شادمانی خانواده های چشم انتظار از تعطیلی کامل کمپ لیبرتی
پاکسازی رجویها ازعراق وانتقال اعضای ناراضی به کشورهای ثالث خاصه کشور آلبانی بر تمام خانواده های مقاوم چشم انتظار که خود این شکست سهمگین را بر رجوی و دار و دسته اش تحمیل کردند ؛ صمیمانه تبریک و شادباش میگویم.
مادران ؛ منتظران بدرود یافته – قسمت دوم
درگذر ایام درملاقات تکی با آقای تقی رضائیان متوجه مریضی و وضعیت جسمی نامطلوب مادر حیدرپور شدم طوریکه یک روز بواسطه همسرگرامیشان ازمن خواستند که برای گرفتن پیغامی حضوری به ملاقاتش درمحل مسکونی اش در رودسر بروم که البته با جان ودل استقبال وانجام وظیفه کردم. همینکه وارد خانه مملوازصلح وصفا ومهربانی ودرعین غمزده اش شدم بینهایت مورد لطف ومحبت مادرجون وهمچنین همسرگرامی شان قرارگرفتم وبه قول خودشان گویی که فرزندشان را یافته اند ازسرمحبت فراوان با من رفتارکردند
تجدید عهد آقای زاداسماعیلی برای نجات فرزندش
یکبارهم داود را همین اواخرسال قبل به صحنه تلویزیون آورد و خواست فرزندم را در مقابلم قراردهد و بین پدرو پسر تخم کینه ونفاق بیفکند. من که میدانم همه وهمه از سر اجبار و دستورتشکیلاتی است آنرا به فال نیک گرفتم وبرایش نامه نوشتم که بزودی زود ازچنگال رجوی رهایش خواهم کرد وحقیقتا دست بردار این امرمهم وانسانی نخواهم بود وتا به آخرایستاده ام.
حضور حسنعلی آلفته در دفتر انجمن نجات گیلان
امروز حسنعلی پیگیر و ماموررهایی برادرش از چنگال رجوی خائن شده و میگوید:” چه میشود کرد که پدرومادرم زودهنگام دراثرسالیان چشم انتظاری هادی دق مرگ شدند ونمی دانم این رجوی حرام لقمه چگونه میخواهد دردنیا وآخرت پاسخگوی اینهمه جنایاتش باشد!”
نامه محبت آمیز و درد آلود آقای مرتضی پورحسن به برادر اسیرش در زندان رجوی
اسماعیل جان مطمئنم تا حالا هزار بار از خودت پرسیدی که به کدام گناه در بند کشیده شدی… اما مطمئن باش همه اوضاع و احوال نسبت به ۲۸ سال پیش عوض شده کسانی که از سازمان جدا شدند مگر چه خواستند جز امنیت و بودن کنار خانواده هایشان؟ آنها اکنون در ایران با آرامش زندگی می کنند، خانواده تشکیل داده اند، بچه دار شدند و مردم از آنها سالیان است گذشت کرده اند، دلیل این امر آن است که دیگر رجوی و دار و دسته اش در ایران جایگاهی ندارد و مسائل مهم تری همچون داعش که با رجوی هم آخورشده اند ؛ انان را تحت الشعاع قرارداده اند.
دلنوشته مادر چشم انتظار بتول محرانی مادر گرامی منصور فدایی گوهری
خدایا دل دریایی فرزندم را یکی کن تا فرشتگان به چشم منافق نگاهش نکنند. چقدر دلم برایت تنگ شده. هیچ واژه ای نمی یابم که اوج دلتنگی هایم را به تصویر بکشد. آموخته ام که وقتی ناامیدمیشوم ؛ خداوندبا تمام عظمتش ناراحت میشود وعاشقانه انتظار می کشد که به رحمتش امیدوار شوم. انکه بر دور باغها حصار کشید هیچ ندانست درختان عاشق راه آسمان را می دانند…
مادران ؛ منتظران بدرود یافته – قسمت اول
مرحومه رقیه جعفری کرفستانی ازاعضای فعال ومرتبط با انجمن نجات تا لحظه درگذشت نابهنگام ومصیبت بارخود درتاریخ مهر1388 درراستای دستیابی به عزیزش ازهیچ کوشش وتلاشی فروگذارنمی کرد وبا حضورفعال درجلسات وهمایش انجمن نجات و نوشتن نامه برای فرزندش واستمداد ازمجامع حقوق بشری میخواست صدای مظلومیت ودادخواهی شان را به گوش وجدانهای حقوق بشری برساند شاید که بتواند فرزند اسیرش را ازچنگال دیو اهریمن صفت رجوی برهاند ودرآغوشش بگیرد.
