پنجشنبه, ۱۳ آذر , ۱۴۰۴
نامه ای به دوستم محمد درکانادا 07 اسفند 1386

نامه ای به دوستم محمد درکانادا

برای اینکه رژیم سواستفاده نکند. تا کی ما سکوت کنیم. چرا ما همیشه سکوت کنیم. چرا ما همیشه مراقب باشیم تا رژیم سواستفاده نکند. دیگر بس است. همین سکوت کردن ها ما را نا بود کرد. همین سکوت کردن ها خانواده ها را از هم پاشاند. همین سکوت کردن ها بسیاری را به کشتن داد. با همین سکوت اجباری

پرسش های مادری چشم انتظار و خودکامگی رهبران مجاهدین 07 اسفند 1386

پرسش های مادری چشم انتظار و خودکامگی رهبران مجاهدین

چرا به پسرم اجازه نمی دهید که با مادر چشم براهش تماس بگیرد؟ اینک مادری چشم براه فرزندی است که با شیره جان بزرگ کرده و الان بعد از چندین سال آرزوی شنیدن صدای پسرش می باشد. سخن من با شما که اصطلاح مجاهدین خلق را یدک می کشید این چه مجاهدتی است و این چه مکتب و مرامی است که در آن اجازه نمی دهد مادری با فرزند خودش حتی با یک تلفن صحبت بکند

دیدار و گفتگو با رئیس دفتر رئیس جمهور عراق 28 بهمن 1386

دیدار و گفتگو با رئیس دفتر رئیس جمهور عراق

در این دیدار علاوه بر اسناد و مدارک متعدد در اثبات انجام اقدامات تروریستی در شهرهای ایران، نقض حقوق بشر علیه اعضا، و همکاری با رژیم صدام حسین در سرکوب مردم عراق، شکواییه ای با بیش از 350 امضا از سوی جدا شدگان از مجاهدین همراه با نامه ای از سوی انجمن نجات جهت ارائه به رئیس جمهور این کشور تسلیم رئیس دفتر ریاست جمهوری عراق گردید

همه منتظر آمدنت به خاک وطن هستند 28 بهمن 1386

همه منتظر آمدنت به خاک وطن هستند

نمی دانم چگونه عمر سپری می نماییم یادت هست، آیا خاطرات خانوادگی خود را مرور مینمایی… آن پدر زحمتکش و صدیق، مادر پر لطف و مهربان خانواده پر جمعیت با برادران و خواهران بسیار با عطفه از جمله برادر بزرگ علی آقا، حسن، قاسم و خواهران سکینه، فاطمه، رقیه، زری، طیبه و زینب آنها را به یاد داری؟ همگی خوبند و مشغول زندگی همراه با بچه های قد و نیم قد. واقعاً همگی دیدن دارند.

تا کی می خواهی ما را چشم انتظاربگذاری 25 بهمن 1386

تا کی می خواهی ما را چشم انتظاربگذاری

چون ما شنیده ایم که دوستان شما درحال آمدن هستند که توهم سعی کن بیائی. حال همگی ما خوب است. عروسی علی خواهرزاده ات که نیامدی پس سعی کن عروسی بچه های دیگرفامیلها بیائی. عروسی سعید پسربرادرت احمد نزدیک است. دوست دارم ازنزدیک تورا ببینم ودرآغوش بگیرم وبعد ازدنیا بروم وبه مادرت بگویم که محمود به سرزندگی خود بازگشته است واینطوری اورا خوشحال کنم.

آیا این رسم مروت و مردانگی است 25 بهمن 1386

آیا این رسم مروت و مردانگی است

اکبر جان، از همین فرصت استفاده می کنم و خطاب به رهبران سازمان مجاهدین می گویم واقعاً اگر شما رهبران سازمان مجاهدین به خانواده ما و پدر و مادر پیر و چشم انتظار که سالهاست در حسرت دیدار و شنیدن صدای فرزندشان اکبر بسر می برند و چه شب ها صدای گریه شان همه ما را از خواب بیدار کرده است، ارزشی قائل بودید. به خواسته آنها تن داده و اجازه می دادید تا برادرم اکبر حداقل پس از شانزده سال یکبار هم که شده برای چند دقیقه با پدر و مادر درد کشیده اش تلفنی تماس می گرفت و با هم حرف می زدند

