*شنبه 28 تیر در روز شنبه جمعاً 10 مطلب در سایت نجات درج گردید که در زیر مروری اجمالی بر تعدادی از آن ها انجام می شود: خیانت به “مادری” به روایت ری ترابی، کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق عضویت یک مادر در یک فرقه مخرب میتواند عمیقاً بر رابطه او با فرزندانش تأثیر بگذارد […]
*شنبه 28 تیر
در روز شنبه جمعاً 10 مطلب در سایت نجات درج گردید که در زیر مروری اجمالی بر تعدادی از آن ها انجام می شود:
خیانت به “مادری” به روایت ری ترابی، کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق
عضویت یک مادر در یک فرقه مخرب میتواند عمیقاً بر رابطه او با فرزندانش تأثیر بگذارد و اغلب منجر به آسیبهای قابل توجهی شود. فرقهها از روشهای مختلفی برای کنترل و تحریف پیوند مادر و فرزند استفاده میکنند که منجر به اثرات زیانآوری بر رفاه فرزندان میشود.
… فرقهها اغلب مادران را از ایجاد پیوندهای قوی و فردی با فرزندانشان منصرف میکنند و بر تقدم نیازهای گروه نسبت به واحد خانواده تأکید دارند. برای مثال به مادران گفته میشود که فرزندانشان “دارایی خصوصی” آنها نیستند.
مادران در مجاهدین خلق باید مهر به مسعود و مریم رجوی را نیز نسبت به مهر به فرزند خود مقدم بدانند.
… فرقه ممکن است کودکان را به طور فیزیکی از والدینشان، چه به طور موقت و چه به طور دائم، جدا کند. این میتواند شامل فرستادن کودکان به مراکز مراقبت از کودکان عمومی، مدارس شبانهروزی یا حتی سپردن آنها به سایر اعضای فرقه باشد.
در 1369 سازمان مجاهدین خلق کودکان را به طور دائمی فرسنگها از والدین خود دور کرد. کودکان سوار بر اتوبوس ها با همراهی چند عمو و خاله مجاهد به کشورهای اروپایی یا آمریکای شمالی قاچاق شدند. در این راه پر تلاطم، که هر کدام از کودکان به سرنوشتی دچار شدند
… فرقه، اغلب به نام آموزههای مذهبی یا توسعه شخصی، رفتار مادر نسبت به فرزندانش را با دقت زیر نظر میگیرد و قضاوت میکند. این میتواند منجر به “تهدید” مادران به خاطر رفتارشان شود و رفتار کودکان ممکن است برای قضاوت در مورد جایگاه مادر در فرقه مورد استفاده قرار گیرد.
… مادران تحت آموزههای تشکیلات مجاهدین خلق، فرزندانشان را قربانی تشکیلات میکنند، بسیاری از این فرزندان در خانواده هایی که آنها را تحت پوشش گرفتند، مورد سوءرفتار جسمی و جنسی قرار گرفتند. محمدرضا ترابی در خانواده ای که او را در کانادا به سرپرستی گرفتند، هر دوی این تجارب منفی را از سر گذارند.
… بنابر پژوهشهای متخصصین فرقه شناس، مادران در فرقهها، غالبا احساساتی دوگانه را تجربه میکنند. آنها “بین انجام عمل درست” یعنی اطاعت از رهبر و غرایز مادری درونی خویش در تعارض هستند. این تعارض به نزاع های دورنی، ترس و احساس ضعف منجر میشود. در طول زمان با ادامه فشارهای فرقه ممکن است “اطاعت از رهبر” برنده چالش بشود.