دلنوشته ای از یک خواهر چشم انتظار به برادر اسیرش اسماعیل نیکزاد
سلام اسماعیل جان، برادر کوچک من. دلتنگی زیاد من به تو باعث شده باز برات نامه بنویسم. یادش بخیر روزایی که صلیب سرخ نامه تو رو می اورد. چندین بار نامه تو را میخوندیم. من میدونم و مطمئنم که دلتنگ ما هستی. اسماعیل عزیزم تو یکی از نامه های اسارت تو عراق نوشته بودی از تمامی کاغذ برای نوشتن استفاده میکنم. این یعنی دوستمون داری.اسماعیل عزیزم خسته شدیم از دوریت از ندیدنت از اشکهایی که همش بعد از شنیدن اسمت جاری میشه.
شادباشی دیگر به خانواده های دردمند و چشم انتظار گیلک
روند انتقال اسرای لیبرتی به جانب آلبانی هرچند شتابان وفزاینده تراز قبل بوده ولیکن با فرار و متواری شدن سران خیانتکارتشکیلات سیاه رجوی موجی ازنگرانی وترس واسترس درخانواده هایی ایجاد کرده است که هنوزعزیزانشان درزندان لیبرتی باقی مانده اند وشاید خدای ناکرده توطئه ای حساب شده ازجانب رجویها بوده باشد تا به قربانگاه فرستاده شوند. ازفرصت به دست آمده استفاده کرده وبخاطرانتقال 10 عضو اسیر رجوی از استان گیلان اززندان لیبرتی به آلبانی به خانواده هایشان تبریک وتهنیت عرض می نماییم.
من یک مادرم طاقت ندارم دوری جگر گوشه ام را!
الان دوماه است که فرزندم درآلبانی است ولی اجازه یک تماس با من مادرسالمند وچشم انتظاربگیرد. من از کی وکجا شکایت بکنم. چه روزگارغریب و ناجوانمردانه ای است نازنین. در عصر ارتباطات و تکنولوژی پیشرفته من نتوانم با تنها فرزند پسرم ولویک تماس تلفنی داشته باشم. خدا رجوی را لعنت کند که چنین بلای خانمان سوزی برایمان آورده وزندگی مان را ازهم پاشانده است.
با اسارت برادرم خانواده ام از هم پاشید
آقای هادی نوروزی با تاثر و تاسف شدید ازدرگذشت پدرومادرشان که سالیان چشم انتظاردرآغوش کشیدن جگرگوشه اش بودند عنوان کردند” آنها چشم انتظار رفتند وحال من وسایراعضای خانواده ام خاصه خواهرم طاهره ملزم به این هستیم که هرطورشده و به هر بها و قیمتی ؛ عزیزمان مهدی را قبل ازانتقال به زندان دیگری بنام تیرانا ؛ از زندان لیبرتی نجات دهیم وبرای این منظور از هرلحاظ اعلام آمادگی میکنیم.
دیدار مسول انجمن نجات گیلان با خانواده های چشم اتنظار پورحسن و قاسمی
آقای فرزاد قاسمی نیز که برادرش اسماعیل را در اسارت رجوی دارد گفتند:” من و آقای پورحسن همشهری و از قضا هم محلی هستیم وبرادرانمان 28 سال پیش درمهران به توسط رجویها به اسارت گرفته شدند.طی سالیان گذشته هیچ خبری ازبرادرم ولو یک تماس چند دقیقه ای ازایشان نداشتم.لابد اسماعیل خبر ندارد که تنها دخترش ازدواج نموده و دارای نوه است و من میدانم که زن وفرزندش درنبود سایه بالاسر چه سختیهایی را متحمل شدند و آرزومندم که روزی برسد که تقاس اینهمه ظلم و جور را از رجویها بازپس بگیریم.