پنجشنبه, ۲۷ آذر , ۱۴۰۴
  • خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت شصت و سوم 25 آذر 1404

    پرچم آمریکا در قلب اشرف
    خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت شصت و سوم

     شکست خاموش یک امپراتوری هیچ‌گاه تصور نمی‌کردم که روزی برسد که جهان اطرافم چنین دگرگون شود. آنچه در هفته‌ها و ماه‌های پس از سقوط صدام رخ داد، چیزی نبود که حتی در خیالات شبانه‌ام جا داشته باشد. واژه‌ای که بتواند آن را توصیف کند، تنها یک چیز است: هرج‌ومرج. با ورود نیروهای آمریکایی به عراق، […]

دیدار فاضل فرهادی با اعضای انجمن نجات اراک 24 آذر 1404

زندگی در کنار خانواده، موهبتی که دوباره نصیبم شد دیدار فاضل فرهادی با اعضای انجمن نجات اراک

فرار از اشرف، فرار از جهاد اکبر بود؟ – قسمت اول 24 آذر 1404

دفتر بغداد و جاذبه های مبارزه فرار از اشرف، فرار از جهاد اکبر بود؟ – قسمت اول

نگاهی به مقاله آقای ایرج شکری 21 بهمن 1392

نگاهی به مقاله آقای ایرج شکری

در پی آن این همسویی رجوی را با غرب و بخصوص آمریکا به عنوان تنها شانس دستیابی به قدرت از طریق این تنازع به چالش کشیده‌اید و آن را بی‌مقدار دانسته‌اید. که باید گفت این استراتژی سالهاست که عصای دست رجوی بوده است. دادن اطلاعات هسته‌ای از روز اول و راه انداختن این مناقشه بین ایران و غرب، از اساس هم برای پیشبرد همین راهبرد بوده است.

محمد رزاقی: با قطع سر، سازمان تروریستی مجاهدین در عراق هم فرو می ریزد 21 بهمن 1392

محمد رزاقی: با قطع سر، سازمان تروریستی مجاهدین در عراق هم فرو می ریزد

به یقین و با اطمینان می توانم بگویم که هر گاه تشکیلات رجوی از حالت منسجم خارج شود فروپاشی تشکیلات رجوی سرعت بیشتری خواهد گرفت چه در عراق و چه خارج از عراق باشد هم اکنون سران فرقه رجوی کنترل اعضاء نگون بخت را بدست دارند اگر انها را از بدنه تشکیلات جدا کنند در همان عراق هم فروپاشی تشکیلات رجوی رخ خواهد داد.

گفتگو با آقای علی خاتمی عضو جداشده از مجاهدین ـ قسمت هشتم 20 بهمن 1392

گفتگو با آقای علی خاتمی عضو جداشده از مجاهدین ـ قسمت هشتم

در درون تشکیلات به ما می گفتند خانواده ای که قاچاقی به عراق بیاید قدمش به روی چشم ماست!! بدلیل اینکه اگر خانواده ای قاچاقی به عراق بیاید نان سران فرقه رجوی تو روغن است هم بهره سیاسی اش را می برند و هم بنوعی نیرو جذب می کنند. ولی همین خانواده اگر از راه قانونی به عراق بیاید و گذرنامه داشته باشد از نظر سران فرقه رجوی انگ مزدور وزارت اطلاعات / الدنگ/کانون فساد/ و غیره می خورد که در بحث های قبلی ام بعنوان نمونه چند مورد مثال زدم.

هنگ حنیف رجوی ها را در یابید! 20 بهمن 1392

هنگ حنیف رجوی ها را در یابید!

رجوی آنها را با ترفند ضد بشری از پدر و مادرانشان جدا کرد و به خارجه فرستاد بعد از جنگ و گذشت چندین سال رجوی ضد بشر مجددا با این ترفند که آنها را نزد پدر و مادرشان بر میگرداند به پادگان اشرف منتقل کرد و یک محلی در کنار مقر (تخصصی) به آنها اختصاص داد و آن مقر یا محل را هنگ حنیف نام گذاری کرد از این بابت رجوی به خودش می بالید که کلی نیرو به پادگان اشرف اضافه شده است. به آنها می گفتند بچه های سازمان.

گوشه ای از خاطرات کریم شیخی از اعضاء جداشده از فرقه رجوی 16 بهمن 1392

گوشه ای از خاطرات کریم شیخی از اعضاء جداشده از فرقه رجوی

سازمان با استفاده از نقطه ضعف افراد،آنها را به عملیات می فرستاد از جمله (آرام) آرام یکی از بچه ها بود که همراه با خانواده اش پیوسته بود از بدو ورود به سازمان از او خواستند که همسرش را طلاق بدهد و حدودأ یک ماه با او جنگ و دعوا می کردند تا نهایتأ به خواست کثیف سازمان تن داد و همسرش را طلاق داد، زن و بچه او را به عنوان گروگان گرفتند و او را برای انجام عملیات به تهران فرستادند

خاطرات یک بازگشتی از چنگال رجوی به نام مجتبی پور رحیم 14 بهمن 1392

خاطرات یک بازگشتی از چنگال رجوی به نام مجتبی پور رحیم

و نفر را چشم بسته توسط نفراتی که از ایدئولوژیک رجوی کاملأ خالص و بی رحم بودند می سپردند و بعدش هم به آنها مارک بریده مزدور می زدند و تحویل استخبارات عراق می دادند ولی در رابطه با نفراتی که از اردوگاهای عراق در اشرف بودند هر روز متحمل فشارهای روحی و جسمی و تهدید و تحقیر از طرف آدمهای رجوی می شدیم و در نشست های بزرگ خود رجوی از بچه های اردوگاه به عنوان گروهبان صوتی و بی بند و بار و حرفهای رکیک دیگر می گفت و به جیب خودش می ریخت

