ریزش نیرو در فرقه رجوی

مقدمه

موضوع ریزش نیرو یا همان جدا شدن افراد از فرقه رجوی یک پدیده جدید و منحصر به عراق و آلبانی و یا سایر کشورهای اروپایی نیست. در همان سال های اولیه تاسیس سازمان یکی از بنیانگذاران آن یعنی مرحوم عبدالرضا نیک بین از این سازمان جدا شد. در درون زندان در دهه پنجاه هم تعدادی از مسئولین و کادرهای آن روز سازمان جدا شده و به جریانهای چپ و راست متمایل شدند که شاخص ترین آنها آقای مهندس لطف الله میثمی می باشد. در سال 1354 هم که سازمان شقه شد و اکثریت کادرها و مسئولین آنروز سازمان مجاهدین را که وجهه ای اسلامی داشت رها کرده و مارکسیست شدند و عملا در خارج از زندان سازمان مجاهدین به کلی از بین رفت.

در دهۀ 60 با اعلام استراتژی جنگ مسلحانه تعداد قابل توجهی از بدنۀ سازمان جدا شدند و یا به سازمانهای دیگر پیوستند و یا پی زندگی و تحصیلاتشان رفتند و تعداد زیادی هم به صرف خواندن یک اعلامیه یا نشریه روانه زندان شده و اکثریت آنها اعدام شدند.

از سال 1361 تا کنون هم که سازمان مجاهدین ماهیتش توسط آقای رجوی تغییر کرد و به یک فرقه تبدیل شد، ریزش نیرویی بطور مستمر ادامه داشته و خواهد داشت.
قبلا در نشست های دورنی شخص رجوی معمولا سالانه یک بیلان از وضعیت نیرویی سازمان می داد و در آن دوران معتقد بود که جذب و دفع نیرو یک امر کاملا طبیعی است. زیرا سازمان ما یک ارگانیزم زنده است بنابراین جذب و دفع موجود زنده یک امر طبیعی و عادی است و در این راستا شخصا جداشدگان از سازمان مجاهدین یا درست تر از فرقه او را در یک سخنرانی سخیف به مدفوع تشبیه کرد.

ولی بعد ها با یک چرخش 180 درجه ای اعلام کرد که «ما نه می توانیم و نه باید ریزش نیرو داشته باشیم». و عملا اعلام کرد که دیگر پروندۀ جداشدن از سازمان و خرج و مخارج اعزام آنها به خارج سوزانده شده است و چنانچه کسی هم اعلام جدایی کرد یا او را لب مرز می گذاریم که به ایران برود و یا اینکه تحویل عراق می دهیم و عراق هم چون استاتوی سازمانی را به رسمیت می شناسد هر فردی که از سازمان به عراق تحویل داده شود به جرم ورود غیر مجاز زندانی خواهد شد.

رجوی با انواع و اقسام تهدید و ارعاب و ایجاد دهها زندان تلاش داشت که جداشدن از فرقه را به صفر برساند اما موفق نشد. حتی به سازمان امنیت مخوف صدام حسین هم متوسل شد و تعداد زیادی از جدا شدگان را روانه شکنجه گاه زندان بدنام ابوغریب کرد اما باز هم فایده نکرد و ریزش نیرو بجای سیر نزولی سیر صعودی به خود گرفت.

دلایل ریزش نیرویی در فرقه:

یکم. ساختار فرقه ای تشکیلات رجوی
دوم. اصرار بر خشونت و جنگ مسلحانه

یکم. ساختار فرقه ای تشکیلات رجوی

با محکم شدن پایه های قدرت رجوی در سازمان مجاهدین این سازمان شکل و محتوایش دچار یک دگردیسی گسترده ای شد و عملا رهبر در جای خدا نشانده شد و نیروها بعنوان مریدان بی چون و چرا خوانده شدند و آشکارا در تشکیلات اعلام شد که: چشم و دهان بسته و فقط گوش باز!! (آن هم فقط به حرفهای رهبری و دستگاه تبلیغاتی فرقه اش).

اندیشه فرقه گرایانه تمام تار و پود سازمان را در بر گرفت و فکر و اندیشه و روح و جسم نیروها در انحصار رهبر قرار گرفت و هر گونه اختیاری از افراد سلب شد حتی فکر کردن افراد هم با مغزشویی مستمر و روزانه تحت سیطره و کنترل تشکیلات فرقه قرار گرفت. و فکر کردن جز به رهبر فرقه ممنوع شد و انتقاد و اشکال گرفتن از رهبری به عنوان یک گناه کبیره در تشکیلات میخش کوبیده شد.