با این حال بسیاری از مادران موفق شدهاند که حصار کنترلگر تشکیلاتی را در هم بشکنند و مجاهدین خلق را ترک کنند…
چرا کانون های خرگوشی، ناکام از عمل هستند؟
… وضعیت امروز سازمان نه آن فاز سیاسی است، نه فاز نظامی و نه وضعیت حضور مزدوری در عراق، سازمان امروز بی سر شده است، در جوار خاک میهن نیست، صدها و هزاران نیرو از دست داده است که هر کدام موشک اتمی علیه سازمان هستند و این پتانسیل را دارند که رازهای مگوی درون سازمانی را با سند و مدرک رو کنند و به اثبات برسانند که مردم، به هوش باشید، این سازمان عمر و جوانی ما را تباه کرده است و به باد فنا داده است، این سازمان و رهبری جنایتکار آن ، کسانی هستند که اعضای آن را مجبور می کنند، دوستان خود را شکنجه و زندانی کنند، همه مسئولان این سازمان همه بدون استثناء افرادی عقده ای هستند دچار توهمات پلیسی شدند و توهم توطئه را در سر می پرورانند، در واقع عقده ای بودن یک نوع اختلال شخصیتی عجیب در مسئولان سازمان مجاهدین است، افرادی که به این اختلال دچار هستند، احساساتی شدید و ناپایدار دارند. این افراد از خود یک تصویر ساختگی داشته و همیشه سعی می کنند با تحقیر دیگران برای خود یک جایگاه کاذب درست کنند.
… سازمان و رهبری آن ، زیاد هم گیج و منگ نیستند، خود بهتر از دیگران می دانند که این خرگوش بازی ها، به درد لای جرزشان هم نمی خورد، اما بیچاره های روانی، برای در اسارت نگه داشتن اعضای عادی سازمان، به این لاف زنی ها نیاز دارند…
روزی که کمر رجوی و استراتژی هایش شکست
خاطره ای از اعلام آتش بس در سال 1367
… در تاریخ 27 مرداد 67 خبری همه را در اشرف تکان داد! اینکه ایران آتش بس پیشنهادی سازمان ملل را قبول کرده است و دیگر جنگ به پایان خود رسیده است. ابتدا نیروها دچار مسئله ذهنی شدند اگر آتش بس بشود تکلیف سازمان در عراق چگونه خواهد بود؟ اگر جنگی نباشد ما چگونه می توانیم به خاک ایران حمله کنیم؟ اگر صلح شود و دولت عراق اجازه ورود به خاک ایران را ندهد ما در عراق چه کار خواهیم کرد ؟ و هزاران سئوال دیگر ….
اما رجوی با شیادی همه را در اشرف جمع کرد و عنوان داشت این فرصت خوبی است که ما می توانیم به سمت ایران برویم و عاشورا گونه وارد عملیات بشویم و من با صدام صحبت کردم که به مدت یک هفته قبول طرح صلح از طرف ایران را معطل کند و بعد ما وارد کار یعنی عملیات خواهیم شد . این حرف قدری نیروها را آرام کرد و در ادامه عنوان داشت فرصت یک هفته ای داریم و باید همه آماده سازی ها برای حمله آغاز شود و برای اینکه طرف ایرانی متوجه حمله ما نشود نیروهای عراقی از جانب جنوب به ایران حمله خواهند کرد و بیشتر نیروهای نظامی ایران در آن مناطق درگیر می شوند و ما راحتتر می توانیم به سمت ایران حرکت کنیم.
… رجوی خوب می دانست که چگونه با فریبکاری خط به کشتن دادن افرادش را پیش ببرد و بعد از چند روز نشست معروف توجیه عملیات دروغ جاویدان را برگزار نمود. در آن نشست آن چنان با افراد برخورد می کرد که کسی جرات نداشت سئوالی در مورد اینکه اگر شکست خوردیم چه می شود بپرسد و همه از توضیحات رجوی سرمست پیروزی بودند. اما غافل از این بودند که گروهی که به کشتار نیروهای نظامی و مردم عادی دست می زند نمی تواند با سوار شدن روی دریایی از خون به قدرت برسد. بعد از شروع عملیات بعد از سه روز چنان شکستی متحمل شدیم که دیگر کمر کسی در موقع برگشت از عملیات صاف نبود…
*یکشنبه 29 تیر
6 مطلب جدید حاصل کار روز یکشنبه سایت نجات می باشد. مروری مختصر بر تعدادی از آن ها به قرار زیر است:
اعتراف رجوی: برای سرنگونی دامن هم میپوشم
… کسی که میگه «برای سرنگونی دامن میپوشم»، یعنی حاضر به جاسوسی برای دشمنه، یعنی پشت خاکریز دشمن وایمیسته و به خاک خودش شلیک میکنه. یعنی کشتار مردم ایران با صدام، یعنی همکاری با موساد، سیا، و سرویسهای اطلاعاتی بیگانه. این جمله، رمز سقوط بود. سقوط یک ذهن بیمار که تمام هستی خودش رو در راه یک توهم قربانی کرد.