نامه خانواده ایران پور به عزیزان در بندشان 23 بهمن 1386

نامه خانواده ایران پور به عزیزان در بندشان

ما می دانیم که شما تحت مسئول هستید و این حرف ها را تحت فشار سازمان و مسئولین خود گفتید و مجبور به انجام این کار شده اید،آغوش تمام ما برای پذیرفتن شما باز است،با این کار شما و امثال آن ذره ای علاقه ما نسبت به شما کاسته نخواهد شد، ما شرایط شما را به خوبی درک می کنیم. پاره های تنم، عزیزان دور از وطنم، احمد و رضا جان ما با تمام قدرت هر گونه حمایتی که لازم باشد از شما می کنیم تا شما بتوانید به زندگی عادی برگردید

به وطن بازگرد 21 بهمن 1386

به وطن بازگرد

پسرم رضا جان. من ومادرت وبرادرانت وخواهرانت منتظرتو هستیم که به وطنت بیایی. سلام برادرانت: محمد- احمد – بهمن – علی – وشهرام وخواهرانت رابرای تونوشتم وهمه ما خوب هستیم. ازخداوند متعال می خواهم که حالت خوب باشد وحال پسرت رشید و دخترت راحله هم خیلی خوب است ودرپایان ازتو می خواهم که به وطنت برگردی والسلام.

خانواده اکبری نسب تقاضای انتقال جسد فرزندشان را به ایران دارند 17 بهمن 1386

خانواده اکبری نسب تقاضای انتقال جسد فرزندشان را به ایران دارند

گذشت زمان و منطق زندگی کم کم ما را به این راه سوق می داد که دیگر کمتر به یاسر فکر کنیم تا اینکه اخیرا مادر فداکارم متوقع بود که من بعنوان عضو ارشد خانواده بازهم سری بعراق زده و از حال و روزگار سید مرتضی و موسی خبری بگیریم. من پس از مقاومت چندین ماهه پس از تحمل مشقات زیاد به عراق آمده و سر انجام در روز سوم فوریه 2008 به کمپ آمریکایی ها در اشرف مراجعه کرده و با مشکلات زبانی زیاد به سربازان و درجه داران آنجا تفهیم کردم

از طرف پدری دردمند، سلامی چو بوی خوش آشنایی 15 بهمن 1386

از طرف پدری دردمند، سلامی چو بوی خوش آشنایی

سلامی چو بوی خوش آشنا که بوی پدر و فرزند دارد. خدمت با سعادت فرزند عزیزم افضل اینجانب میرفاضل معروف به کوچی آقا که هم اکنون در کمال سلامت در روستای آقاسیدشریف مزار (پشت بیجار) در سلامت کامل بسر می برم. هیچگونه ملالی نیست بجز دوری تو فرزند مهربانم و امید است با رسیدن این نامه دیدار تازه می گردد و بسوی ما آیی

روزی نیست که جای خالی شما در بین ما احساس نشود 11 بهمن 1386

روزی نیست که جای خالی شما در بین ما احساس نشود

عموی عزیزم از شما برای برادر زاده ها فقط خاطرات گذشته که فردی سخت کوش، درس خوان و تحصیل کرده بودید از پدر و مادر خود به گوش میشنویم. عموی عزیزم نامه ای که برای شما می نویسم این امید را به خود می دهم که انشااله بتوانم روی ماه شما را ببینم و بتوانم با شما در تماس باشم و صدای گرم عموی خود را با گوشهای خود بشنوم فکر نکنم این توقع زیادی از یک عموی خوب باشد.

سال های انتظار و بی خبری 08 بهمن 1386

سال های انتظار و بی خبری

باورکنید که در اینجا کسانی هستند که ازپیش شما برگشته اند و سالهاست که دارند زندگی خوشان را میکنند و کسی هم به آنها کاری ندارد شماهم میتوانید با اطمینان کامل به زندگی عادی برگردید هرچند که در آنجا تبلیغات یک طرفه است اما اینجا ما نفراتی رامی بینیم که در آسایش هستند و کسی هم کاری به کارشان ندارد میدانیم که سازمان اجازه تماس نمیدهد اما هرطور که توانستید ما را از سلامتی خودتان مطلع کنید و مار از این انتظار کشنده نجات دهید.

blank
blank
blank