جمعه, ۱۴ آذر , ۱۴۰۴
نامه آقای میلاد طوسی بخش به پدر اسیرش در قرارگاه اشرف 09 مهر 1390

نامه آقای میلاد طوسی بخش به پدر اسیرش در قرارگاه اشرف

من از داشتن بابایی به مهربانی و خوبی تو محروم هستم در حالی که تو زنده ای. بابا آشنایان و دوستانت هر وقت من را می بینند می گویند حیف شد مسعود اسیر شد و آن ها هم جویای این هستند که تو کی می توانی بر گردی. بابا، بزرگ شدن ما را که ندیدی و از لذت بودن در کنار خانواده ات برای 23 سال محروم بودی، نگذار این محرومیت بیشتر ادامه پیدا کند.

نامه به محمد مهدی ثابت رستمی از اسیران اشرف 03 مهر 1390

نامه به محمد مهدی ثابت رستمی از اسیران اشرف

در سال 83 توانستیم حضورا با شما ملاقات کنیم. از ساعت 7 صبح تا 3 بعداز ظهر آنجا جلوی درب اشرف ایستادیم تا بالاخره توانستیم وارد قرارگاه شده و شما را ملاقات کنیم اما مسئولین قرارگاه نگذاشتند بیشتر از نیم ساعت در کنار شما باشیم و کسانی دور و اطراف ما بعنوان مراقب و خبرچین بودند که نگذاشتند ما همدیگر را خوب ملاقات کنیم و راحت صحبت کنیم در سال 89 سه بار برای ملاقات به جلوی درب اشرف آمدم اما مسئولین قرارگاه اجازه ملاقات ندادند. ما می گفتیم ملاقات حق ماست، حق پدر و مادر است اما آنها اجازه نمی دادند.

نامه ای به برادرم مهدی سرایی که بدنبال آرزوهای پوشالی بود 19 شهریور 1390

نامه ای به برادرم مهدی سرایی که بدنبال آرزوهای پوشالی بود

داداشم لطفا بیدار شوید و کمی به افکار جاهلانه آنها که شما را از تمامی حقوق انسانی باز می دارد بیندیشید. بیندیشید که چگونه و چطور می شود از این زندان رهایی یابید، زندانی که نه تنها جسم بلکه روح شما را غارت نموده و شما را مضحکه خویش قرار داده است و البته که خود آنها هم دست نشانده استکبارند و وعده و وعیدهای آنها را می خواهند به کرسی بنشانند. برادرم آب گل آلود و ماهی را که بهتر می دانی پس بهتر است که زودتر اقدام کنی.

نامه به ایوب آستا از اسیران فرقه رجوی 15 شهریور 1390

نامه به ایوب آستا از اسیران فرقه رجوی

ایوب جان اینجا چشم انتظار شما زیاد هستند که مهمتر از همه مادر است که برگردن همه ما حق دارد چون سختی زیادی را متحمل شده است با آن همه مشکلات ما را بزرگ کرده و آرزو زیاد داشته که در موقع پیری بتوانیم عصای دستش باشیم و کمک حالش باشیم. خودت هم خوب می دانی که چقدر شما را دوست داشت با رفتن شما همه آرزو هایش بر باد رفته الان پیر شده و خوب نمی تواند ببیند و تنها آرزویش دیدن شما است امیدواریم که این آرزویش را برآورده بکنید

َتلنگری بر باقیمانده اراده مسخ نشده اسیران اشرف 07 شهریور 1390

َتلنگری بر باقیمانده اراده مسخ نشده اسیران اشرف

هنوز خانواده های اعضاء را وادار به طلاق اجباری نکرده و مسعود زن های سازمان را به عقد خود در نیاورده بود.هنوز اجازه ی تماس تلفنی و نوشتن نامه از طرف شما به خانواده را می دادند , نه این که به طرف آنها سنگ بیندازند و مادر و پدرِ پیر ِخود را مزدور خطاب کنند.حالا, بجای سر کوچه کمینه, مدح و ثنای آنها را می گویند.

نمونه ای از ستمهای فرقه رجوی در حق خانواده ها 18 مرداد 1390

نمونه ای از ستمهای فرقه رجوی در حق خانواده ها

برادرجان تمام غم و غصه خانواده تنها شما می باشید بطوریکه هر سال با فرا رسیدن روز پدر و یا روز مادر ما از این می ترسیم که پدر و یا مادر بعد از گرفتن کادوهایشان از ما به یاد شما غمگین می شوند و از چشمانی که کم سو و خشک شده اشک بریزند و با وجود آنکه تمامی فرزندانشان دور و برشان می باشند ولی می دانم که جای خالی شما را احساس می کنند. آنها می خواهند که شما با دستان خودتان هدیه های انها را تحویل دهید و پیشانی آنها را به پاس رنجهایی که کشیده اند ببوسید و به انها احترام بگذارید.