باید گفت داعش نسخهای از همان تفکر رجوی بود؛ نابود کردن انسانیت به اسم مبارزه. رجوی، تو مسیر رسیدن به رویای سرنگونی، دقیقاً همون مسیری رو رفت که سالها بعد داعش رفت: شستوشوی مغزی، خشونت ایدئولوژیک، نابودی احساسات انسانی، و تبدیل اعضا به ابزار. فقط تفاوتش این بود که رجوی و مکتب خشونتپرور شده او، سالها قبل از داعش شکل گرفته بود. اون چیزی که دنیا بعدها به عنوان وحشت داعش شناخت، ما قبلاً در اشرف و لیبرتی زندگی کرده بودیم.
… فرقهای که رهبرش دامنپوشی را نماد مبارزه میداند، در عمل چیزی جز خاکفروشی، مزدوری برای صدام، و ایجاد یک نسخه بومی از داعش نبوده. و امروز، رسالت ما جداشدگان، روشن نگه داشتن چراغ حقیقت برای نجات بقیه است.
مجاهدین و دوران ” واو ” شدن های مستمر!
… ” واو ” شدن به معنی ” وا رفتن ” یا همان ” وارفتگی ” است. این عبارت چه زمانی به کار می رود؟ مواقعی که عمدتاً در اخبار سیاسی سازمان همه دنبال یک موفقیت و جادۀ هموار و بی دردسر هستند ولی به ناگه متوجه می شوند که نه تنها راه ساده نیست بلکه مسیر پر از چاله و حفره های عمیق است که فکرش را هم نمیکردند.
… این عارضه را “خار مریم” برای اعضای فرقه به ارمغان آورد. وی در نشست های موسوم به ” نشست های انقلاب” این پدیده را مطرح کرد که شما مجاهدین وقتی دنبال موفقیت ها و پیروزی ها در مسیر مبارزه هستید به موانع بر میخورید ولی نمی توانید موانع را از سر راه خود بردارید ” واو” می شوید. ( خار مریم منظورش از ” واو ” همان وارفتگی است )!
بعد از آن داستان که برای اعضای سازمان مشخص شد ” واو ” شدن چیست. چپ و راست اعضای نگون بخت در نشست های موسوم به عملیات جاری فاکت های واو شدن خود را می خواندند و به اصطلاح تناقضات خود را صفرصفر میکردند. در برخی مواقع به لحاظ ذهنی صفر صفر می شدند و در برخی مواقع تناقض بقدری بزرگ بود که هر کاری می کردند تناقضشان به نقطۀ صفر صفر نمی رسید و مانند یک غدۀ سرطانی در وجودشان رشد کرده و به نقطۀ خفگی می رسیدند…
مسعود رجوی حکایت همان مردی است که منتظر تخم طلا بود
… یکی از مثال های مشهود مسعود رجوی است که در انتظار تخم طلا به سر می برد. رجوی مفلوک وقتی از زندان توسط مردم آزاد شد همان تابه را به دست گرفت تا شاید مرغی از آسمان ایران رد شود و او صاحب آن تخم مرغ شود. بعد از آن منتظر تخم طلا از جنگ عراق علیه ایران بود و به همین خاطر در کنار صدام دست به ایجاد ارتشی به نام ارتش آزادی بخش زد !!! . بعد از مدتی به خدمت آمریکا در آمد و فکر می کرد که آمریکا همان مرغی است که از آسمان ایران عبور خواهد کرد و در تابه او تخم مرغی خواهد انداخت ولی از شانس بد رجوی او را به کشوری مانند آلبانی فرستادند تا دیگر هوسی برای رهایی ایران نداشته باشد ولی از آنجایی که در وطن فروشی ید طولایی دارد به خدمت غرب و اسرائیل در آمد و تصور نمود که این بار می تواند با اسرائیل غاصب به آرزویش برسد. وقتی حمله اسرائیل به ایران شروع شد رجوی با دستپاچگی و انگار دیگر کار تمام است عنوان داشت این کار باید بیست سال پیش انجام می گرفت ولی بعد از دوازده روز این دشمنان ایران بودند که از دریافت ضربات مرگبار ایران تسلیم شده و اعلام آتش بس نمودند و رجوی هم چنان تابه بدست منتظر تخم مرغ و یا اردکی است که از بالای سرش عبور کند.
… این مرد دیوانه یعنی رجوی که فکر می کرد بالاخره روزی صاحب تخم مرغ خواهد شد حاضر نشد حتی حملات دشمن را محکوم کند و با سکوت نمودن این پیام را به دشمن داد که از حمایت ما برخوردار هستید ولی نمی دانست که در پشت پرده میزی که برای بعد از سرنگونی برای ایران چیده بودند رجوی هیچ نقشی نداشت…
*دوشنبه30 تیر
در این روز کلاً 7 مطلب جدید بر روی سایت نجات داشتیم که در زیر مروری مختصر بر تعدادی از آنان را مشاهده می کنید:
مجاهدین؛ از دست نشاندگی برای صدام تا سرسپردگی به موساد و سیا – قسمت دوم
… پس زمینه جاسوسی فرقه رجوی برای بیگانگان به روزهای بعد از انقلاب ضد استبدادی و ضد امپریالیستی 22 بهمن ماه بر می گردد روزی که یکی از کادرهای مرکزیت سازمان مجاهدین خلق به نام سعادتی در حال تحویل اطلاعات نظامی و امنیتی ایران به عوامل جاسوسی ( ک . گ . ب سرویس جاسوسی شوروی سابق ) دستگیر شد.
بررسی عملکرد و نگاهی به سوابق فعالیت های تشکیلاتی سازمان در بعد از انقلاب اسلامی ایران گویای این امر مشهود است که سران و رهبران سازمان مجاهدین در رسیدن به اهداف خود و در مسیر کسب قدرت اقدام به ارتباط پنهانی با دولت های خارجی کرده و به شکلی مستقیم و طبق رهنمود سرویس های اطلاعاتی و جاسوسی خارجی عمل می کردند.
… اما رهبران فرقه رجوی به دلایل روانشناختی و نیز شیفتگی بیمارگونه برای کسب قدرت سیاسی، آگاهانه ارتباط با سرویس های اطلاعاتی بیگانه را شروع کردند آن ها به درستی می دانستند که از پایگاه اجتماعی و مردمی در جامعه برخوردار نیستند پس سعی داشتند برای کسب قدرت به هر طریقی اقدام کنند. در نهایت به راحتی در خدمت اهداف جاسوسی بیگانگان قرار گرفتند.
از جاسوسی برای KGB تا مزدوری برای رژیم منفور و مستبد صدام حسین و سپس خبر چینی برای سرویس جاسوسی آمریکا CIA و سپس دست داشتن در ترور دانشمندان ایرانی با هدایت و آموزش موساد، واقعیتی ست مشهود و اما تکان دهنده، تلخ و گزنده…
چرا “گزینه سوم” مریم رجوی رد میشود؟
… طبق ادعاهای مریم رجوی، گزینه سوم به عنوان یک جایگزین دموکراتیک برای جنگ و مذاکره، با هدف ایجاد یک ایران آزاد، سکولار و غیر هستهای ارائه میشود. چارچوب آن اغلب بر تعهد مجاهدین خلق به ارزشهای دموکراتیک، حقوق بشر و یک دولت سکولار در ایران تأکید دارد. این امر با هدف جلب توجه طیف وسیعی از ایرانیان و جلب حمایت بینالمللی از این جنبش صورت میگیرد.
موفقیت گزینه سوم به میزان زیادی به توانایی مجاهدین خلق در بسیج و سازماندهی مؤثر جمعیت ایران بستگی دارد. این استراتژی موضوع بحث و بررسی پژوهشگران و تحلیلگران بسیاری بوده است. این افراد اقدامات گذشته مجاهدین خلق و توانایی آن در نمایندگی منافع متنوع مردم ایران را زیر سوال بردهاند.
تناقض بین حمایت مریم رجوی از ارزشهای دموکراتیک برای ایرانیان و این واقعیت که مجاهدین خلق سابقه خشونت، رفتارهای فرقهای و استبداد درون سازمانی دارد، موضوع مهمی است که توسط کارشناسان مطرح شده است. این تناقض، مسئلهای پیچیده با پیامدهای منفی قابل توجه برای اعتبار مجاهدین خلق و ادعاهای آن برای نمایندگی مردم ایران بوده است.
ساختار درونی و رهبری مجاهدین خلق همواره مورد نقد بوده است. منتقدان، این گروه را به عنوان یک فرقه توصیف کردهاند و به ساختار سلسله مراتبی سختگیرانه، کیش شخصیتی پیرامون شخص مسعود رجوی، کنترل ذهن و انزوای اعضا اشاره کردهاند. جداشدگان از اعترافات اجباری، محدودیت در تماس با دنیای خارج، تجرد اجباری و سرکوب مخالفان سخن گفتهاند. این اقدامات مغایر با ارزشهای دموکراتیک که بر آزادی فردی، تفکر انتقادی و گفتگوی آزاد تأکید دارند، تلقی میشوند…
حمله تشکیلات تروریستی رجوی به جداشدگان در پوشش “پروندهسازی”
نشخوار ترس
اخیرا، تشکیلات تروریستی رجوی در یکی از لجن نامه هایش موسوم به افشاگر که از رسانه های رسمی تشکیلات تروریستی رجوی است، در حرکتی نخنما و تکراری، با راهاندازی بخشی تحت عنوان پرونده تلاش کرد بار دیگر به تخریب و ترور شخصیتی اعضای جداشده بپردازد؛ کسانی که سالها از نزدیک با مناسبات درونتشکیلاتی اش آشنا بوده و امروز بهعنوان افشاگران واقعی، پرده از چهره واقعی و کریه رجوی و عملکرد جنایتکارانه آن برداشتهاند.
… واقعیت این است که این حملات، بیش از آنکه نشانهی قدرت باشند، فریاد ترس و درماندگی رجویها از صدای حقیقت است؛ صدایی که امروز دیگر نه در خلوت، بلکه در رسانهها، دادگاهها و محافل بینالمللی طنینانداز شده است. افشاگری اعضای جداشده، تشکیلات تروریستی رجوی را به چنان استیصالی کشانده که دست به دامن ابزارهای سخیف و پروندهسازیهای دروغین شدهاند.
این نمایش مضحک ایران افشاگر نه مشروعیت دارد، نه اثرگذاری، و نه حتی تازگی. جامعه آگاه و بیدار امروز، بهتر از همیشه میداند که پشت این هجمهها، ترس از فروپاشی کامل تشکیلات و رسوایی جهانی نهفته است…
*سه شنبه 31 تیر
در این روز 6 مطلب جدید در سایت نجات درج گردید. در زیر مروری مختصر بر تعدادی از آن ها ارائه می گردد:
سوءاستفاده فرقه رجوی از ۳۰ تیر؛ جعل تاریخ برای فریب
… ۳۰ تیر ۱۳۳۱ روزیست که مردم ایران برای مقابله با استبداد سلطنتی و در حمایت از نخستوزیری که با رأی مجلس و خواست ملت آمده بود، به خیابان آمدند. در آن روز، خون مردم کف خیابان ریخته شد تا صدای اراده ملی شنیده شود. این قیام، نه حزبی بود و نه فرقهای، نه مسلحانه و نه وابسته به بیگانگان؛ بلکه حرکتی مردمی برای حفظ استقلال و مقابله با تحمیل از بالا بود.
… اما فرقه رجوی، در اقدامی بیشرمانه و بیارتباط، ۳۰ تیر ۱۳۶۰ را “سالروز تأسیس شورای مقاومت” معرفی میکند؛ شورایی که نه از دل مردم، بلکه از دل بحرانهای ساختگی و شکافهای سیاسی دوران جنگ شکل گرفت.
در واقع، این فرقه با وارونهنمایی و سوءاستفاده تبلیغاتی، میکوشد خود را در جایگاه جنبشهای اصیل و مردمی تاریخ ایران جا بزند؛ در حالی که کارنامهاش پر است از همکاری با دشمن متجاوز (صدام)، جاسوسی، عملیات تروریستی، و سرکوب درونگروهی.
… جعل پیوند میان فرقه رجوی و قیام ۳۰ تیر، نه تنها توهین به حافظه تاریخی ملت ایران است، بلکه نشانهای روشن از بنبست تبلیغاتی و ایدئولوژیک این جریان فرقهای است.
۳۰ تیر متعلق به مردم است؛ به آنها که برای آزادی و استقلال کشورشان جان دادند. مصادره آن توسط جریان وابستهای همچون فرقه رجوی، تنها تلاشیست مذبوحانه برای مشروعیتبخشی به خود از دل تاریکی تاریخ.
چرا رجوی خانواده را دشمن فرقه اش میداند؟
… رجوی می ترسید که اگر دو نفر با هم در خلوت صحبت کنند شاید برعلیه سیاستهای سازمان باشد و در این خلوت متوجه اشتباهات فرقه بشوند و فرقه را مورد نقد قرار بدهند و شاید باعث جدا شدن فرد از فرقه شود .
از نظر رجوی خانواده دشمن و فاسد است. هیچ ارتباط عاطفی نباید در سازمان شکل بگیرد ارتباط دوستی و خانوادگی در فرقه ممنوع است که شاید این ارتباط عاطفی اهداف رجوی را تحت الشعاع قرار دهد و ماهیت واقعی مجاهدین خلق را بشناسند و رجوی فرد اول و مهم افراد نباشد .
سرکوب عواطف انسانی و نهاد خانواده برای رسیدن به اهداف فرقه رجوی باعث شده است که اعضای این فرقه تنهای تنها باشند نه دوستی نه همسری نه پدری نه مادری و نه فرزندی .متأسفانه هویت انسانی افراد در فرقه مجاهدین خلق نادیده گرفته شده است حتی گاهاً عاطفه قوی مادری با مغزشویی های این فرقه فدای مناسبات تشکیلاتی شده است…
رجوی؛ چهرهای منفورتر از هر دشمن متخاصم علیه ایران
… زمانی که رژیم بعث عراق در حال بمباران شهرهای ایران بود، رجوی و مجاهدین خلق، نه تنها در کنار ملت نایستادند، بلکه با صدام حسین دست دوستی دادند و به عنوان ابزار نظامی و اطلاعاتی در خدمت ارتش متجاوز قرار گرفتند. این خیانت آشکار باعث شد که در حافظه تاریخی مردم، چهره رجوی منفورتر از حتی صدام باقی بماند.
… رجوی امروز به نمادی از بیغیرتی، خیانت و وطنفروشی تبدیل شده است. کسی که در مقابل هر هجمه به ایران، حتی اگر ربطی مستقیم هم به او نداشته باشد، نامش در ذهن مردم تداعی میشود. گویی که رجوی همان انگل پنهان در بطن تاریخ معاصر ایران است که ریشه تخاصمها و نفرتها را به خاک این سرزمین آورده است.
… رجوی دیگر دشمن نیست، رجوی فقط خائن است، خائن از درون میتراشد، از درون میفروشد، از درون میزند. دشمن را میتوان بخشید، اما خیانتکار را نه. به همین سبب است که ملت ایران، در هر نبرد، در هر تحریم، در هر تهدید، سایه رجوی را نیز در کنار دشمن اصلی میبینند…
وقتی تاریخ هشدار میدهد
شباهت رجوی و احمد الشرع در مسیر خیانت و فریب
… در ایران نیز فرقه مجاهدین خلق به رهبری مسعود رجوی، دقیقاً همان الگوی احمد الشرع را دنبال کرد؛ با این تفاوت که حتی زودتر از الشرع، پروژه خیانت را آغاز کرده بود. رجوی نیز:
با دشمن متجاوز ایران (صدام) هم پیمان شد
عملیاتهای تروریستی کور در داخل کشور انجام داد
نقش ستون پنجم تحریمها و جنگ روانی را برای غرب بازی کرد
و خود را در کنار پروژههای اطلاعاتی موساد و سیا قرار داد.
هدف رجوی همان هدف الشرع بود: سقوط حکومت از بیرون، با اتکا به نیروی بیگانه، بدون تکیه بر مردم.
… مردم سوریه دیر فهمیدند که احمد الشرع و امثال او نه ناجی، بلکه «راهزن انقلاب» بودند؛ اما فهم این موضوع به بهای جان، خاک، خانه و کشورشان تمام شد. مردم ایران اما، با هوشیاری و تجربه تاریخی، چهره رجوی را به موقع شناختند.
رجوی در ذهن ایرانیان، نه یک مبارز یا حتی یک مخالف، بلکه نماد وطنفروشی و مزدوری سیاسی است…
روزی که بادکنک رجوی پشت تنگه چارزبر ترکید
… روز سوم مرداد فرا رسید و به سمت مرز به شکل ستونی روانه شدیم. به محض این که از مرز رد شدیم من به بچه ها گفتم وقتی ستونی حرکت می کنیم به یک سیبل تبدیل شده و از بالا می توانند به راحتی به ما ضربه بزنند و ستون را متوقف کنند، در ادامه بعد از این که کرند و اسلام آباد را بدون درگیری رد کردیم نظام ایران از طریق هوائی از بالا به ما حمله کرد و ستون را متوقف کردند.
بعد از اسلام آباد هم درگیری های پراکنده ای وجود داشت که خیلی جدی به نظر نمی آمد. تا بالاخره به تنگه چارزبر رسیدیم. پشت تنگه ستون ارتش آزادی بخش متوقف شد و از آنجا دیگر نتوانست جلوتر برود. فرماندهان سازمان هر چه در توان داشتند به کار گرفتند تا بتوانند تنگه را رد کنند اما موفق نشدند. درگیریها بالا گرفت، در واقع بادکنک رجوی پشت تنگه ترکید و بادش خالی شد. بعد از چند روز درگیری و به جا گذاشتن تلفات (به قول خودشان بیش از 1400 نفر کشته و تعداد بسیار زیادی مجروح) در نهایت رجوی مجبور شده شکست را بپذیرد و به نیروهایش فرمان داد که به عقب برگردند.
جالب این است وقتی شکست خوردیم و به گفته رجوی با کمرهای شکسته به اشرف برگشتیم در نشست جمع بندی رجوی در کمال ناباوری و پررویی گفت علت شکست به اعضای سازمان بر می گردد شما پشت تنگه گیر نکرده بودید بلکه در ذهن های خود تنگه های بیشماری داشتید که به همین دلیل شکست خوردید. رجوی آنقدر جرات نداشت که شکست را به گردن بگیرد…

