ورود به قرارگاه فرار از اشرف، فرار از جهاد اکبر بود؟ – قسمت دوم
زندگی در کنار خانواده، موهبتی که دوباره نصیبم شد دیدار فاضل فرهادی با اعضای انجمن نجات اراک
دفتر بغداد و جاذبه های مبارزه فرار از اشرف، فرار از جهاد اکبر بود؟ – قسمت اول
تبریک به آقای مجید محمدی به مناسبت تولد فرزندش
اخیرا با خبر شدیم که َآقای مجید محمدی از دوستان بازگشته استان مازندران، به کوری چشم رجوی های پلید، صاحب فرزند شدند. ما ضمن تبریک قدم نورسیده به آقای محمدی و همسر و خانواده ایشان، زندگی شیرین تری را برای آنان آرزو می کنیم. اعضای جدا شده چه در ایران و چه در نقاط دیگر دنیا، زندگی جدیدی را آغاز کرده اند و اخبار رسیده از آنها نشان از حیات و زندگی دارد. در واقع می توان گفت: اعضا در تشکیلات فرقه می میرند و جدا شدگان حیات و زندگی دوباره می یابند
موضوع شکایت من از سازمان مجاهدین خلق
باید بگویم حتی نمی توانستیم رادیو گوش بدهیم و دزدکی و زیر پتو آن هم بعد از خاموشی و با هدفن گوش میکردم. جایی که برای انسان کوچکترین ارزشی قائل نمی شدند و همه چیز را با زور و توهین به فردیت هر شخص آن هم در یک جمع و آخر هم بدون هیچ حقوقی مرا به یک جایی رها کرد و الان که بهترین زمان عمرم را از دست دادم و5 بارعمل جراحی شدم بر اثر فشاری که آنجا آمده است و امروز توان کاری ندارم بدون هیچ پولی ما را رها کرده و برایمان هم یک مارک زد که شما سالها نفوذی بودید
از یادداشت های سیروس غضنفری – قسمت اول
سال 69 عراق به کویت حمله کرد و حدوداً 3 ساعت کویت توسط ارتش صدام اشغال شد و در آن زمان تازه از آموزشهای سیاسی و تشکیلاتی مریم چرا؟، راحت شده بودیم که یک مرتبه این خبر بین نفرات پیچید. آن موقع ساعت 2 شب بود که من بازیهای المپیک را تماشا می کردم که یک مرتبه مسئول تابلو بولتن خبر فوری را زد چند ساعت بعد خبرهای دیگر، خلاصه ما تا ساعت 30/4 خبرها را خواندیم و صبح یک پیام از طرف مسعود رجوی برای همه در سالن غذاخوری خوانده شد. دراین پیام 3 جمله را می شد دریافت که عبارت از این بود: شما با انقلاب خواهر مریم چرا؟، پا به میدان جنگ گذاشتید و می خواهید مثل مریم از آتش عبور کنید
خاطرات مجتبی پور رحیم؛ یک بازگشتی از چنگال رجوی
امروز من می خواهم این را به رجوی بگویم که ماها نه تنها که پیروز شدیم و از آن تشکیلات دروغین و ضد انسانی و عوام فریب توانستیم به یاری خدا جان بدر بردیم و امروز ماها هستیم که تک تک روی جنازه های شما می ایستیم و با افتخار فریاد می زنیم که خدا را شاکریم که شریک این همه خیانت و جنایت در حق ملت ایران نبودیم و ملت ما با بیداری و هوشیاری کامل فرزندان خودشان را از صف شما یزیدیان زمان جدا کردند،و امروز من با دیدن بچه ام به زندگی امیدوارم چیزی که تو از همه گرفتید و برای به قدرت رسیدن خودت حرام می دانستید
گفتگوی بنیاد خانواده سحر با خانم ها بتول سلطانی و میترا یوسفی – قسمت چهاردهم
اگر در رابطه با ازدواج مسعود با اشرف روی محورها و اشتراکات فکری و قابلیت های فکری و تشکیلاتی اشرف صحبت می شد، در مورد فیروزه تعمد بود که اصلا در این باره صحبت نشود. از قرار آنچه بعضا مطرح می شد اینها هیچ وجه اشتراکی با هم نداشتند.
نامه حسین نژاد به رئیس دانشگاه الازهر
برایم این سؤال مطرح است کسی که ادعا دارد یک روحانی مسلمان است چگونه می تواند دروغ بگوید و چنین دروغ رسوا و آشکاری را روز روشن به قلم بیاورد. وی این دروغ را خطاب به جنابعالی شیخ الازهر مرجع اعلای مسلمانان و در نامه ای که به صورت علنی برای همگان و افکار عمومی مسلمانان منتشر شده نوشته است که یک گناه کبیره و توهین به مقدسات و شخصیتهای مسلمین و توهین به شعور آنان و قدرت فهم و درک افکار عمومی است به علاوۀ اینکه وی به عنوان یک پدر ایرانی مقیم فرانسه فرزند نوجوان خودش را از پاریس به عراق فرستاد تا در جنگ در کنار نیروهای عراقی علیه میهنش شرکت کند و درحالیکه هنوز به سن بلوغ نرسیده کشته شود
بیانیه ی جمعی از رها شدگان از اسارت فرقه ی رجوی درآذربایجان شرقی
این تصمیمات رجوی ها کاری جز اسارت بیشتر دوستان ما وفرزندان شما درمناسبات اهریمنی رجوی نداشته و صرف درخواست سلاح بمنزله ی تحریک گروههای افراطی عراقی برای کشتار این دوستان سابق ما وفرزندان شما بوده و نقشه ی پلیدی است که رجوی برای لاپوشانی اسرار مگو وجنایاتی که درحق این فرزندان میهن ومردم عراق کرده، کشیده و هدف دیگرش کشته سازی بیشتر واستفاده های تبلیغاتی ازاین جنایت است!