خاطرات تکان دهنده از مناسبات فرقه رجوی از زبان عبدالحمید هاشمی 14 بهمن 1392

خاطرات تکان دهنده از مناسبات فرقه رجوی از زبان عبدالحمید هاشمی

به دستور شخص مسعود رجوی که قبل از عملیات مروارید در نشست جمعی صادر شده بود، هر کس به پایگاه یا جاده تردد داشت بایستی کشته می شود و بایستی تیراندازی می کردیم و می گفت حق استفاده از سلاح را دارید، و درنگ نکنید و شبها بطور خاص با کمترین شک و یا تردیدی شلیک کنید، شلیک ها مستمر ادامه داشت در حالی که در اطراف پایگاه و کنار جاده عبوری مردم تردد و یا ساکن بودند، و بعدها از همین نیروها که ثابت کارشان نگهبانی بود شنیدم یک شب سه تن از اکراد عراقی را در کنار جاده جلولا به کفری را کشته بودند

گفتگو با آقای علی خاتمی عضو جداشده مجاهدین ـ قسمت هفتم 09 بهمن 1392

گفتگو با آقای علی خاتمی عضو جداشده مجاهدین ـ قسمت هفتم

اصلا فکر نمی کردم بعد از۲۵ سال بتوانم خانواده ام را ببینم. اما آنها را دیدم و در آغوششان گرفتم. باید از همین فرصت استفاده کنم و به رجوی بگویم همه آن حرفهایی را که در مناسبات و تشکیلات کثیفت به دروغ به من القا کرده بودید۱۸۰ درجه عکس بود. تمام آن مزخرفات شما در لحظه اول دیدار و ملاقات با خانواده ام در ذهنم نابود شد. امروز احساس می کنم دوباره بدنیا آمدم و زندگی جدیدی را استارت زدم. بله آقای رجوی زمستان رفت و روسیاهی آن به زغال ماند.

نامه گروهی از جدا شدگان مجاهدین به رئیس کمیساریای عالی پناهندگان ملل متحد 08 بهمن 1392

نامه گروهی از جدا شدگان مجاهدین به رئیس کمیساریای عالی پناهندگان ملل متحد

ما از درخواست خانواده های ساکنان کمپ لیبرتی مبنی بر سرعت بخشیدن به پروسۀ انتقال ساکنان این کمپ از جهنم عراق، که هر روز شاهد کشتار مردم بیگناه خود این کشور با اعمال تروریستی و درگیریهای فرقه ای داخلی است، به کشورهای ثالث بویژه بیماران و زخمی ها و حدود یک سوم از آنان که از قبل دارای مدارک و حق اقامت و پناهندگی در کشورهای اروپایی و آمریکا می باشند با هر تعداد و به هر یک از کشورهای آزاد جهان حمایت می کنیم

یاسر عزتی: وصیتنامه دروغین از مادرم جعل کردند تا دست به اسلحه ببرم 08 بهمن 1392

یاسر عزتی: وصیتنامه دروغین از مادرم جعل کردند تا دست به اسلحه ببرم

در سال ۷۶ وصیت نامه دروغینی از مادرم که در عملیات مرصاد جان خود را از دست داده بود به من دادند که در آن نوشته شده بود «تو باید اسلحه بدست بگیری و راه من را ادامه بدهی» من هم تحت تأثیر آن قرار گرفتم. پس از آن ما را به فرانسه و محل اقامت مریم رجوی فرستادند که در آنجا بحث های مفصلی در جهت اهداف سازمان آغاز شد. عمده افراد حاضر در آنجا هم از کادرهای قدیمی سازمان مجاهدین بودند.

گفتگو با آقای علی خاتمی عضو جداشده مجاهدین ـ قسمت ششم 06 بهمن 1392

گفتگو با آقای علی خاتمی عضو جداشده مجاهدین ـ قسمت ششم

شکرخدا وقتی از اشرف خارج شدیم و به لیبرتی رفتیم من این بار گول رجوی را نخوردم با قاطعیت به نماینده سازمان ملل گفتم مطلقا تمایلی به ماندن در لیبرتی را ندارم و میخواهم نزد خانواده ام به ایران بازگردم. الان هم آنقدرخوشحال هستم که نمی توانم احساس خودم را که در کنار خانواده ام هستم بیان کنم. این پنجمین بار است که تسهیلات سفر خانواده ام فراهم شده و برای دیدار من آمدند که تصورش را نمی کردم و نمی دانم چطور احساسات خودم را بیان کنم.

گفتگو با آقای علی خاتمی عضو جداشده مجاهدین ـ قسمت پنجم 06 بهمن 1392

گفتگو با آقای علی خاتمی عضو جداشده مجاهدین ـ قسمت پنجم

حسابرسی هم به این شکل بود در حین کار که نفر خسته می شد فرمانده به سراغش میامد و نفر را صدا میزد انگار به نوکرش دستور می دهد و بهانه های بنی اسرائیلی می گرفت که چرا اینجا را خوب تمیز نکردی/چرا با فلانی در وسط کار صحبت کردی /چرا محفل زدی/ چرا وقتی توالت رفتی نیم ساعت طول کشید/ چرا کارت کند است، چرا اینقدر شلخته ای/ خلاصه آنقدر می گفت تا فرد عصبی میشد و با فرمانده اش عصبی برخورد می کرد همین موضوع را فرد باید در نشست عملیات جاری هم می خواند تا۲۰نفر هم در نشست به او فحش و دشنام بدهند.

blank
blank
blank