خشت اول چون نهد معمار کج

در این چند بحث سعی دارم که گوشه های پنهانی را از تنظیم رابطه سازمان با افراد افشا کنم. البته این نه به معنی تحلیل بلکه به معنی دقیق کلمه بر اساس شواهد زنده صورت میگیرد.

 

در صحبت با دوست عزیزم آقای جمیل عبداله زاده از او پرسیدم که چطور شد به عراق رفتی و با سازمان آشنا شدی؟

 

گفت که مرا فریب دادند. در ابتدا گفتم خب این را هر کس میتواند بگوید چون به ایران برگشته می گوید تا با او کاری نداشته باشند. ولی چون موارد یکی دو تا نبود و از قبل تقریباً حدود 400 نفر از بچه ها زمانی که در کمپ TIPF بودم صحبت کرده بودم برایم نکته جدیدی داشت. این سازمانی که دم از صداقت می زند اگر که می خواهد یک روزی به حکومت برسد آیا از ابتدا بایستی سنگ بنا را بر صداقت و درستی بگذارد یا اینکه بعد؟ اگر که سازمان صداقت داشت چرا به اسمِ بردن افراد از طریق دوبی و ترکیه و پاکستان به اروپا و کانادا آنها را به عراق آورده و حبس می کرد؟ و چرا می گفت اگر می خواهید بروید راه ابوغریب باز است! پس سازمانی که در ابتدای امر خودش به این صورت حتی به اعضاء خودش رحم نمیکند چطوری میخواهد مردم از وی حمایت کنند تا او به قدرت برسد. همین مردمی که اولین تصویر بدست آمده از رابطه آنها و سازمان عدم صداقت و فریب است.

 

در زمانی که افراد آزاد شده از زندان و افراد هوادار در اروپا با تصویری از مبارزه جذب سازمان می شدند مدتهاست که گذشته. زیرا همین افراد نه تنها در طی 6 ماه و یک سال پس از ورودشان به تناقضات حرفهای سازمان پی می بردند بلکه از هرچه مبارزه بود متنفر می شدند. سازمان پس از توقف این جریان با کمبود نیرو مواجه بود. خصوصاً در بعد از سرفصل فروغ چون اکثر افراد، دیگر به حرفهای رهبری اعتماد نداشتند. پس سازمان این را ه را پیش گرفت که هدف وسیله را توجیه میکند. پس اگر ما میخواهیم با رژیم مبارزه کنیم:

 

1. رابطه با اسرائیل اشکالی ندارد اگر حتی اسرائیل کمک کند دست او را می فشاریم!

 

2. رابطه با آمریکا اشکالی ندارد اگرچه ما تا به امروز مخالف امپریالیسم هستیم اما آنها را به نام دموکراسی و شکاف بین خودمان و رژیم اغفال کرده و حمایت نمایندگانی را از کنگره و سنا بدست می آوریم.

 

3. گول زدن و آوردن افراد به سازمان به نام رفتن به اروپا و یا کاریابی نه تنها حرام و مخالف اصول مبارزاتی نیست بلکه آنها را از حاکمیت بیرون کشیده و خودمان بر آنها حاکم می شویم و هر فرد انقلاب کرده! (بخوانید مجبور به ماندن شده) می تواند آنها را نگاه دارد.

 

4. امروز و فردا کردن برای سرنگونی تاکتیک جدید نگهداری از گنجینه انسانی است که آنها خود نمی دانند چه گنجی برای رهبری هستند و میخواهند بروند و ما بایستی این گنجینه را نگهداری کنیم زیرا آوردن هرکدام از آنها از ایران یک عملیات برای ما بوده و به سادگی نمیگذاریم این عناصر که با آنها میشود تبلیغات کرد و یا به هر شکلی به نفع رهبری در آورد از کفمان بروند.

 

5. رابطه با عراق را بایستی وسعت ببخشیم زیرا قانع کردن آنها برای شروع جنگی دوباره با ایران که ما بر امواج آن سوار شویم تنها راه ما است حالا اگر نشد ما با توافقات با رئیس جمهور (صدام) به عملیات چریکی دست میزنیم که هم صاحبخانه راضی باشد و هم خودمان را در صحنه سیاست با عملیات موازنه کنیم.