هر نیرو بطور 24 ساعت حداقل توسط سه نفر از خودش بالاتر تحت کنترل مستمر قرار گرفت و نیروهای هم سطح هم باید مستمرا دیدبان فرقه برای یکدیگر می شدند و از دوستان و رفقایشان مستمرا گزارش کتبی و یا شفاهی می دادند. دوستی و رفاقت به معنی عام آن در فرقه از بین رفت و ساختار تشکیلاتی شرایط را طوری تغییر داد که هیچکدام از افراد به هم اعتماد نداشتند و به نوعی از هم ترس داشتند. در مواردی هم که افراد خارج از چشم مسئولین با هم گرم می گرفتند و یا خصوصی با هم صحبت می کردند بشدت تحت برخورد قرار گرفتند و با اعلام محفل خارج تشکیلات به همه انگ و مهر دایر کردن شعبه ای از وزارت اطلاعات رژیم در داخل تشکیلات می زدند و افراد را در جلسات جمعی و یا تکی آنقدر تحت فشار قرار می دادند که هر دوی آنها تمام مسایل خصوصی که با هم درد دل کرده بودند را در جمع مطرح کرده و به صورت مکتوب گزارش می کردند.

بخش عمده به اصطلاح افشاگری های فرقه بر علیه جدا شدگان گزارشهایی است که به زور و اجبار از افراد گرفته اند و در مواردی هم افراد آنقدر تحت فشار قرار داده می شدند که به دروغ یک سری چیزی ها را علیه خودشان مطرح می کنند تا تشکیلات دست از سر آنها بر دارد.

سیستم فرقه در کنار مغزشویی افراد ارتباطات نیروها را بطور مطلق با دنیای بیرون قطع کرد و همه را به یک مسیر کانالیزه نمود که آنهم رهبری فرقه بوده است.
در کنار مغزشویی مستمر و قطع ارتباطات بیگاری و کارهای پوشالی بود که بصورت سیستماتیک برنامه ریزی می شد بطوریکه افراد در 24 ساعت روز حتی یک ساعت وقت خالی و فراغت نداشته باشند تا مجالی برای فکر کردن پیدا نکنند.

با این سیستم هولناک که باورش برای افراد خارج از فرقه خیلی سخت است تمام افکار و اندیشه های نهفته در درون افراد تبدیل به یک کمپلکس و عقده و فشار میشد که با کوچکترین جرقه یا تلنگری که به افراد از طریق دست رسی به اطلاعات یا خانواده هایشان وارد میشد افراد مانند فنر فشرده شده باز می شدند و یک انرژی و پتانسیل زیادی آزاد میشد که افراد در تشکیلات عصیان می کردند و در این نقطه بود که فرقه و یا مسئولین تشکیلاتی فرد توان برگرداندن فرد را به حالت نرمال نداشتند. البته در عراق با تهدید و فشار روانی و روحی تا حدودی غلیان نیروهای ناراضی را موقتا خاموش می کردند اما در آلبانی در این زمینه ناکام شده اند و با متوسل شدن به حربه های کثیفی مانند قطع کمک مالی و ایزولاسیون نیرویی و یا با تهدید و تطمیع با نیروهای عصیانگر که می خواهند جدا شوند برخورد می کنند.

لذا فرقه برای مقابله با پدیده ریزش نیرویی از روش چماق و حلوا استفاده می کند. چماقش این است که افراد را در خارج از مناسبات و تشکیلات ایزوله می کند و تلاش می کند که به لحاظ سیاسی او را ترور کند و با انواع و اقسام برچسب ها و پرونده سازی و شیطان سازی این چماق را بر سر نیروهای باقیمانده نگه دارند.
سیاست حلوا هم این است که با وعده و وعید دادن مبلغی بخور و نمیر افراد را کماکان در چنبره تشکیلات قرار می دهد و سایه شوم اش را مرئی و نامرئی بر سر جدا شدگان نگه می دارد.

بجرات می توان گفت که مخوف ترین تشکیلات در حال حاضر تشکیلات فرقه رجوی است هیچ تشکیلات و جریانی پیچیده تر و خطرناک تر از این فرقه در جهان وجود ندارد.

