دام های رنگانگ سازمان مجاهدین خلق در فضای مجازی
همیشه وقتی به روزهایی که در درون سازمان بودم فکر میکنم، قلبم فشرده میشود. روزهایی که وعدهٔ آزادی و عدالت، تنها بهانهای بود برای کنترل ذهن و قلب ما. جوانانی که با شور و اشتیاق وارد میشدند، یکی پس از دیگری در میان دیوارهای بلند قرارگاهها گم میشدند، دور از خانواده، دور از دوستان و […]
خاطرات تلخ آبان ماه ۱۳۶۴
آبان ماه هر سال ناخودآگاه به یاد تصمیم اشتباهم می افتم که سالها مرا از زندگی عقب انداخت. آبان ماهی که با پای خودم وارد چاه ویل تشکیلات رجوی شدم. من از سال 1363 از طریق تلفن به سرپل سازمان وصل شدم. آبان سال 1364 از طریق مرز زاهدان توسط قاچاقچی در پاکستان به سازمان […]
رجوی می گفت هر کس برگردد اعدام می شود!
با سلام اسد پاک هستم. شنیدن داستان زندگیم خالی از لطف نیست و شاید پر باشد از درس هایی که به درد شخصی یا اشخاصی بخورد. من سال 1359 در جنگ ایران و عراق در منطقه قصرشیرین از ناحیه هر دو پا زخمی شدم و با همان وضعیت اسیر نیروهای عراقی شدم. مدت 9 سال […]
محمد رضا مبین| از زندان های رجوی تا رهایی و زندگی در دنیای آزاد
نمای بیرونی سازمان مجاهدین خلق، هرگز بازتاب مناسبات درونی آن نیست. دوگانگی عظیمی سرتاپای این سازمان را در بر گرفته است، از بیرون که نگاه می کنی: نمای بیرونی سازمان مجاهدین خلق آزادی، مبارزه، دمکراسی، مناسبات توحیدی، مناسبات انقلابی و بدون تبعیض، که سر در این سازمان هم صداقت و فدا نگارش شده است. اما […]
در قفسی به نام اشرف محبوس بودیم
ترسیم خاطرات تلخ اسارت در کمپ اشرف مجاهدین خلق شاید از هر کار دیگری برای اعضای نجات یافته از این گروه سخت تر باشد. اما برای ثبت در تاریخ و برای آگاهی نسل نو باید هر از گاهی قلم به دست گرفت و پرده از واقعیت های پشت پرده مجاهدین خلق برداشت تا مبادا هم […]
رجوی باید پاسخگوی جوانی از دست رفته ام باشد
من در حصار اسارتگاههای رجوی، در میان آرزوهای جوانی ام، پیر شدم … حسرت جوانی کردن در وجودم رسوب کرد، بهار را ندیده خزان شدم … ای روزگار ! از چه کسی می توان گرفت، تاوان این جوانی از دست رفته را؟ 27 سالگی ام تا 37 سالگی ام ، در اسارتی سخت و دردناک […]
بهانه های دلخوشی و خوشبختی
دو دهه است که در سرزمینم ایران و زادگاهم به دور از نکبت رجوی و تشکیلات سیاهش زندگی شاد و مفرحی دارم که بدان مفتخر و خدایم را شاکرم. خوشحالی و نشاط و سرزندگی را هیچکس در یک سینی طلایی تقدیم آدمی نمیکند بلکه باید با تلاش و امید به زندگی آنرا ساخت و به […]
از کابوس مجاهدین تا شیرینی زندگی در کنار همسر و فرزندم
از زمانی که از تشکیلات رجوی جدا شدم، دیگر تمایل ندارم حتی در خلوت خودم و یا حتی در خواب هم خاطرات آن روزهای تلخ را مرور کنم. البته گاهی پیش می آید که گوشه هایی از آنچه بر من گذشته است را برای بعضی ها تعریف می کنم، گرچه مطمئن نیستم برایشان باورپذیر باشد […]
همراه با عزیزانم در جوار امام رئوف
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا الْمُرْتَضَی الْإِمَامِ التَّقِیِّ النَّقِیِ بارالها درود و رحمت فرست بر علی بن موسی الرضا پسندیده پیشوای پارسا و منزه وَ حُجَّتِکَ عَلَی مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَی الصِّدِّیقِ الشَّهِیدِ و حجت تو بر هر که روی زمین است و هر که زیر خاک بسیار راستگو و […]
معنای زندگی به دور از تشکیلات رجوی
روز 19 مهر روز مهمی برای من و خانواده ام است. روزی است که فرزندم به دنیا آمد و مرا با دنیای شیرین پدر شدن آشنا کرد. حسی وصف ناپذیر که لذتش تا عمق وجودت نفوذ می کند. هر ساله سعی می کنیم برای فرزندم جشن تولدی بگیریم تا این خاطرات در ذهن پاک و […]
تجدید دیدار شیرین در مشهد و ذکر خاطرات تلخ عراق
بعد از چند سال سعادت برای من و خانواده ام یار شد تا خدمت آقا علی ابن موسی الرضا برویم ، اصلا خودش ما را طلبید و اسباب سفر را فراهم نمود. مدتها بود که خانواده ام از من درخواست زیارت امام رضا را داشتند، چند بار تلاش کردیم و هربار موانع و مشکلاتی در […]
یکی از تفاوت های داخل تشکیلات رجوی با دنیای خارج از تشکیلات
روز سه مهر تاریخ تولد من بود. مطلبی به ذهنم زد که ترجیح دادم با بقیه به اشتراک بگذارم. من حدود 24 سال در داخل سازمان مجاهدین خلق فعالیت کردم. خوشبختانه سال 90 درست یک ماه بعد از وقایع 19 فروردین از آن زندان بزرگ فرار کردم. سپس به ایران برگشتم و تشکیل خانواده دادم […]