گفتگوی بنیاد خانواده سحر با خانم ها بتول سلطانی و میترا یوسفی – قسمت سیزدهم
معتقدم اصلا رابطه مسعود با اشرف از اساس فاقد انگیزه های معمول بوده است. یعنی یک رابطه صرفا تشکیلاتی، سیاسی و آنطور که مسعود و مهدی ابریشم چی می گفتند ماهیتا تشکیلاتی بوده است. چون طرف او هم آدمی نبوده که بطور معمول معیارها و ملاک ها و مناسبات جامعه عادی را با خود حمل کند.
گفتگوی بنیاد خانواده سحر با خانم ها بتول سلطانی و میترا یوسفی – قسمت دوازدهم
هر کسی در درون خودش یک پیشوا و رهبر خودبخودی درست کرده است. این را رجوی به قبر تعبیر می کند و می گوید برای رستگاری و هدایت باید این سنگ قبر برداشته بشود تا افراد بتوانند خودشان را به آن رهبر واقعی بیرونی وصل کنند. به قول خودش دوشاخه شان را به پریز رهبری وصل کنند و از او انرژی بگیرند. این صورت مسئله ای است که رجوی از وضعیت خودش و ملاء اش ارائه می دهد. اما به دنبال همین صورت مسئله رجوی یک راه حل را مطرح می کند به این معنا که اگر قرار باشد از این قبر بیرون بیاییم و از نور آن رهبری منتفع بشویم، قبلش باید یک کسی آن سنگ قبر را از روی قبر ما بردارد. اگر چنین کسی نباشد بخودی خود ما نخواهیم توانست از این قبر بیرون بیاییم. کسی که این سنگ قبر را بر می دارد، همین مریم است. کسی که ما را به آن نقطه آرمانی و پریز رهبری وصل می کند همین مریم است. شاید یک جمله ای از قول مهدی ابریشم چی که خوشبختانه همراهم دارم بتواند کلیت این مفهوم را بیان کند.
خاطرات دوازده سال اسارت در فرقه رجوی از زبان علیرضا رحمانی مقیم درآلمان – قسمت دوم
نفرات را برای شعار دادن علیه خانواده ها به زور بسیج می کردند یادمه یکبار فرمانده قسمت ازمن خواست که درشعار دادن برعلیه خانواده ام شرکت کنم من قبول نکردم سراین موضوع تحت فشار روحی زیادی قرار گرفتم حرفهای تکراری وخسته کننده پوچ وبی محتوا جلسات همه ساختگی برپایه توهمات همه چی جبر؛ نه من بلکه خیلی از نفرات به سیم آخر زده بودیم یادمه موقع حمله پلیس عراق خودم را چند بار جلوی گلوله قرار دادم که شاید گلوله به من بخورد واز این مرگ تدریجی رها شوم ولی گویا سرنوشت بازی دیگری داشت
اسیران بیمارساکن لیبرتی قربانی دروغ و شیادی های فرقه رجوی
یکی از خصایص ضدانسانی فرقه تروریستی رجوی دروغگویی و هوچیگری درنشر اخبار دروغ درمورد وضعیت جسمی وروحی اعضای خود بخصوص درمورد رسیدگی ومداوای اعضایی که بیمار و یا مجروح هستند می باشد سران این فرقه جنایتکار اسیرکش با یک دروغپردازی مضحک بطور مرتب از طریق شورای دست ساز خود عنوان می کند که ارتش و دولت عراق درانتقال بیماران و مجروحان فرقه کارشکنی می کند!! تا به نحوی جنایتی که خود در حق اسیران بیمار روا می دارد را بپوشانند
گفتگوی بنیاد خانواده سحر با خانم ها بتول سلطانی و میترا یوسفی – قسمت یازدهم
این درست است که همه میز این ازدواج به قول شما روی همین ضرورت ها طراحی و متمرکز می شود، اما وقتی مریم و مسعود برای نهادینه کردن این ترکیب به عقد شرعی و رایج متوسل می شوند، خودبخود این مناسبات را تداعی می کند. البته آنچه در بیرون از مناسبات روی آن بحث می شود همان محرمیت ایدئولوژیک است، اما آنچه در وهله اول در درون تشکیلات مطرح است. یک رابطه زناشویی معمولی و البته از جنس ازدواج های تشکیلاتی است. منتهی فرقش با بقیه ازدواج های تشکیلاتی در این است که مریم از مهدی طلاق گرفته و بلافاصله همسر مسعود شده است.

