کمپ موسوم به تیف اولین دریچه آزادی – قسمت هفتم
در قسمت قبل از صحبت با یکی از افراد جداشده در تیف گفتم که از نحوه پیوستنش به مجاهدین خلق با من صحبت کرد و از آشنایی با دختری گفته بود که او را به عراق و اشرف کشاند. او در ادامه داستان خود گفت: “روزها بi سرعت می گذشت ولی هیچ خبری از آمدن […]
کمپ موسوم به تیف اولین دریچه آزادی – قسمت ششم
در قسمت قبل تا آنجا گفتم که بعد از اولین تماسم با خانواده ام ، سوالات زیادی در ذهنم ایجاد شده بود که در تنهایی به آنها اندیشیدم. اما حالا احساس می کردم بعد از سالها برای انبوه سوالاتی که رجوی در ذهن ما القاء کرده بود و طی این سالها بر دوش و روح […]
کمپ موسوم به تیف اولین دریچه آزادی – قسمت پنجم
در قسمت قبل از اولین تماس با خانواده گفتم. صدای مضطرب وهیجان زده ای در گوشم پیچید. علی تو هستی؟ برادر عزیزم کجا بودی در این سالها؟ بغض در گلویش بود. صدایش لحظه ای قطع شد. هق هق گریه امانش نمی داد . قدری که آرام گرفتم سوالات من شروع شد. دلهره عجیبی در مورد […]
۶ ماه حضور در زندان فرقه بر من چگونه گذشت – قسمت پایانی
در قسمت قبل توضیح دادم که چگونه نسرین سعی کرد با مظلوم نمایی مرا از تصمیمم برای جدایی از تشکیلات، منصرف کند. صبح روز بعد از برگشت از نشست نسرین، فرید از مسئولین نزد من آمد و گفت گزارشی برای خواهر نسرین نوشتی؟ وی فکر می کرد صحبت های شب قبل نسرین روی من تاثیر […]
کمپ موسوم به تیف اولین دریچه آزادی – قسمت چهارم
در قسمت قبل به این موضوع اشاره کردم که تحت تاثیر تبلیغات فریبنده مجاهدین ما برای حفظ جان خانواده هایمان تمایلی برای برقراری تماس از خود نشان نمی دادیم تا برای آنها مشکل امنیتی بوجود نیاید. به هر ترتیب در جریان یکی از تماسها، دوستم که با خانواده اش در شمال تماس گرفته بود، از […]
کمپ موسوم به تیف اولین دریچه آزادی – قسمت سوم
در قسمت قبل از ورودم به تیف گفتم. اولین شبی که بعد از سالها خودم تصمیم گرفتم چه ساعتی بخوابم! ساعت 9 صبح با صدای یکی از بچه های هم چادری از خواب بیدار شدم، بساط صبحانه را پهن کرده بودند.هر 8 نفر به دور سفره صبحانه جمع شدیم بار دیگر بازار تیکه پرانی و […]
کمپ موسوم به تیف اولین دریچه آزادی – قسمت دوم
در قسمت قبل از ورود به محوطه تیف گفتم که تعداد زیادی از دوستان سابق سراغ من آمدند. آنها همه دوستانی بودند که سالها با من در تشکیلات مجاهدین خلق و پادگان اشرف به اسارت گرفته شده بودند. همان هایی که تحت تاثیر تبلیغات مسئولین مجاهدین خلق انتظار داشتم اجساد آنها را با شکم های […]
۶ ماه حضور در زندان فرقه بر من چگونه گذشت – قسمت دوم
همانطور که در قسمت قبل گفتم فهیمه اروانی به مسئولین گفت ساعتی برای هواخوری حمید در نظر بگیرید. روز بعد نگهبان ساعت 9 صبح درب ورودی را باز کرد و گفت تا ساعت 11 می توانی بیرون قدم بزنی. محوطه ای بود با طول 1.5 و عرض 4 متر که انتهای آن به دیوار بتونی […]
۶ ماه حضور در زندان فرقه بر من چگونه گذشت – قسمت اول
روز 9 مرداد سال 1380 ، نشست به اصطلاح تعیین تکلیف من در قرارگاه موسوم به باقرزاده بعد از 9 روز تمام شد. مهوش سپهری (نسرین) بعنوان مسئول نشست وقتی دید نمی تواند با تهدید و ارعاب مرا متقاعد به ماندن در تشکیلات فرقه کند، حکم دو سال زندان در خروجی به اصطلاح فرقه برای […]
کمپ موسوم به تیف اولین دریچه آزادی – قسمت اول
بعد از مصاحبه اولیه و خوردن یک وعده غذای آماری (غذای بسته بندی پرسنل ارتش آمریکا) با خودرو هامر به سمت تیف حرکت کردیم. تیف یا کمپ استقرار موقت اعضای جداشده از مجاهدین خلق برایم هنوز یک معما بود، در درون مناسبات که بودم تبلیغات وحشتناکی حول آنجا و مناسبات اعضای جداشده ای که در […]
دغدغه ها و انتظارات خانواده ها و جداشده ها از انجمن نجات آلبانی – قسمت چهارم
در گردهمایی اخیر اعضای انجمن نجات خوزستان شامل اعضای جدا شده از مجاهدین خلق و خانواده های اعضای گرفتار در فرقه، هر کدام نقطه نظراتی را درباره راه اندازی شعبه آلبانی انجمن نجات ارائه کردند. در قسمت قبل به سخنان آقایان کاظم پورخفاجیان و شنبه کلانتری پرداختیم. امین زارع پسر عموی فریدون زارع با عرض […]
روزی که برای اولین بار علی زرکش را قرارگاه تاکتیکی روشنی دیدم
علی زرکش متولد 1328 در مشهد و تحصیل کرده مهندسی عمران دانشگاه تهران بود. او در زندان به کادر مرکزی مجاهدین خلق راه یافت، در خرداد 59 با مهین رضایی خواهر رضایی ها ازدواج کرد. بعد از کشته شدن موسی خیابانی در 19 بهمن 1360 فرماندهی نظامی در داخل کشور و معاونت مسعود رجوی را […]