دلنوشته مادر معصومه شاه کرمی برای دخترش

معصوم من، دخترکم، ای گل خوشبوی مادر، سلام

کجایی نازدانه مادر؟ کجایی فرشته کوچولوی من؟ کجایی شیطونک خانه پدری!

هنوز بوی نفست در پستوی خانه به مشامم می رسد و هنوز رد دست های کوچولویت بر سر سفره مان پیداست .
هنوز سر و صداها و جیغ های کودکانه ات فضای خانه را پر کرده و ما به دنبال تو همه جای خانه را جستجو و تو در کنج اتاق زیر لباس های قایم شده و نفس نفس زنان در میان لباس ها تاب میخوری و بعد خنده ها و جیغ هایت را بخاطر می آورم و دویدنت در حیاط خانه .

معصومک من شیرین تر از عسل، کجایی که مادرت در کنج خانه به انتظار تو نشسته و چشم به در تا باز صدای زنگ و بشارت آمدن تو را ببیند .
دختر از با طراوت ترم از گل ، نغمه سرای زندگیم بیا که مادرت با تن رنجور از فراقت و با بیماری های گوناگون فقط به امید وصال تو زنده اس، ای پاره تن .

روز گذشته خبرها از را برایم آوردن و من مانند همیشه چشم به راه خبری از تو ،
زندگی مامان ، هستی وجود مادر، نی نی بازیگوش خانه ؛ کی و کجا تو را ببینم تا آرامش یافته و دوباره بنشانمت و با شانه موهایت را شانه کرده و آنها را ببافم و تو به مانند فرشته ای در آغوشم آرام گرفته و بخوابی .

دخترک گلم بیا که من را دیگر طاقت دوری نیست و پیری امانم را گرفته و به امید وصالت زنده می باشم .

مادرت منتظر تو، برادرهایت مشتاق دیدار تو، خواهرت چشم انتظار رویت

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا