پاسخی شنیع به یک سئوال مشخص

از سئوال آقای اسماعیل یغمایی چند هفته می گذرد. داستان از آنجا شروع شد که برخی از اعضای سازمان در کشور سوئد، امیر یغمایی فرزند اسماعیل و اکرم حبیب خانی را در خیابان می بینند و به او خبر میدهند که مادرت در عراق فوت کرده است. بدنبال این موضوع، آقای یغمایی دست به دامن سازمان می شود و از طریق تماس حضوری و تلفنی از آنها می خواهد که اطلاعی به آنها داده شود و آنها را از نگرانی دربیاورند. از طرف مجاهدین هیچگونه پاسخی داده نمی شود و حتی در برخی موارد با تندی و غیر مؤدبانه برخورد می شود. سرانجام آقای یغمایی ناچارا موضوع را رسانه ای می کند.

واکنش مجاهدین را چنانچه دیده و شنیده اید بسیار هتاکانه و غیر اخلاقی است. اما روز گذشته مجاهدین نهایتا به شیوه سنتی خود پاسخ گفتند. یعنی آوردن فرد گروگان به صحنه برای هتاکی علیه خانواده اش. این رویه را سازمان مجاهدین بارها و بارها علیه سایر منتقدان نیز استفاده کرده است. از جمله محمد اقبال که خواهران خود (عاطفه و عفت اقبال) را به رکیک ترین فحشها آراست. کامیار ایزدپناه که به برادر خود فحش و ناسزا گفت و الان نیز اکرم حبیب خانی (همسر سابق اسماعیل و مادر امیر یغمایی).

اما پشت صحنه چه خبر است؟ پاسخ اکرم حبیب خانی بر خلاف بقیه پس از چند هفته منتشر شد. وضعیت خانم حبیب خانی آیا متفاوت بوده است؟ آیا او حاضر نشده است علیه همسر خودش موضعگیری کند؟ آیا سازمان او را تحت فشار قرار داده است؟ اساسا هدف سازمان از اطلاع خبر مرگ او به خانواده اش در ابتدای داستان چه بوده است؟

من شخصا نه تا کنون خانم حبیب خانی را دیده و نه حتی قبل از این اسم او را شنیده بودم ولی بخوبی می دانم که این نامه هرگز نامه او نیست. بلکه نامه پرسنلی سازمان و آنهم در پاریس تهیه و تنظیم شده است، در بهترین وضعیت اینکه کپی نامه را داده اند که خانم مربوطه دیده است. دلایلی که می توانم به این گفته خودم بیان کنم به این شرح است.

اولا، آیا خانم حبیب خانی دسترسی به آرشیو پرسنلی داشته است که مطالب و نامه های سالهای قبل و اطلاعاتی در مورد برادر شوهرش و همینطور استناداتی که در نامه شده است دارد؟ این غیر ممکن است. برای کسانی که در تشکیلات بوده اند، می دانند که این امر بی شک غیر ممکن است.

ثانیا، وصل بودن به فیس بوک و اینترنت توسط این خانم یک امری است که همگان بر آن واقفند که به هیچ عنوان در لیبرتی امکانپذیر نیست. نه تنها در لیبرتی که در اشرف که سالیان سال ما در آن زندگی کرده ایم، هرگز اعضا به اینترنت وصل نمی شوند و این مرز سرخ است. آیا این خانم، فاکتها و نمونه هایی را که از فیس بوک و اینترنت در نامه اش آورده، شخصا بدست آورده است؟

ثالثا، نامه خانم صدیقه شاهرخی که سالها پیش منتشر شده است، آیا در کمد شخصی خانم حبیب خانی بوده است که ضمیمه نامه اش کرده است؟

رابعا، در مورد خودم بطور مشخص، در بیست سالی که در سازمان مجاهدین بوده ام، مادرم صدها نامه برایم نوشته و در شهرهای مختلف ایران و حتی کشورهای مجاور برایم پست کرده بود، ولی هرگز حتی یکی از آنها بدستم نرسید. بعدها متوجه شدم که همه آنها بدست سازمان رسیده بود ولی هرگز به من داده نشد، و من تنها نمونه نبوده ام، شاید صدها نمونه دیگر نیز من شنیده ام. اما ببینید آقای ابوالقاسم یغمایی (برادر اسماعیل) که بقول خانم حبیب خانی اطلاعاتی است، نامه ای برای همسر برادر ش می نویسد و سازمان هم به او داده است. آیا این چیزی در حد غیر ممکن نیست؟ و این خانم در این نامه کذایی اش اصل نامه را با پاکت و تمبرهایش کلیشه کرده است!!!

می خواهم نتیجه بگیرم که این نامه هرگز از طرف خانم مربوطه نوشته نشده است، این نامه در پاریس و توسط محمدعلی توحیدی تهیه و تنظیم شده است. این حرکت شنیع به یک سنت در سازمان مجاهدین بدل شده است. دروغ و کلاشی و شامورتی بازی، به یک سنت در سازمانی تبدیل شده است که خود را «مردمی»، «انقلابی» و طرفدار دمکراسی می داند.

محمد ب، وبلاگ باند رجوی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا