دیدار نزدیک از خانواده شریف و خوش شانس اسماعیل فلاح رنجکش عضو بازگشتی به میهن

اسماعیل فلاح رنجکش عضولشکر 16 زرهی قزوین درهنگامه دفاع از مرزوبوم میهن خویش دربهار 1365 به اسارت دشمن بعثی درآمد وبه اردوگاه 10 صدام در رمادی عراق هدایت شد و سه سال و اندی درزندان بود وبسا سختیها ورنج وشکنج را تحمل نمود طوریکه دراثرشکنجه های متمادی یک پایش ناقص شد.
دراثرتبلیغات ودروغ پردازیهای تشکیلات سیاه رجوی مبنی برکمک رسانی انسانی اسرای اردوگاه صدام درصورت پیوستن به فرقه رجوی ؛ اسماعیل خام خیالانه به صفوف اشرف نشینان پیوست شاید که بتواند ازاین رهگذربه آرزویش یعنی بازگشت به ایران ودیدارمجدد خانه وکاشانه اش برسد ولیکن هیهات که سرنوشتی رقتبار و سنگین و سیاه داشت برایش رقم میخورد که خود غافل ازآن بود.  
blankدردیدارنزدیک ازایشان وخانواده شریف وزحمتکش ودرعین حال خوش شانس رنجکش ؛ عضوبازگشتی آقای اسماعیل فلاح رنجکش درخصوص اسارتگاه صدام ورجوی گفتند " درپس سختیها ومشکلات وشکنجه های روحی وجسمانی موجود دراردوگاه صدام یک پایم را کامل ازدست دادم و روز به روز زیر فشارهای طاقت فرسای اردوگاه روزگارمی گذراندم وهیچ امیدی به رهایی از اسارت صدامیان نداشتم. وقتی پای رجویها به اردوگاه بازشد دراثردروغپردازیهای آنان خام خیالانه فریب خوردم وبه عضویت آنان درآمدم شاید که زودی به ایران تبادل شوم. متاسفانه ندانم کاری من روزگارم را سیاه کرد واز30 خرداد 1368 که وارد اردوگاه کاراجباری اشرف شدم تا لحظه فرارم ازاین زندان مخوف درپاییز1394 ؛ چیزی حدود 27 سال ازبهترین دوران عمروجوانی ام را به معنای دقیق کلمه تباه کردم وهمزمان خانواده ام را به زحمت انداخته وبشدت آسیب رساندم."
آقای حسین رنجکش فرزند ارشد خانواده، خندان وبا روحیه شاداب  با درآغوش کشیدن blankاسماعیل گفتند "شکرخدا که ما خانواده خوش شانسی هستیم که به هرحال عزیزمان را توانستیم برغم سالیان اسارت درآغوش بگیریم ودرکنارخودمان داشته باشیم. به شکرانه این نعمتی که نصیب مان شد مادر پیروسالمندم هم اکنون درکنارجگرگوشه اش سرحال وشاداب است وخوشحال ازاینکه باقیمانده عمرش را میتواند همدم با اسماعیل سپری کند. ماهم خانوادگی دست دردست هم متعهد شدیم کمک کاراسماعیل  درساختن یک زندگی جدید بدورازسایه شوم رجوی باشیم تا ایشان بتوانند الباقی عمرشان را با استقلال فکری ودرکمال آرامش زندگی خوبی را داشته باشند. به لطف خدا وبه همت وپشتکاروسعی وتلاش اسماعیل وکمک خانواده ؛ ساخت خانه اسماعیل درشرف تمام شدن است وانشاءاله که بتوانیم با گرفتن یک عروس لایق ؛ اسماعیل زندگی مشترک خود را به کوری چشم رجوی آغازبنماید."  
آقای حسین رنجکش به اتفاق همسرمهربان وفهمیم ودلسوزخود ؛ متعاقب مهمان نوازی وپذیرایی ازما درمنزلشان ؛ ترتیبی دادند تا بتوانیم  ازمنزل پدری مرحوم دیدن کرده وازنزدیک نسبت به مادرخوش شانس اسماعیل عرض ادب کرده باشیم blank. دردیداربا خانم فاطمه پورمحمدی مادرمهربان وشیرین سخن اسماعیل؛ بسیارلذت بردم وخوشحال ازاینکه توانستند گمشده دلبندش را مابعد سالیان دوری ودربدری پیدا کرده ودرکنارخود داشته باشد. ایشان دربدودیدارفرمودند " پوراحمد عزیز. بعدازخدا ازتوهم ممنونم که کمک کردید تا من پیرزن به آرزویم برسم. الان که اسماعیل کنارم هست دیگرهیچ غمی ندارم ومیتوانم بی دغدغه سرم را روی بالین بگذارم وآرامش داشته باشم.منتها فقط یک آرزودارم وآن اینکه سایرمادرها هم مثل من بتوانند قبل ازمرگشان عزیزان اسیرخودرا درآغوش بفشارند. "
دیداروگفتگوی صمیمانه وخانوادگی مان پنج ساعت تمام طول کشید و سرانجام با تشکروقدردانی ازمحبت شان وبا گرفتن چند عکس یادگاری ؛ ازاین خانواده دوست داشتنی به امید رهایی سایراسرای نگون بخت اسارتگاه رجوی درآلبانی خداحافظی کردیم.
پوراحمد

blank

blank

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا