اینجا و جایی دیگر مستندی درباره سوءاستفاده از کودکان در سازمان مجاهدین خلق
به مناسبت روز دانشجو رجوی می خواهد دانشجویان را در توهمات خود شریک کند!
مریم سنجابی: نفرات مجاهدین خلق در لیبرتی قربانی حماقت رجوی شده اند
همه معتقدند که زندگی ساکنان اشرف در خطر است اما رجوی میگوید که اگر هزار نفر از مجاهدین هم کشته شود ما در اشرف باقی خواهیم ماند. طبیعتا آنهایی که زندگی و جان و مالشان به خطر میافتد، رجوی و دیگر سرکردگان نیستند بلکه این اعضای بیچاره هستند که سالها است در این اردوگاهها زندانی شدهاند
چه کسی باور می کرد؟
خانم رجوی در حالی شعار آزادی می دهد و برای اربابان غربی ژست های دموکراتیک می گیرد که چند هزار نفر از اعضای اسیر فرقه در تشکیلات سازمان مجاهدین آرزوی آزادی و زندگی در دنیای آزاد را دارند. واقعاً چه کسی باور می کند که بسیاری افراد مجاهدین بیش از بیست سال است تماس با دنیای خارج نداشته اند.
مرده دزدی دیده بودیم اما قبر دزدیدی ندیده بودیم!
سیمای واقعاً نفاق سازمان در فیلمی، قبری منتسب به عزت ابراهیم نژاد نشان می دهد که در روی آن چند شاخه گل و در پایین آن کاغذی گذاشته شده است که مطلب آن اصلا خوانا و معلوم نبود و فیلمبرداری آن به گونه ایست که نمی توان مطالب حک شده بر روی سنگ را بخوبی خواند و لذا مخاطب فرصت خواندن پیدا نمی کند و جالبترین قسمت این قبر دزدی آن است که قبر مربوط به فردی با نام ابراهیمی می باشد نه عزت ابراهیم نژاد
اعضای لیبرتی باز هم قربانی سیاست های حماقت بار فرقه خواهند شد
حال رجوی بصورت مضحکی اطلاعیه صادر می کند که اموال اشرف در حال بسرقت رفتن است. آن زمان که درعراق جنگ نبود نه دولت عراق تضمینی داد و نه سازمان های بین المللی توانستند حافظ ساکنان کمپ باشند و حال که کشور عراق در جنگ درونی می سوزد انتظار ابلهانه ای است که سازمان فکر کند اموال و جان اعضا در امان خواهد ماند.
خیانت رجوی به نیروهای خودی
قبل از هرچیزی خط قرمزی است که بین نیروها و رهبران بالای سازمان همچون مژگان پارسایی، صدیقه حسینی، زهره اخیانی و مسئولین بالای نهادها و شاخه های سازمانی که همه در دستان زنان است وجود دارد. البته بودن در میان آنها و دیدن شرایط زندگی آنها امری است که هرکس نمیتواند آنرا ببیند ولی نمونه هایی وجود دارد که هم خود دیده ام و هم از افرادی که اقوام نزدیک آنها در راس فرماندهی بودند
خط ترور در داخله و خفقان و سرکوب در مناسبات
رجوى براى اینکه توجیهى در نگه داشتن افراد داشته باشد، در این مرحله بحث”طعمه” و خارجه گرائى، نشست هاى معروف به”دیگ” قرارگاه باقرزاده را برگزار کرد و تمام سطوح سازمان را وارد آن نمود. این سرى نشستها که با مسئولیت مسعود و مریم رجوی صورت میگرفت، چه فشارهاى روحى و روانى و جسمى که به نفرات وارد نشد؟
چرا رجوی برای نجات سه هزار ساکنین لیبرتی فراخوان نمیدهد؟
خانم رجوی خود را دایه مهربان تر از مادر نشان داده و می خواهد بگوید که او شدیدا به دنبال حقوق بشر و خواهان نجات جان آن گروگانها است، ولی اگر راست میگوید اول به فکر هزار زن ایرانی و دو هزار مرد ایرانی باشد که الان در اردوگاه لیبرتی جانشان در خطر است، یا به بیان درست تر جانشان توسط او و همسرش مسعود رجوی به خطر انداخته شده است.
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل
حال ماجرا این است که اخیرا در فضای مجازی فردی موسوم به مجتبی فتحی، با بغض و کین تصویری از پرچم امریکا را که سربازان ایرانی در حال آتش زدن و شلیک به آن هستند درج نموده و در محکومیت این حرکت سربازان ایرانی را مزدور خطاب نموده است که چرا پرچم ارباب رجوی را آتش میزنند.!!
نگاهی به رویاهای کودکانه مریم قاجار و موضع صریح و روشن دولت فرانسه درباره فرقه رجوی
درواقع دولت فرانسه بااین موضع گیری به فرقه رجوی هشدارداده است که همه تحرکات این فرقه را دقیقا تحت نظر دارد ولذا تکرار حمله به پایگاه این گروه همانند سال ۲۰۰۳ چندان هم دور از تصور نیست چراکه طی این سالها برگ های اتهامی زیاد تری برپرونده فعالیت های این فرقه درفرانسه افزوده شده است
انگار که رجوی ها باز هم گوششان بدهکار نیست و خودشان را به کوچه دیگر می زنن؟!
ما هم توصیه ای به مریم خانم داریم و اینکه بداند این کارها و اقدامات، چیزی را تغییر نخواهد داد و به نفع او و گروه رو به زوالش نخواهد بود، جدا از اینکه برگزاری این نمایشنامه ها هم مرهمی بر زخم سردار بزرگش یعنی مسعود خان نیست؟! مریم خانم! باز خوب است شما که حداقل یک موش و گربه بازی در خارج از کشور عراق دارید و با رفتن به اینجا و آنجا و دیدار با این و آن خود را سرگرم و نمایشنامه ای را اجرا می کنید؟!
فیلم ناتمامی برای دخترم سمیه
وقتی صحبتهای بتول سلطانی توی گوشت باشد و دختری هم در پادگان اشرف داشته باشی آن وقت متوجه میشوید که یک پدر پشت این سیمخاردارها چه میکشد.
رجوی می گوید هر که با ما نیست بر ما است
تشکیلات سازمان با او کار توضیحی می کنند او روی حرفش می ایستد و می گوید کاری دیگر به کار شما و بقیه ندارم، می خواهم به زندگی شخصی و عادی ام بر گردم با اصرار و پافشاری از دست آنها خود را خلاص می کند به سمت ترمینال شرق می رود، در همین اثناء سازمان با طرح و برنامه یک ترکیبی را به سراغش می فرستند، توی خیابان با او وارد گفتگو می شوند، از قرار قصد داشتند او را بربایند و یک جوری سر به نیست اش کنند