نامه خانواده گلچین، به علی نقی گلچین اسیر در فرقه رجوی 18 مرداد 1390

نامه خانواده گلچین، به علی نقی گلچین اسیر در فرقه رجوی

بابا الان من کلاس سوم هستم و محمد حسین کلاس اول دبستان دو تایی نوشتن را یاد گرفته ایم این آرزو در دلمان مانده که شبها تو به ما املاء بگویی و به سئوالات بی شمار ما پاسخ بگویی. بعضی وقتها توی کوچه و یا مدرسه وقتی پسری را می بینم که دستش تو دست پدرش است ناگهان بغض گلویم را می گیرد و ناغافل شروع به گریه می کنم

چه کسی پاسخگوی سئوالات ما خانواده ها است؟ 16 مرداد 1390

چه کسی پاسخگوی سئوالات ما خانواده ها است؟

پدر، من یک انسان هستم یک بشر هستم که 25 سال انتظار تو را می کشم این چه سازمانی است که اجازه دیدن از راه دور را به من نمی دهد که ببینمت که به من بگویند که این پدرت است، چرا؟ پدر عزیزم ما آمدیم تا درب قرارگاه ولی مسئولین اجازه دیدن شما را به ما ندادند؟

نامه فرزندی به پدرش که ۲۳ سال در اشرف اسیر است 12 مرداد 1390

نامه فرزندی به پدرش که ۲۳ سال در اشرف اسیر است

پدر جان آنقدر دلتنگم که اسم پسرم را عبدالحسین گذاشتم تا با صدا زدن او با نام تو قدری تسلی قلبم را فراهم سازم. البته این بی مهری و غیر مسئولانه بودن آنهایی است که در ظاهر خود را آزادی خواه می دانند و می نامند ولی در عمل هیچ چیزی از آزادی خواهی نمی دانند. این چه آزادی خواهی است که بین پدر و خانواده اش 23 سال فاصله انداخته اند و هنوزم که هنوزه نمی گذارند به اندازه لحظه ای این دیدارها تازه شود؟

نامه خانواده عبدی به فرزندشان سعید عبدی اسیر در فرقه رجوی 09 مرداد 1390

نامه خانواده عبدی به فرزندشان سعید عبدی اسیر در فرقه رجوی

پس تکلیف دل شکسته مادرت، دستان پینه بسته پدرت، خستگی همسرت و دل تنگی دخترت سپینود چی می شود؟ دوری تو وجودمان را خورده به چه دلیل عمرت را در آن اُردوگاه برای هیچ و پوچ داری از بین می بری و دل ما خانواده ات را خون کردی؟ سعید جان خانواده ات خیلی نگران تو هستند آغوش وطن و آغوش خانواده ات برای تو باز است دخترت و همسرت خیلی دلشان برای تو تنگ شده است

نامه ای به حسن نجفی از اسیران اشرف 12 تیر 1390

نامه ای به حسن نجفی از اسیران اشرف

کم و بیش در جریان وضعیت اُردوگاهی که در آن زندگی می کنی هستم. واقعا برای چه هدفی عمرت را در آن بیابان تلف کرده ای؟ آیا تا به حال به نتیجه ای هم رسیده ای؟ کارت شده چاله بکن و چاله پُرکن؟ و خودت را قربانی یک سری آدمهای قدرت طلب کرده ای؟ آدمهایی که در ایران وجود خارجی ندارند. سر شما و امثال شما را در آن اُردوگاه حصار بسته شیره می مالند و دارند شما را به تباهی می کشند.

خواهرم ما منتظر رهایی تو از فرقه رجوی هستیم 12 خرداد 1390

خواهرم ما منتظر رهایی تو از فرقه رجوی هستیم

خدمت خواهر عزیزم طیبه. خواهری که یادگارش نگار است نگاری که بوی تو را می دهد و صدایش تو را می خواهد در نبود تو بایستی اشک بریزد و دل پُر از دردش برای مادرش خون باشد. بچه های ایران زمین از لطف مهر و محبت مادری برخوردار هستند چرا بایستی نگار از مهر و محبت مادری محروم باشد به چه دلیل؟

blank
blank
blank