 

خب زیر مجموعه های دیگری هم هست. اما چرا سازمان به این صورت نیرو گیری می کند. مگر این دوست ما از همان خلق قهرمان ایران نیست که قرار بوده افراد مجاهد خلق برای او جانفشانی کنند پس چرا همین خلق را فریب میدهد؟

 

نگاه کنید به سر فصل پایان جنگ ایران و عراق که حدود 2 هزار اسیر به همین طریق به قرارگاه اشرف آوردند و چون مَکِش سازمان از افراد در داخل کشور دیگر انجام نمیشد این مکش از افرادی که دارای گرایشات سیاسی نبودند انجام میشد تا به عنوان سیاهی لشکر از آنها استفاده شود. و چون این افراد به سیستم سازمانی نمی خوردند و برایشان قابل هضم نبود هزاران مشکل بوجود می آمد.

 

در واقع این دوستان اسیر مجدداً برای سالهای آینده اسیر سازمان شدند که هم اکنون نیز حدود 700 نفر از آنها در سازمان هستند. به این افراد RD و RP می گویند. هیچگاه به آنها مسئولیت جدی ندادند و همیشه روی آنها به عنوان یک عنصر غیر سازمانی که حلقه ضعیف بوده و قابلیت فرار دارد! حساب کردند. خب این عضو سازمان که به این صورت وچود دارد بدنه اصلی سازمان را تشکیل می دهد. در طی سالهای بعد چون جذب نیرو از طریق اردوگاه رمادی و خارجه به کندی انجام میشد سازمان برای نیروی گیری چه باید می کرد؟ پس به کشورهای ترکیه، دوبی و… مراجعه کرده و افراد جویای کار را به آنجا می آورد. حتی به ایران رفته و عناصر سازمان به نام اینکه قاچاقچی هستند افراد را به سازمان آورده و در آنجا طرف متوجه می شد که چه کلاه گشادی بر سرش رفته است. این تنظیم رابطه سازمان با مردمی است که او را نمیخواهند.

 

باید بپرسیم شما از افرادی که علاقه ای به ماندن در آنجا ندارند چه استفاده ای می کنید؟!

 

همین افراد به طور گروهی از دوبی- پاکستان و… آورده شده بودند که اکثراً به طور خانوادگی به آنجا آورده شده بودند. یکی از مسئولین سازمان که در ستاد داخله بود می گفت نیروگیری الان بسیار ساده شده است. ما دیگر خودمان نمی رویم کانال قاچاقچی خودمان را به داخل میفرستیم و افراد ویلان و سرگردان را در خیابانها پیدا کرده و به آنها می گوییم کار میخواهی، جا میخواهی، غذا میخواهی؟ با ما بیا و شبانه آنها را از مرز به نام خارج کشور، خارج کرده و به قرارگاه های سازمان می بریم و طرف تا مدتی نمی داند کجاست. عراق است، ترکیه است، اردن است، حتی ایران است! بعد کم کم متوجه میشود که اسیر شده است. و به او می گویند اگر برگردی تو را زنده نمیگذارند! بعد می گویند تو خودت انتخاب کردی!

 

در واقع باید پرسید شما چرا افراد را مخالف خودتان می کنید. حتی آنها که شما را نمیشناسند. ببینید من یک عضو با سابقه سازمان بودم. چه شد که مخالف سازمان شدم. آیا بریده بودم. من که در عراق مانده بودم. رهبری زودتر از من فرار کرد و عراق را ترک کرد! پس بریده نبودم. کسی که 20 سال در سازمان بوده از فرط استیصال جدا نشده است. بلکه به خاطر خیانت هایی که سازمان به آرمانهای او کرده مخالف و سپس جدا شده است. همین وضعیت در رابطه با عناصر خنثی اجتماعی که حتی سازمان را نمیشناختند تبدیل به مخالف سازمان می شوند. به این افراد نمیشود لقب بریده داد. چون اصلاً طرفدار سازمان نبوده است. در رابطه با اسرای پیوسته به سازمان نیز باید گفت آنها برای پیدا کردن جائی بهتر حتی به عشق رفتن خارج و رها شدن از فضای اردوگاه عراق به سازمان آمدند اما در آنجا در جهنمی بی پایان اسیر شدند. در واقع به این میگویند بهره کشی انسان از انسان برای امیال خود! یعنی استثمار! یعنی همان که سازمان می گفت ما می خواهیم آنرا از روی زمین محو کنیم، خود بزرگترین استثمارگر به روش برده داری و فرقه گرائی است. اصغر فرزین

   

 

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا