آقای جمشید سرایی و احمد سرایی که بهترین دوران جوانی خود را در غار تاریک و سرد قلعه اشرف سپری نمودهاند و هم اکنون بعد از مدتها اسارت و گرفتاری در بند رجوی، به خاک وطن بازگشته و ازدواج نموده و صاحب فرزند شدهاند؛ ازتمامی جوامع حقوق بشری و نیز دولت عراق خواهان رسیدگی به اوضاع برادرشان مهدی که در چنگال رجوی خائن گرفتار میباشد هستند.
بعد از دریافت چندین شکایت و طومار علیه باند خونخوار رجوی و فرستادن آنها به نهادهای حقوق بشری برای چندمین بار آقای جمشید سرایی که بهترین لحظات جوانی و زندگی خود را در این قلعه انسان سوز با حیله و مکر سران جنایتکار رجوی سپری کرده و هم اکنون نیز از آلام و رنجهای زمان حضور در فرقه راحت نبوده به دفتر انجمن نجات استان گلستان مراجعه نموده و شکایت نامه و تقاضای ملاقات با برادرش که هنوز گرفتار باند تروریستی رجوی میباشد را با دست خود تنظیم و ارائه نمود. آقای جمشید سرایی و احمد سرایی که بهترین دوران جوانی خود را در غار تاریک و سرد قلعه اشرف سپری نمودهاند و هم اکنون بعد از مدتها اسارت و گرفتاری در بند رجوی، به خاک وطن بازگشته و ازدواج نموده و صاحب فرزند شدهاند؛ ازتمامی جوامع حقوق بشری و نیز دولت عراق خواهان رسیدگی به اوضاع برادرشان مهدی که در چنگال رجوی خائن گرفتار میباشد هستند.
در زیر متن کامل تقاضای آقای جمشید سرایی ارائه میشود، باشد که انسانهای آزاده گوشهایی از جنایات فرقه تروریستی رجوی را مشاهده نموده و پی به عمق جنایات آنها ببرند.

برچسب ها
بازجویی نرم مادرانه خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت شصت و دوم
ماجرای فرار عابدین جانباز را به خاطر داری؟ پیام غلامعلی میرزایی به دوستش نجف کمالی
می دانم نامه ات دیکته شده از سمت سران مجاهدین بوده سخنی با حیدر پیرزادی ساکن در کمپ آلبانی
خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت شصت و دوم
گفتوگوی نهچندان بیخطر با پروین چند روز بعد از نشست معروف “پاسدار فتحی”، من را صدا زدند. به جای اتاق جلسات، اینبار رفتم به ساختمان غذاخوری، جایی که برای ملاقاتهای خاص سفره پهن میکردند. غذا آماده بود. بشقاب برنج با زرشک و تکهای مرغ که نشانهای روشن بود: اینجا قرار است کسی را “باز” کنند، […]
پیام غلامعلی میرزایی به دوستش نجف کمالی
با سلامی گرم و آرزوی سلامتی برای شما که خاطرات ایام گذشته موجب می شود شما همیشه در ذهن و یاد من آمده و مسرور از دوستی با شما باشم . نجف جان نمیدانم یادت می آید شبی که عابدین جانباز فرار کرد و فرار وی بنام پرش شیر معروف شد و همان شب برای […]
سخنی با حیدر پیرزادی ساکن در کمپ آلبانی
با سلام به دوست سابقم حیدر پیرزادی خوبی امیدوارم سالم و تندرست باشی . نمی دانم خبر درگذشت برادرت اسدالله بهت رسیده یا نه، البته که بنای تشکیلات بر این بوده و هست که اعضایش از دنیای بیرون خبری نداشته باشند اما اگر به طریقی خبر درگذشت برادرت را شنیدی من از صمیم قلب بهت […]
