوری ومقاومت بیشتری ازمردان برخوردارند لذا رهبری فرقه سعی می کند با برجسته کردن این امتیاز زنان درنزد مردان ا ز آنها بعنوان عامل تعین کننده ای در نگاهداری وپایبندی مردان نسبت به آرمانهای فرقه بهره برداری نماید.
عاقلان دانند
) البته در جواب باند رجوی باید گفت دربرخی موارد فحش شنیدن هم بد نیست چون شخص هتاک اوج حقارت و کوچکی خود را با این کار نشان می دهد و این مساله بر سعه ی صدر طرف مقابل نیز می افزاید. باید بررسی کرد و به دنبال این مطلب گشت که شخص هتاک آیا از سر تخلیه ی هیجان است که الفاظ ناشایست به کار می برد یا اینکه ریشه ی این مساله درضعف های دوران کودکی و یا حقارتهای دوران جوانی است؟شاید هنوز عده ای ندانند درلیگ برتر فوتبال انگلیس به برخی از تماشاگران که دائما اغتشاش ایجاد می کنند و تماشاگران حریف را کتک می زنند و در بیرون از ورزشگاه ها مغازه ها را به آتش می کشند هولیگان گفته می شود.