دوم اصرار و بر خشونت و جنگ مسلحانه:

فرقه رجوی که استراتژی اش مبتنی بر جنگ مسلحانه است لاجرم خمیر مایه تمام اصول و تاکتیک هایش خشونت و نابودی است. در دهه هشتاد میلادی اکثر گروههای چپ ایرانی که در نوار مرزی ایران و عراق در کردستان بودند نیروهایشان همواره دستخوش کشت و کشتارهای درون گروهی و تصفیه فیزیکی بودند و رهبران و مسئولانشان خیلی راحت با یک برچسب نفوذی فردی را اعدام صحرایی می کردند.

رجوی بارها مطرح می کرد که علیرغم حق قانونی مان من اجازه ندادم کسی در سازمان اعدام شود. که البته این یک بلوف بود و برای اینکه خودش را در اذهان نیروها از همۀ رهبران سایر گروهها بالاتر جلوه دهد این بلوف ها را می زد. به باور همه نیروهایی که از این فرقه جدا شده اند اعدام کردن از زندگی با اعمال شاقه در درون فرقه خیلی راحت تر بود.

بر خلاف ادعای رجوی که در فرقه اش اعدام نیست کشته شدن آن تعداد از افراد که در زندان سال 73 در قرارگاه اشرف در عراق زیر شکنجه جان دادند اسمش چیست؟
دهها نفری که برای زهر چشم گرفتن از سایرین در مرز و پشت میدان مین ها رها کردید که متاسفانه اکثریت آنها شب تاریک بدون کمترین اطلاعات و تجهیراتی روی مین رفتن و کشته و یا نقص عضو شدند اسمش چیست؟

وقتی دادگاه چند هزار نفره بر گزار می کردید و باید صدها نفر روی یک نفر تف کنند و سیلی بر بناگوش آن بینوایی که درخواست جدا شدن کرده است بزنند اسمش چیست ؟ دهها مورد خودکشی در درون فرقه اعم از زن و مرد و پیر و جوان که جانشان به لبشان رسیده بود اسمش چیست؟ دستور کشتن جدا شدگان و ترور سیاسی آنها و تعقیب و مراقبت مستمر جدا شده ها و ضرب و شتم های وحشتناک توسط گزمه های فرقه حتی در همین اروپا اسمش چیست؟ حتی شما به یک پدر و مادر پیر یعنی آقای مصطفی محمدی و همسرش هم که برای ملاقات دخترشان در آلبانی هستند رحم نکردید و اول اقدام به ترور سیاسی وی کردید و وقتی زورتان نرسید دهها قلاده از ربات هایتان را به خیابانهای تیرانا گسیل کردید تا این پدر و مادر را ترور فیزیکی و یا در اذهان بد نام جلو دهند اما از ترس پلیس و قانون ترور را متوقف کردید و فهمیدید که اینجا قلعه اشرف و عراق صدام حسین نیست. بفرمایید این کارها اسمش چیست؟

نتیجه گیری:

فشارهای سیستماتیک و فوق طاقت انسان در تشکیلات برای برده سازی فکری در فرقه نیروها را به مرز جنون می رساند که یک دفعه مانند چله از کمان خارج می شوند و با قبول همه نوع خطرات از فرقه جدا می شوند.

اعمال خشونت طلبانۀ فرقه باعث یک تنش و اصطکاک مستمر بین نیروها شده است. در تشکیلات هیچ کس به نفر کنار دستی اش که سالیان یک جا می خورند می خوابند اعتماد ندارد. این درگیریهای مستمر و نا امنی افراد را به سمت درگیری فیزیکی با هم و با فرماندهانشان سوق می دهد. کمتر روزی است که در تشکیلات درگیری و بزن بزن وجود نداشته باشد. افراد در سطح و مدار بالای تشکیلاتی که جدا شده اند خوب می دانند من چه می گویم. در بولتن تشکیلات نیرویی درگیری های فیزیکی قید می شد.

بنابراین؛ فرقۀ رجوی با دو چالش تشکیلات و مناسبات فرقه گرایانه و خشونت و جنگ مسلحانه تا آخرین روز حیاتش دستخوش جدایی نیروها می باشد و فرقه هر ترفندی هم که بکار بگیرد نمی تواند جلوی خروج افراد و ریزش نیرویی را آن هم با این حجم که اکنون دیگر به سطح فرماندهان و حتی زنان عضو شورای مرکزی سازمان رسیده است، بگیرد.

نوشتۀ عیسی آزاده از مسئولان و فرماندهان سابق سازمان مجاهدین

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا